اعتماد: دولت تاکنون بنا را بر تعامل گذاشته بود و به گفته صادق زیبا کلام همان ابتدای تشکیل کابینه پیمان نانوشتهیی را با مجلس بست که یک سر آن واگذاری مهمترین پست دولتش به طیف لاریجانی بود. پاسخ از سوی بهارستان اما متفاوت بود. فرجیدانا استیضاح شد، آن هم به دلیل سیاسی. زیباکلام معتقد است دولت باید محکم و جدیتر روی مواضع خودش بایستد و البته تاکید دارد که نباید رویه وزارت علوم با کنار رفتن فرجیدانا تغییر کند چرا که مردم سال ۹۲ به روحانی رای دادند که شاهد تغییر در رویههای سابق باشند.
وزیر علوم استیضاح شد و فکر میکنید پس از کنار رفتن فرجیدانا، دولت چه سیاستی را در مورد این وزارتخانه دنبال خواهد کرد؟
من فکر نمیکنم آقای روحانی نیاز داشته باشد چیزی را تغییر دهد. به هر حال مجموعه سیاستها و رویکرد ایشان در یک سال گذشته، با توجه به امکاناتی که از نظر ساختار قدرت در ایران وجود دارد، کما و بیش همان چیزی است که میتوانست باشد، بنابراین فکر میکنم رییسجمهور دستکم در رابطه با وزارت علوم همان سیاستها را ادامه خواهد داد.
به هر حال به خاطر همان سیاستها وزیرش استیضاح شد.
اگر قرار باشد که دولت آقای روحانی هم که منتخب اصلاحطلبان است، گامی در جهت رفع محرومیت از تحصیل دانشجویان بر ندارد و همچون دوران احمدینژاد و سالهای ۸۸ تا ۹۲ چشمش را بر این واقعیت ببندد که هزاران دانشجوی این کشور به دلایل سیاسی از تحصیل محروم شدند و ایشان همان رویه را ادامه بدهد، این سوال مطرح میشود که پس ۱۹ میلیون نفر برای چه به آقای روحانی رای دادند؟ اگر میخواستند که هزاران دانشجو به دلیل گرایشات سیاسیشان از تحصیل محروم شوند، خب به کسی رای میدادند که همان رویه ادامه یابد. اگر آقای روحانی نخواهد سیاستهای متفاوتی را اعمال کند پس فلسفه انتخابات چیست؟ پس پرسیدن از مردم در مورد عملکرد مسوولان چیست؟ بنابراین من معتقدم که آقای روحانی به رویه همین یک سال در وزارت علوم ادامه خواهد داد.
در نهایت استیضاح رقم خورد آن هم در شرایطی که به نظر میرسید لاریجانی موافق آن نیست، این مساله در آرایش سیاسی مجلس چه تاثیری گذاشته است؟
در مورد استیضاح من فکر میکنم که در برگیرنده دو نکته سیاسی است؛ یکی اینکه شکاف عمیقی را میان اصولگرایان نشان داد و اینکه مشخص شد که جریان افراطی درون جریان اصولگرا قدرت بیشتری نسبت به جریان معتدل و میانه رو پیدا میکند و این استیضاح و رای ۱۴۵ نفر به آن باید زنگ خطری برای آقای لاریجانی و جریان معتدل اصولگرا باشد که اصولگرایان از آنها پیروی نمیکنند و حمایت از آقای رسایی، کوچکزاده و جریان احمدینژاد را دنبال کردهاند.
در عین حال آقای روحانی باید در ارتباط با مجلس جدیتر برخورد کند. آقای روحانی مهمترین پست دولتش را به اصولگرایان داد تا با هم کار کنند. با این اقدام، پیمان نانوشتهیی بین دولت یازدهم و مجلس مقصودم بدنه معتدل و میانه مجلس است- به وجود آمد، اما ظرف این یک سال گذشته فقط آقای روحانی بود که به تعهداتش عمل کرده است، طرف مقابل که آقای لاریجانی و فراکسیون رهروان باشد، به نظر نمیرسد که خیلی به آن پیمان نانوشته پایبند باشند. آنها وزارت کشور را گرفتهاند اما گامهای مهمی برای حمایت از دولت بر نمیدارند.
مثلا در مورد جلسه استیضاح بهتر بود که وزیر علوم به گونهیی دیگر از خودش دفاع میکرد؟
ببینید آقای فرجیدانا فکر کردند که اینجا سوییس است و سعی کردند که خیلی علمی و حقوقی از خودشان دفاع کنند در حالی که ما دیدیم مخالفان چگونه فضاسازی کردند. به نظر من آقای فرجیدانا باید به شکلی محکم از تریبون علنی مجلس میگفت که مردم رای دادند که دیگر فضای دانشگاه، فضایی مرده نباشد. مردم رای دادند که کمیتههای انضباطی صدای دانشجو را در نطفه خفه نکنند. به نظر من ایشان باید اینگونه مواجه میشد.
و فکر میکنید با چنین رویکردی ممکن بود رای بیاورد؟
آقای فرجیدانا باید بنا را بر این میگذاشت که تصمیم دارد به مردم بگوید که چرا استیضاح شده است. ایشان باید به مردم میگفت که من برای بورسیهها یا برای حضور آقای توفیقی یا میلیمنفرد در وزارت علوم استیضاح نشدم، من به این دلیل استیضاح شدم که آن فضای دانشگاه را بر طرف کردم. باید به نمایندگان میگفت من صدها دانشجو را که شما غیرقانونی از حق تحصیل محروم کرده بودید، به دانشگاه بازگرداندم، اینها فرزندان این مملکت هستند. در کجای قانون اساسی نوشته شده است که حق تحصیل به شرط طرفداری از دولت است. متاسفانه ایشان سعی کرد غیرسیاسی برخورد کند و این نقطه ضعف بود.
در مورد بدنه اجتماعی دولت هم فکر میکنید این نقطه ضعف تاثیر داشت یعنی اینکه بعد از کنار رفتن فرجیدانا آیا ریزشی در بدنه اجتماعی روحانی ایجاد شده است؟
من فکر میکنم که حداقل این است که بگوییم استیضاح باعث ریزش آرای دولت نشد یعنی اگر قبل و بعد از استیضاح نظرسنجی میکردیم، فکر نمیکردم تفاوت زیادی ایجاد شده باشد.
بازگردیم به مساله روابط دولت و مجلس، شما اشاره کردید که روحانی هنگام تشکیل کابینه تا جایی که توانست پیمان نانوشتهیی با مجلس یا دست کم طیف میانهروی نمایندگان در دستور کار قرار داد و بخشی از بدنه دولتش را مطابق نظر آنها چید، با این حال باز هم با برخورد مجلس مواجه شد، آیا میتوان برای چنین رویهیی خاستگاهی تاریخی در مناسبات سیاسی ایران معاصر یافت؟
آنچه در مجلس امروز اتفاق میافتدکه یک اقلیت صرفا بنا بر ملاحظات سیاسی و نه ملاحظات مبتنی بر منافع ملی استیضاح میکنند، مشابه آن را در گذشته هم داشتیم.
اما به نظر میرسد برخی از همان ملاحظات مورد نظر نمایندگان در دولت برآورده شده است، وزیر کشور حتی برای انتخاب استانداران و فرمانداران با نمایندگان مشورت داشت و به نظر میرسد بالاترین سطح تعامل با مجلس در این دولت اتفاق افتاد.
من در بسیاری از مناطق که برای سخنرانی دعوت میشوم میبینم بسیاری از استانداران و نمایندگان اصلا بدون اجازه نماینده آن منطقه اقدامی انجام نمیدهند و این مساله برای کشور فاجعه است.
به هر حال بخش زیادی از عمر دولت یازدهم با مجلس نهم همزمان است، فکر میکنید رویکرد آینده حسن روحانی با مجلس باید چگونه باشد؟
از این نظر متاسفم که این مساله را بگویم، باز هم متاسفم و باز هم متاسفم که این را مطرح میکنم، شاید دولت یازدهم باید کمی از آقای احمدینژاد درس بگیرد و آن جسارتی را که او داشت و در مقابل در خواست نمایندگان مجلس میایستاد در پیش بگیرد و آقای روحانی و آقای رحمانیفضلی هم کمی در برابر مجلس بایستند.
البته فقط در مورد وزارت کشور این مساله وجود ندارد، برای مثال در حوزه آموزش و پرورش هم بسیاری از نمایندگان در انتصاب مدیران آموزش و پرورش منطقهیی، ورود پیدا کردهاند و حتی فانی را به همین دلیل به مجلس احضار کردند.
بله همینطور است، من گفتم که کل دولت باید در برابر زیاده خواهی مجلس محکم بایستد.
به نظر میرسد، دولت هم بعد از استیضاح وزیر علوم تصمیم گرفته رویه متفاوتی را در پیش گیرد، روحانی بعد از استیضاح گفت که میخواهم اقدام به اجرای قانون اساسی کنم، این مساله در دولت خاتمی هم مطرح شد و ماجراهای خودش را داشت، فکر میکنید این صحبت رییسجمهور چه اندازه جدی است؟
قانون اساسی ما یک ضعف و ایراد بنیادی دارد. البته شاید دلیلش این بودکه بسیاری از اعضای مجلس خبرگان قانون اساسی در ابتدای انقلاب خیلی به حقوق اساسی آشنایی نداشتند. ایراد بنیادی این است که میگوید رییسجمهور فرد دوم نظام است و تاکید دارد که رییسجمهور مسوول اجرای قانون اساسی است. اما دیگر نمیگوید اگر قانون اساسی اجرا نشد، رییسجمهور چه کار باید انجام دهد. مثل اینکه مقررات آموزشی به صادق زیباکلام به عنوان استاد بگوید که میتوانی در کلاس با دانشجویی که درس نمی خواند برخورد کنی، اما نمیگویند که من چه کاری میتوانم انجام دهم، آیا میتوانم دانشجو را اخراج کنم؟ فقط یک مساله کلی را مطرح میکنند. در مورد قانون اساسی، اصل ۱۱۳ هم به نظر من یک اصل گنگ، مبهم و ناقص است، اصلی است که «لا اله» را گفته اما «الاالله» را نگفته و ناتمام گذاشته است.
اما خب میتوان با وضع قوانین عادی تا اندازهیی این ابهام را بر طرف کرد، مثلا دولت لایحهیی را به مجلس بدهد و بعد از تصویب حدود اختیارات رییسجمهور مشخص شود.
بله میتوان این کار را کرد اما هیچ مجلسی قبول نمیکند، مجلس هم اگر قبول کند شورای نگهبان قبول نمیکند.
چرا؟
چون شورای نگهبان به هیچ عنوان نمیخواهد قدرت رییسجمهور که یک فرد انتخابی است، زیاد شود بنابراین ترکیب فعلی شورای نگهبان اصلا قبول نمیکنند که قدرت رییسجمهور سرسوزنی زیاد شود.
قدرت رییسجمهور در حال حاضر با توجه به اقتضائات کشور، چقدر متناسب با آن چیزی است که باید باشد؟
من فکر میکنم قدرت رییسجمهور به عنوان کسی که منتخب رای مستقیم مردم است، نسبت به نظامهای پارلمانتاری خیلی کم است.
بنابراین آیا روحانی میتواند برای افزایش قدرت رییسجمهوری اقدامی انجام دهد یا خیر؟
در کوتاهمدت کاری نمیتواند انجام دهد، باید این رویه از طریق مجلس انجام شود، بر فرض محال که مجلس این مساله را تصویب کند، شورای نگهبان مانع آن خواهد شد.
پس راهکار چیست؟ باید به همین وضع ادامه داد؟
به نظر من باید بین نخبگان کمکم این مساله مطرح شود، مطبوعات و دانشگاهیان و روحانیون در این مساله ورود کنند و به شورای نگهبان گفته شود که اقدام شما غیردموکراتیک است. باید به آنها گفته شود که مردمسالاری با هر تعریفی، به این معنا نیست کسانی که پنج درصد رای مردم را دارند، خواستههایشان را به کسی که ۴۰ درصد رای مردم را دارد تحمیل کنند. بنابراین باید این بحث کمکم در محافل مختلف مطرح شود.