گروه : آخرین اخبار » اخبار خطی » سایر حوزه ها » سیاسی
ساعت : ۲۲:۰۰
شناسه : 244523
تاریخ : ۲۳ بهمن ۱۳۹۶
یعنی من با ۹متر عمامه مسلمان نیستم؟/به جنتی گفتم مردم من را سوار ماشین می‌کنند یا شما را؟

شورای نگهبان در مجلس چهارم، پنجم، هفتم و نهم من را رد صلاحیت کرده و نوشته به این دلایل صلاحیت شما احراز نشد: عدم التزام عملی به اسلام؛ یعنی من با ۹ متر عمامه مسلمان نیستم!، عدم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی، عدم التزام به قانون اساسی و سو شهرت در حوزه انتخابیه.

هادی غفاری در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین از شکنجه شدن هایش در زندان ساواک روایت کرد.
هادی غفاری روحانی اصلاح طلب و نماینده سابق مجلس در گفتگویی با خبرآنلاین به ردصلاحیت چندین باره اش از سوی شورای نگهبان اشاره کرد و گفت: شورای نگهبان در مجلس چهارم، پنجم، هفتم و نهم من را رد صلاحیت کرده و نوشته به این دلایل صلاحیت شما احراز نشد: عدم التزام عملی به اسلام؛ یعنی من با ۹ متر عمامه مسلمان نیستم!، عدم اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی، عدم التزام به قانون اساسی و سو شهرت در حوزه انتخابیه.
وی تصریح کرد: من یک بار به آقای جنتی گفتم من اعتراض نمی نویسم ولی درباره این دلیل چهارمی با شما حرف دارم. من بچه سال بودم پیش ایشان درس می‎خواندم آن زمان ایشان پیرمرد بود. البته اگر عده ای تفکرش را قبول ندارند بحث دیگری است ولی من با ایشان رفیق هستم. با آقای یزدی هم همینطور. پیش ایشان قضا را خواندم. او بسیار داناست ولی اینکه مواضع سیاسی اش را قبول ندارم بحث دیگری است. به آقای جنتی گفتم من اعتراض هم نمی کنم عادت کردم در خانه کار می کنم. چندین هزار جلد کتاب دارم و کتابخانه خیلی بزرگی هم دارم. از بچگی هر چه درآورده ام کتاب خریده ام. گفتم شما برای من نوشتید سو شهرت در حوزه انتخابیه، بیا با هم در خیابان های تهران برای گرفتن تاکسی بایستیم، ببینیم شما را سوار می کنند یا من را! در مترو می ایستیم ببین به پای شما بلند می شوند یا به پای من؟ استخر و کوه برویم ببینیم مردم چه کسی را بیشتر تحویل می گیرند.
غفاری ادامه داد: اصلا روحیه طلبکاری ندارم. به اندازه یک حبه قند احساس طلبکاری از نظامی که برای تحققش جان کنده ام، ندارم. نمی دانید چقدر کابل خورده ام، مشت و لگد خورده ام، آپولو یک کاسه مسی بلند بود که روی سرم قرار می دادند و با چوب به آن می زدند. پنکه انگلیسی بزرگی در اتاق ازغندی بود که من را به این پنکه بستند و روشنش کردند. اعضای بدنم دیگر در اختیار من نبود. نمی دانم چطور می شود این شکنجه ها را گفت. کسانی که از رژیم شاهنشاهی دفاع می کنند اینها را ندیدند که دفاع می کنند. خواهرم ۵ سال از من کوچکتر بود او را در حدی که بمیرد می زدند. پدر من پیر بود، ۶۰ سالش بود. آدم ۶۰ ساله را که اینطور نمی زنند. آقای منصوری در ذیل خاطرات آقای عزتشاهی نوشته که آقای غفاری -یعنی پدر من- فکر می کرد هنوز جوان است، مقاومت می کرد، آنقدر زدند که مرد. شهید شد.
وی که چندین بار توسط ساواک به زندان افتاده است، در ادامه خاطراتش گفت: قپان کردن را شما نمی توانی تصور کنی. دستانت را می بندند. بالای چارپایه می ایستی دستانت را به بالا آویزان می کنند چارپایه را می کشند. سه ثانیه زمانش است. ولی ۶ ماه عذاب می کشی. حالا برخی آقایان همه چیز یادشان رفته و می گویند درود بر رضاشاه!نمی دانند چه بساطی بود. مرگ من را بگویند ایرادی ندارد. بگویند آقای غفاری را قبول نداریم یا نظام آقای غفاری را قبول نداریم اما از گذشته لجن یک حاکمیتی که استبداد در آن موج می زد، نگویند.
غفاری اظهار داشت: آقای تجریشی را چنان زده بودند که قطر کف پایش بیست و چهار پنج سانت شده بود. ناخن می کشیدند، دندان می شکستند. هر چه ناله می کردم که دندانم شکسته خون می آید هیچ توجه نمی کردند. در تمام سال هایی که دستگیر شدم در زندان کمیته خرابکاری -جز سه روز- در سلول انفرادی بودم. هر چه داد زدم در را باز نکردند. دیدم آقای ازغندی را آوردند گفت خفه شو یک بار دیگر صدایت دربیاید می کشمت. یک کاسه روحی بود که باید در آن غذا می خوردم. آب زندان هم یخ بود. اجبار در همان کاسه اجابت مزاج می کردم و کاسه را می شستم در همان غذا می خوردم. ما اینطور زندگی کردیم. خوشبختانه من از هیچ کس طلبکار نیستم. خانمم یادش نمی آید که من یک بار راجع به غذا یک کلمه حرف زده باشم. خودم را خیلی بزرگتر از این می دانم که از کسی طلب داشته باشم. بچه هایی که در جبهه جلوی من تکه تکه شدند باید طلبکار باشند. من کاری نکردم. اگر هم کاری کردم با خدا معامله کردم و کار معامله با خدا را ضایع نمی کنم که احساس طلبکاری کنم.