2

ایستادگی در مقابل زورگویان امتداد قیام کربلاست

  • کد خبر : 149786
  • ۲۲ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۳

قرار نیست با داشتن انرژی هسته‌ای اهداف اصلی فراموش شوند یا تمام مسائل ما حل شوند. ما به دلیل شعار نه شرقی، نه غربی می خواهیم روی پای خود بایستیم، کسی هم حق ندارد بی ضابطه و از سر زورگویی به ما بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن، این را داشته باش، […]

قرار نیست با داشتن انرژی هسته‌ای اهداف اصلی فراموش شوند یا تمام مسائل ما حل شوند. ما به دلیل شعار نه شرقی، نه غربی می خواهیم روی پای خود بایستیم، کسی هم حق ندارد بی ضابطه و از سر زورگویی به ما بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن، این را داشته باش، آن را نداشته باش. لذا در برابر خواسته های نامشروع و بی‌ضابطه می‌ایستیم و این ایستادگی بیانگر یک مقاومت نرم است و کاملاً هم حسینی است. لذا باید انرژی هسته ای و امثال ذلک را داشته باشیم، اما باید دقت کرد که در این بین خلط هدف و وسیله نشود.
سرویس فرهنگی «فردا»: «عماد افروغ» نویسنده، جامعه شناس و سیاست‌مدار برجسته در سخنرانی‌ای پیرامون قیام عاشورا به تشریح هشت ویژگی اصیل قیام اباعبدالله می‌پردازد. متن سخنرانی وی به شرح ذیل است:

من که امسال خودم شرمندۀ حسین(ع) هستم. احساس می کنم آن طور که باید و شاید عزاداری نکردم، آن طور که باید و شاید گریه نکردم، آن طور که باید و شاید نفهمیدم که چه فاجعه ای رخ داده است. در زیارت عاشورا می خوانیم: مصیبه ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض. سراغ نداریم چه در گذشته، چه در حال، چه در آسمان و چه در زمین، چنین مصیبتی رخ داده باشد.

در یک چنین مراسمی باید ممنون شما جوان‌ها بود. شما جوان‌ها همیشه پیشقدم بوده‌اید. من استفاده نکردم. من اشک نریختم. من به سر و سینه نزدم. یادم می آید برنامه ای از شهید آیت الله حکیم از سیما پخش شد. دیدیم که ایشان چگونه در عزای امام حسین(ع) به سر و سینه می زد. جا دارد ما نیز به سر و سینه خود بزنیم. مقام حسین(ع) بالاست، خیلی بالاست. خود حسین(ع) می گوید از قیام من عبرت بگیرید، درس بگیرید. امیدوارم که الباقی مراسم، امروز، فردا، به حد کافی بتوانیم به سر و سینه خود بزنیم و اشک بریزیم، بلکه سبک شویم، بلکه شاد و روان شویم. یک بار در همین جا گفتم که هم باید بر حسین گریست، هم لبخند زد. باید گریست چون مصیبت بزرگی است و باید لبخندی از سر غرور و افتخار هم زد. باید افتخار کرد که حسین(ع) از ماست.

در نشستی که در بوسنی در ذیل گفتگوی ادیان داشتم، گفتم: شما معتقدید که حضرت مسیح(ع) به صلیب کشیده شد و برای نجات مسیحیان و بشر جان خود را از دست داد. حالا من یک الگوی دیگری به شما نشان خواهم داد که مصیبتش به مراتب سنگین تر است. بماند که ما در قرآن داریم که حضرت مسیح(ع) به صلیب کشیده نشد و عروج کرد. اما به هرحال، این چیزی از مصائب و رنج های ایشان نمی کاهد.

امروز می خواهم خطاب به شما جوانان به چند نکته درباره عاشورا اشاره کنم. در واقع عنوان عرایض بنده پیام ها، درس ها و عبرت‌های عاشوراست. به تصورم می توان این پیام ها را در هشت بند مطرح کرد.

قیام کربلا درس عزت و کرامت انسانی

اولین درسی که می توان از این واقعه از ابتدا تا انتها و اتفاقات و شعارهای ایشان گرفت و بهترین روش هم برای فهم هر شخص و اندیشمند و رهبری، رجوع به افکار و گفتار و اعمال اوست، درس عزت و کرامت انسانی است. عزیزان و جوانان، این عزت و کرامت انسانی هم تنها مربوط به امام حسین(ع) نیست، مربوط به همۀ انسان هاست. انسان، کریم است، هم خودش باید قدر کرامت خود را بداند و هم باید نسبت به دیگری برخورد کریمانه داشته باشد.

خداوند می فرماید من از روح خود در انسان دمیدم( و نفخت فیه من روحی) و آیت الله جوادی آملی می فرمایند که یک روح نفخی و یک روح تأییدی داریم. روح نفخی متعلق به همۀ انسان هاست و روح تأییدی متعلق به کسانی است که این قوه را به فعلیت رسانده اند، اما همه ما برخوردار از این قوه و استعداد هستیم. پس ما کریم هستیم. شما ببینید در جای جای مختلف که امام حسین(ع) سخن گفته‌اند پیام حیات عزیزانه خود را مطرح کرده اند، از باب نمونه به چند تای آن اشاره می‌کنم.

انی لا اری الموت الّا اسعاده و الحیات مع الظالمین الّا برما (مرگ با عزت، زندگی جاوید است. زندگی با ذلت و همراه با ظالمان، چیزی جز مرگ نیست) و یا در جایی دیگر، الموت اولی من رکوب العار و العار اولی من دخول النار (مردن از ننگ و ذلت پذیری بهتر و ذلت پذیری بهتر از داخل شدن در آتش است) و یا موت فی عز خیر من حیاه فی ذل (مرگ با عزت و آزادی بهتر از زیستن در ذلت است)

یا در جایی دیگر خطاب به عبیدالله بن زیاد می‌فرمایند: الا و ان الدّعی ابن الدّعی قد رَکَزَ بین اثنتین، بین السلّه و الذّلّه و هیهات منّا الذّلّه (این زنا زاده فرزند زنا زاده، امر را بر من دائر بین شمشیر و ذلت کرده است. یا بیعت کن و تن به خواری و ذلت ده و یا بجنگ و هیهات منا الذله) و یا در جایی دیگر و در همان ابتدای حرکت و در مدینه می گویند: مثلی لا یبایع مثل یزید( مثل منی با مثل یزید بیعت نخواهد کرد). این «مثل منی» با «مثل یزیدی» بیعت نخواهد کرد یعنی چه؟ حسین کیست و یزید کیست؟ با حسین شناسی و یزید شناسی است که معنای این عبارت را بهتر می فهمیم.

حال با فرض اینکه فهمیدیم که پیام امام حسین(ع)، حیات عزیزانه است ببینیم عزت چیست؟ عزت در لغت به معنای نفوذ ناپذیر و محکم بودن است، یعنی راحت نشود در فرد عزیز نفوذ کرد و او را خرید. نه اینکه قیمتش بالا باشد، اصولاً نمی توان او را خرید. مبلغش قابل وصف نیست، با دنیا نمی توان او را معامله و معاوضه کرد. وقتی می گویند ارض عزیزه، یعنی زمینی که آب در آن رخنه نمی کند، محکم و سفت است. عزت به سادگی هم به دست نمی آید. همه شما هم می دانید عزت چیست. در فطرت شما به ودیعه گذاشته شده است، «فالهمها فجورها و تقوایها».

اما کیست که پایش بایستد و نلغزد؟ کیست که هم خودش را عزیز بدارد، هم دیگری را؟ بحث بسیار مهمی است. خود شما می دانید من چه می گویم. جاهایی بوده که شما جور دیگری فکر می کردید، اما بنا به جهات و بنا به دلایلی که موجه هم نبوده، متأسفانه از فکر و حالت شهودی خود خارج شده‌اید. در ارتباط با این مفهوم و این معنا می‌توانیم به قرآن کریم رجوع کنیم تا قرآن به ما بگوید عزت چه جایگاهی دارد. از طریق آیات قرآن کریم متوجه می شویم که سر منشأ واقعی و ذاتی عزت، خداوند است، فللّه العزه جمیعا، ویا العزه لله و لرسوله و للمؤمنین. عزت فقط از خداست. از کس دیگر عزت مخواه، فکر نکن اگر به دیگری که هیچ ربط و اتصالی به خدا ندارد نزدیک شوی، عزیز می شوی. نه، اتفاقاً ذلیل می شوی.

عزت را از اشخاص عنوان دار اعتباری به دست نیاور، جستجو نکن، فقط با خدا پیوند ببند، تعهد به او داشته باش، اتصال به او داشته باش، عزیز می‌شوی. امام علی(ع) نیز به همین مضمون اشاره می‌کند که العزیز به غیر الله ذلیل. اگر به غیر خدا بخواهی عزتی به دست بیاوری، در واقع ذلت به دست خواهی آورد.

مسئله دیگری که در فهم عزت به ما کمک می کند، از باب تُعرف الاشیاء به اضدادها، فهم مفاهیم مقابل عزت است. معنای کلمه را از روی ضد آن بهتر می توان به دست آورد. ببینیم عزت در برابر چیست و آن چیز را بفهمیم تا عزت بهتر فهمیده شود. عزت در برابر خفت و خواری است. آیه ای از آیات قرآن را که با آن زندگی می کنم را خدمت شما تقدیم می کنم تا معنای عزت بهتر فهمیده شود. «فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین»، فرعون قوم خود را خوار کرد، آنها هم اطاعت کردند چون فاسق بودند. یعنی اگر فاسق نبوند اطاعت نمی کردند. یعنی چه؟ عزیزانی که مدیر هستید، عزیزانی که مسئول هستید، از این آیه عبرت بگیرید. فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین، یعنی فاسق را باید خوار کرد تا اطاعت کند و بالعکس مؤمن را باید عزیز داشت تا اطاعت کند. از این منظر، این آیه اوج عزت است. اگر بر مؤمن حکم می‌رانی عزیزش بدار و اگر او در برابر مدیریت خفت بار تو طغیان نکرد، بدان که مؤمن نیست. من بحث سیاسی ندارم، ضمن انکه برای من بحث سیاسی و غیر سیاسی ندارد.

سال‌ها پیش وزیری پیش بنده آمد. گفت: تصور می کنی فلان مطلب در فلان جا بحث شده است؟ گفتم: اگر نشده که واویلا و اگر هم شده و شما سکوت کرده‌اید وامصیبتا. چرا چیزی نگفتید؟ گفت: مگر می‌شد حرف زد. گفتم: کاغذی بر می داشتید و می نوشتید: بسم الله الرحمن الرحیم، خداحافظ. ما توقع داریم، توقع داریم هم مدیران ما مدیریت مؤمنانه را فهم کنند و هم کارمندان و زیردستان متوجه طغیان مؤمنانه باشند.

چند نکته مهم هم در مورد عوامل عزت آفرین. چه عواملی باعث می شوند که این عزت در ما تقویت شود؟ با توجه به فرصت اندک، سریع عرض می کنم: یکی همین بحث طاعت و بندگی و تقواست که هرچه بیشتر باشد عزت شما هم بیشتر می‎شود. اما عامل دیگر قناعت است. هرچه قانع تر، عزیزتر. هرچه چشم و دل سیرتر، عزیزتر. نمی گویم حق خود را نشناس و نگیر. حتی اگر کسی بنا به جهاتی جعل و تخلفی کرده، می توانی حرفت را بزنی و اعتراضت را بکنی، اما هیچ وقت به مال کسی حریص مباش.

آنهایی که زبان سرخ دارند، قانع اند. سال ها پیش در زمان جنگ و در جبهه ها برادری به بنده گفت: حدیثی بخوان. حدیثی خواندم و ان را هم اکنون، تقدیم شما می کنم. معنایش این است که قانع باش تا عزیز شوی. «اقنع تعز». حدیث از رسول گرامی(ص) در نهج‌الفصاحه است. امتحانش کنید. تلاش کنید تا چیزهایی به دست آورید، در حدی که یک زندگی متوسط و آبرومند داشته باشید، اما حریص نباشید و به مال دیگران طمع نداشته باشید. آن قدر کریم باشید که به چشم نیاورید. آن گاه خواهید دید چه عزتی به دست خواهید آورد و این یک سرمایه بزرگ برای شما خواهد بود. نزد مردم عزیز می شوید. امتحان کنید، هرچند امتحان هم کرده اید. از شاعر شیرین سخن، سعدی شیرازی شعری در وصف شما بخوانم: بخسبند خوش روستایی و جفت به ذوقی که سلطان در ایوان نخفت.

حواستان جمع باشد شعرا و بزرگان ما یک چنین تلقیی از شما دارند. اینکه شما به خاطر قناعتتان راحت می خوابید، اما تصور نکنید اگر صرفاً در گرو داشتن و داشتن و داشتن بیشتر باشید راحت هم می خوابید. یا در جایی دیگر می گوید: آنان که غنی ترند محتاج تراند.

امام حسین(ع) با خدا معامله نکرد

امام حسین(ع) مظهر بندگی تام و تمام است. یک ذره تردید وجود ندارد. یقین مطلق است. هرچه امام حسین(ع) به ظهر عاشورا نزدیک تر می شد چهره برافروخته تر می شد. بالاخره لحظه وصال هم رسید. لحظه غرق شدن و پیوستن به خدای تبارک و تعالی و اهداف غایی رسید. ببینید اینجا حال امام حسین(ع) این گونه است. شاد است، تا شادی را چگونه تفسیر کنیم. شاد شاد است و اگر چیزی می گوید از باب اتمام حجت و روشنگری است. همین شادی را ما در خطبه حضرت زینب(س) در دربار یزید شاهد هستیم. با آن همه اسارت و مصیبت، وقتی با سرهای بریده روبرو می شود و مورد سؤال قرار می گیرد که اوضاع را چگونه می بینی؟ با کمال غرور و افتخار می گوید: و ما رأیت الا جمیلا، جز زیبایی نمی بینم.

این زیبایی را در کنار چهره برافروخته امام حسین(ع) بگذارید، از یک جنس است. در واقع، عبودیت حضرت اباعبدالله(ع) از جنس عبودیت ناب و عبادت احرار است، همان عبارتی که حضرت امیر(ع) به کار می‌برند که سه طایفه به عبادت خدا مشغول اند. گروهی به طمع بهشت، گروهی از ترس جهنم و گروهی از سر عشق به او و خود او. یعنی خود حقانیت خدا برایشان موضوعیت دارد و این عبادت احرار و آزاده‌هاست، آنهایی که در اطاعت خدا نمی خواهند وارد معامله شوند. نمی گویم معامله هم نکنید. افراد و اقشار متفاوتند و بعضی از سر معامله با خدا به فرامینش تن می دهند. اما برخی نیازی به معامله ندارند. آن قدر غرق در خدا هستند که اگر بهشت و دوزخی هم در کار نبود در ایمان آنها خللی وارد نمی شد. و این عبادت اشخاص بسیار خاص است که از هر چیز غیر خدا و غیر خدایی بریده و جز خدا نمی اندیشند، نمی بینند و نمی پویند.

اوج انفاق و نوعدوستی ایثارگرانه

برادران مسیحی ما معتقدند که حضرت مسیح(ع) آمد تا انسان ها را بعد از هبوط از بهشت نجات دهد، حال به تثلیثی که باور دارند کار ندارم، اینکه خداوند در قالب مسیح(ع) متجسد شد. آمد تا راه و رسم زندگی خوب را به آنها بیاموزد. حضرت مسیح(ع) آمد تا با تحمل رنج و مصیبت و با انفاق زندگی و جان خود، نجات بخش دیگران باشد. ما انفاق را قبول داریم، برادران و خواهران ارجمند، بالاترین فعل اخلاقی انفاق است، بالاتر از عدالت فردی است. شما در عدالت فردی می توانید مقابله به مثل کنید یا تاوان بگیرید، اما اینجا مسئله گذشت از حق خود و حتی اعطاء حق خود به دیگری مطرح است. حتی از اصل طلایی اخلاق(آنچه برای خود می پسندی برای دیگران هم یپسند) هم بالاتر است. اینجا چیزی را برای دیگری می پسندی که برای خودت نمی پسندی، از حق خودت می گذری تا دیگری نجات پیدا کند.

امام حسین(ع) هیچ خودخواهی ندارد. این نوعدوستی با انفاق گره خورده و بالاترین مرتبه آن هم ایثار است که انفاق جان است و همه مصائبی که برادران مسیحی ما مطرح می کنند، ما در امام حسین(ع)، بیشتر و جانکاه تر آن را سراغ داریم. اگر حضرت مسیح(ع) به صلیب کشیده شد که طبق نص قرآن به صلیب کشیده نشده و عروج کرده است، اما به واقعه و دشت کربلا بنگرید. اینجا فقط امام حسین(ع) نیست که به روایتی چند صد زخم بردارد و به شهادت برسد. شهادت جانکاه سایر اصحاب و یاران و اسارت فرزندان و کودکان و بی خانمانی گسترده را هم ببینید. سرهای بریده بالای نیزه ها را ببینید، دست های بریده را ببینید، لب های تشنه کودکان را ببینید، شهادت طفل صغیر را بر دستان پدرش ببینید. اسارت ها و جسارت ها و هتاکی ها را ببینید. من فقط به یک نکته اشاره می کنم که می توانست در مورد قبلی بیاید. اینکه امام حسین(ع) به خدا و راه خود اطمینان و یقین کامل دارد و توکل محض می کند. شما خودتان را جای ایشان بگذارید و فقط این تصور را بکنید که این ذهنیت سراغ شما بیاید که طرف مقابل شما که جزو رذل ترین انسان های آن زمان، بلکه تاریخ هستند، ممکن است به نوامیس شما اسائه ادب کنند، چه حالی به شما دست می دهد؟ آیا امام حسین(ع) اینها را نمی داند و متوجه نیست؟ اما چه اعتماد و توکلی دارد که می گوید به رغم همۀ این مصیبت ها و فجایع قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی، باید مسئولیت و مأموریت خودم را انجام دهم و این مأموریت چیست؟ امر به معروف و نهی از منکر است.

امر به معروف و نهی از منکر

امام حسین(ع) به صراحت هرچه تمام در نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه، فلسفه قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر معرفی می کند، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر. فرصت را مغتنم شمرده و عین متن فارسی وصیت نامه ایشان خطاب به برادرش را تقدیم می کنم:

« بسم الله الرّحمن الرّحیم . این است آن وصیّتی که حسین بن علیّ بن أبی طالب به برادرش : محمّد که معروف به ابن حنفیّه است می‌نماید: حقّاً حسین بن علیّ گواهی می دهد که هیچ معبودی جز خداوند نیست ؛ اوست یگانه که انباز و شریک ندارد و به درستی که محمّد صلّی الله علیه وآله ، بنده او و فرستاده اوست که به حقّ از جانب حقّ آمده است و اینکه بهشت و جهنّم حقّ است، و ساعت قیامت فرا می رسد و در آن شکّی نیست. و اینکه خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند برمی انگیزاند. من خروج نکردم از برای تفریح و تفرّج؛ و نه از برای استکبار و بلندمنشی، و نه از برای فساد و خرابی، و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج من برای اصلاح امّت جدّم محمّد صلّی الله علیه وآله می باشد. من می خواهم امر به معروف نمایم، و نهی از منکر کنم؛ و به سیره و سنّت جدّم، و آئین و روش پدرم علیّ بن أبی طالب علیه السّلام رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و به قبولِ حقّ قبول کند، پس خداوند سزاوارتر است به حقّ. و هر که مرا در این امر ردّ کند و قبول ننماید، پس من صبر و شکیبائی پیشه می گیرم، تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت، حکم به حقّ فرماید و اوست که از میان حکم کنندگان مورد اختیار است. و این وصیّت من است به تو ای برادر! و تأیید و توفیق من نیست مگر از جانب خدا؛ بر او توکّل کردم، و به سوی او بازگشت می نمایم. و سلام بر تو و بر هر که از هدایت پیروی نماید و هیچ جنبش و حرکتی نیست، و هیچ قوّه و قدرتی نیست؛ مگر به خداوند بلند مرتبه و بزرگ».

اما همیشه یادمان می رود که امر به معروف و نهی از منکر سطوحی دارد و نباید با این فریضه بسیار اساسی برخورد تقلیل گرایانه داشته باشیم. نباید برخورد ذره ای و جزء نگر به امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم. آن سطحی که امام حسین(ع) آز آن به عنوان امر به معروف و نهی از منکر یاد می کند کدام سطح است؟ بدون تردید سطح مردم با حکومت است. یقه حکومت را می گیرد. ای حاکم جائر چه می کنی؟ از سیره پیامبر(ص) و علی(ع) فاصله گرفته ای، حکومتی را غصب کرده‌ای و به نصایح ناصحان گوش نمی دهی. اما زبان که دراز است، ظاهراً همان حرف ها را می زنی، به نام امیرالمؤمنین خطبه می خوانی، اما روح ندارد، فقط شکل دارد.

واضح است که در این امر به معروف و نهی از منکر یقه یزید گرفته می شود. نبایستی حواسمان پرت شود. خود امام حسین(ع) به هنگام قیام، امر به معروف و نهی از منکر می شود، اینکه مگر یکی از شروط امر به معروف و نهی از منکر، نداشتن خطر جانی و احتمال تأثیر نیست؟ اینکه بمان و به هدایت مسلمین بپرداز و به سؤال های دینی شان پاسخ ده، اینکه در مکه بمان یا به یمن برو و از این قبیل نصیحت‌ها.

امام حسین(ع) دعوت می شود تا نگاهی کلان نگر را پیش پای یک نگاه جزیی و ذره‌ای ذبح کند. بدون تردید سطوح دیگر امر به معروف و نهی از منکر( مردم با مردم، حکومت با مردم و حکومت با حکومت ) هم در جای خود مغتنم و ضروری است، اما باید دقت نمود که سطح منسوب به امام حسین(ع) باید همین سطح مردم با حکومت باشد، اینکه بتوانید بدون لکنت زبان سؤال کنید، استیضاح کنید، طلب جواب کنید و جواب دریافت کنید. حق را بگویید و بخواهید و مطالبه کنید، اما ادب را رعایت کنید. قرار نیست اگر کسی حقی را مطالبه کرد و دادخواهی نمود بی ادبی هم بکند. آن که حقوق خود و دیگران را می شناسد مسئولیت‌های خود را هم خوب می‌شناسد.

مصاف نرم امام حسین(ع)

یک نظام مطلوب نباید در پیشبرد اهداف خود از اهداف و روش‌های نرم غافل باشد. ما نمی‌گوییم که تمدن چیز بدی است، اما می‌گوییم این تمدن نباید فرهنگ را ذبح کند، اخلاق را ذبح کند. ما اگر برایمان انرژی هسته ای مهم است، اگر برایمان ماهواره مهم است، نه به مثابه اهداف غایی برایمان اهمیت دارند. برایمان مهم هستند چون چیز دیگری برایمان اهمیت دارد. می خواهیم به تکنولوژی برتر دست بیابیم و کسی هم نباید به خود جرأت دهد که بدون ضابطه، مانع پیشرفت ما شود.

کسی نمی‌تواند زورگویانه به ما بگوید نه، حق این کار را نداری. یادمان نرود که اهمیت این وجوه سخت‌افزاری به دلیل پر اهمیت بودن آن اهداف غایی است. اما اینها نباید خود هدف غایی ما شوند. عزیزان، انرژی هسته‌ای هدف غایی ما نیست، هدف ابزاری ما برای یک حیات معقول و قدرتمند به منظور تحقق اهداف اخلاقی و معنوی، همراه با عدالت اجتماعی است.

هسته‌ای و ماهواره اهداف غایی ما نیستند. انسان و کرامت او و تعالی و اخلاق او، معنویت و معرفت او نسبت به خدای متعال است که هدف اصلی است. فراموش نشود که برخی از کشورهای همسایه ما هستند که انرژی هسته ای دارند، اما گداهایشان در خیابان‌های تهران پخش و پراکنده‌اند. قرار نیست با داشتن انرژی هسته‌ای اهداف اصلی فراموش شوند یا تمام مسائل ما حل شوند. ما به دلیل شعار نه شرقی، نه غربی می خواهیم روی پای خود بایستیم، کسی هم حق ندارد بی ضابطه و از سر زورگویی به ما بگوید این کار را بکن، آن کار را نکن، این را داشته باش، آن را نداشته باش. لذا در برابر خواسته های نامشروع و بی‌ضابطه می‌ایستیم و این ایستادگی بیانگر یک مقاومت نرم است و کاملاً هم حسینی است. لذا باید انرژی هسته ای و امثال ذلک را داشته باشیم، اما باید دقت کرد که در این بین خلط هدف و وسیله نشود.

مصاف نرم از این جنس است. مصاف نرم از جنس عرض تاریخ در برابر طول تاریخ است، از جنس کوخ در برابر کاخ است، از جنس خون در برابر شمشیر است. در واقع، پیروزی خون بر شمشیر است. این مصاف نرم است. مصاف نرم، یعنی همین. تو هیچ نداری، عِدّه نداری، عُدّه نداری، یار نداری، اما قدرت معنوی و شهادت طلبی داری. امام حسین(ع) نیک می داند که باید مصاف نرم کند تا چهره کریه باطل افشا شود، باید خون ها فوران کند. از زمانی هم که خون ها ریخته شد، ناقوس مرگ یزید و سقوط نظام اموی به صدا در آمد. تنها سه سال بعد یزید به درک واصل شد. این عبرت آموز نیست؟ امام حسین(ع) که لشکر نداشت، نامه هایی مبنی بر بیعت دریافت کرده بود و راهی کوفه شده بود، اصولاً با روی کار آمدن یزید و اصرار او بر بیعت گرفتن از امام حسین(ع) و خودداری ایشان از این کار ناموجه، امان و امنیت را از امام ربوده بود. هر جای دیگر هم می رفتند همین اتفاق می افتاد. احتمالاً با محاسباتی این سرزمین انتخاب می شود که بُرد تاریخی و اجتماعیش بیشتر از سایر جاهای محتمل باشد.

به هر حال امر دائر شده بود بین بیعت و مرگ. با این نامه ها و حسب محاسبات معمول و جاری، ایشان راهی کوفه می شوند. در برخی از مقاتل، از جمله فیض الدموع آمده است که به ایشان گفته شد که نامه‌های بیعت پس گرفته شده‌اند و امام در جواب فرمودند پس برمی گردم و یا به راهی دیگر می‌روم اما راه را بر حسین(ع) بستند و باز هم شعار خود را مطرح کردند که یا بیعت، یا قتال. و هیهات مناالذله، و چه زیبا و شکوهمند و حماسی است این شعار و چه دل نشین و مردانه است این شعار.

اگر امر دائر شد بین حقانیت و مقبولیت، معلوم است که باید جانب حقانیت را گرفت. این مصاف نرم است و این همان مصاف نرم انبیاء از جمله حضرت مسیح(ع) است که درد نجات همه انسان ها را دارند و این همان مصاف نرمی است که امام حسین(ع) به احسن وجه، به صورتی جانکاه، عمیق و جامع آن را دارد. وهرچه اخلاقی تر و معنوی تر باشیم، یعنی بیشتر متوجه اهمیت و فضیلت این اهداف و مصاف نرم شده ایم.

اعتماد مطلق اصحاب و یاران امام حسین(ع) به ایشان

ممکن بود یک آن به ذهن اصحاب امام حسین(ع) رخنه کند که حالا که ما قتال می کنیم و زودتر شهید می شویم، نکند امام حسین(ع) بعد از ما مصالحه کند. اما یک ذره شک به مخیله آنها خطور نمی‌کند و چه زیبا و بجا گفته اند « یاران با وفای با امام حسین(ع)».

اعتماد کامل وجود دارد. اعتماد کامل بین امام و مأموم است. همان گونه که امام حسین(ع) به خدا یقین کامل دارد، یاران امام حسین(ع) هم به او اعتماد کامل دارند. یک اعتماد ناب و زلال است، یک بیعت از سر عشق است و این بیعت است، نه بیعت‌های از سر زور و تهدید و اجبار و یا حتی فریب. من اصولاً بیعت غیر ارادی را نمی‌فهمم. بیعت بدون اختیار را نمی‌فهمم. یعنی چه؟

خدا در قرآن خطاب به پیامبر(ص) می گوید: افانت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین؟ یعنی ای پیامبر با اکراه می‌خواهی مردم ایمان بیاورند؟ این بیعت اجباری دیگر چه صیغه ای است و از کجا آمده است، اینکه یا از امام حسین(ع) بیعت بگیریم و یا با او بجنگیم دیگر چه صیغه‌ای بوده است؟ نه دینی است، نه انسانی و دموکراتیک. باید مستقلاً تحلیل شود که بیعت، چه فرایندی را در تاریخ اسلام طی کرده و چه فراز و فرودی داشته است.

ارجحیت عقل آزاداندیش و حُر در برابر دین فاسقانه

امام حسین(ع) وقتی تمام یاران خود، حتی علمدار خود حضرت اباالفضل(ع) را به آن شکل دردناک از دست می‌دهد، رو به سپاه دشمن می کند و آن عبارت تاریخی و بسیار معنادار خود را بیان می کند: ان لم یکن دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فی دنیاکم. اگر دین ندارید و از معاد هم نمی ترسید در دنیاتان حُر و آزاده باشید. خیلی زیبا و البته دردناک است. پس می توان دین نداشت و آزاده و حُر بود و دین داشت و حُر نبود. باید به دنبال دینداری‌ای بود که همراه با حریت و آزادمنشی باشد و الّا دینداری متظاهرانه و فاسقانه از نداشتنش بهتر است.

مردم سالاری دینی

حکومتی مشروع است که هم حقانیت داشته باشد، هم مقبولیت. امام حسین(ع) حسب این بیعت‌ها که نشان از مقبولیت یا شرط اثباتی استقرار حکومت داشت، حرکت کرد. بعد که گفته شد: بیعتی در کار نیست قصد بازگشت داشتند که با مخالفت روبرو شدند و امر دائر شد بین حقانیت و مقبولیت صوری و اجباری و یا بیعت با یزید. بار دیگر همان مضمون شعار ابتدای حرکت و در مدینه تکرار می شود که مثلی لا یبایع مثل یزید. مثل منی با مثل یزید بیعت نمی‌کند. عبارتی حماسی و عزیزانه، همانند سایر عبارات و شعارها و رفتارهای ایشان در طول این قیام به یادماندنی و تاریخی. چه کرد امام حسین(ع)؟ و چه شور آفرینی‌ها و چه عشق‌هایی که مدام بازتولید و خلق نمی‌شوند و چه پیمان ها و رهایی‌هایی که از سر این عشق منعقد نشده و اتفاق نیفتاده‌اند.

امیدوارم این چند بند برای خودم عبرت آموز باشد و یک زندگی سرشار از حریّت حسینی، عزیزانه و کریمانه روزی همه ما باشد، به گونه ای که زالت الجبال قبل ان تزول. کوه‌ها تکان بخورند و ما از جای خود تکان نخوریم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=149786

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
مجموع مبتلایان در جهان
آخرین بروزرسانی در:
مبتلایان

فوتی‌ها

بهبود یافته‌ها

موارد فعال

مبتلایان امروز

فوتی‌های امروز

موارد بحرانی

کشورهای تحت تأثیر