به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، میزگرد نقد کتاب «شریعتی و هایدگر» اثر سید جواد میری و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با حضور نویسنده کتاب، احسان شریعتی، استاد دانشگاه و فرزند دکتر علی شریعتی و حسین مصباحیان، استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران در بنیاد شریعتی برگزار شد.
در ابتدای این نشست مصباحیان با اشاره به اینکه برای این کتاب باید چهار بخش مربوط به شریعتی، هایدگر، رابطه این دو و بخش پرسش را جدا کرد، توضیح داد: البته بحث نویسنده، از شریعتی بسیار درخشان بوده و فهم ایشان از شریعتی و متون و نقلقولها خوب است.
وی در ادامه افزود: به طور مثال نویسنده درباره شریعتی نکاتی درستی را مطرح میکند از جمله اینکه اینکه شریعتی مجتهد یا به دنبال به رسمیت شناختن بود یا در جای دیگر شریعتی مقلد فردید و کربن نبود، بلکه خود دست به اجتهاد زد یا اینکه گفتند، شریعتی از معدود متفکرانی بود که به فراسوی باورهای عمومی و عقاید رسمی عمومی میاندیشید.
مصاحبان در این باره یادآور شد: نویسنده کتاب تأکید کرده که این نوشتار اثر آکادمیک به معنای مرسوم کلمه نیست و هایدگری که در ظرف اروپا محور فهم بشود هیچ ربط معنایی با سوژه ایرانی ندارد. اما واقعیت این است که خود هایدگر به نظر میآید اروپا محور است به خاطر اینکه در کتاب خود زمانی که بحرانهای مدرنیته را برمیشمارد تأکید میکند که ما هیچ کمکی نمیتوانیم از سنتهای پیش مدرن بگیریم و راه حل این بحرانها باید در غرب پیدا بشود.
وی افزود: یا زمانی که درباره هایدگر «منِ حقیقی و مجازی» تمایز قرار میدهد ما نمیدانیم ارجاع کجاست، خود متون شریعتی است یا در جای دیگری قرار دارد؟ یا نویسنده مطرح میکند که بینش هایدگر درباره انسان اصیل به شریعتی این امکان را میدهد که ادعا کند، انسان یک موجود نیست و آنکه انسان را موجود میداند از همان اول اشتباه میکند ما در حال ایجاد هستیم! یا مفهوم دلهره وجودی نزد هایدگر به نظر من مبهم طرح شده است.
دریدا میگوید مهمترین بخش کتاب «عنوان» است، مثل یک امضا پای یک سند ارزشمند
وی با تأکید بر اینکه نویسنده کتاب «شریعتی و هایدگر» در خودسازی انقلابی نیز اشاره مستقیمی شریعتی به گفته هایدگر میکند و میگوید انسان موجودی است که ماهیتش را خود میآفرید، توضیح داد: واقعیت این است که هایدگر چنین حرفی را نزده و برعکس در «نامه به انسانگرایی» این جواب را میدهد که انسان ماهیتش را که خود آفریده باشد، مشکوک است. بنابراین گزارشهایی که از بخش هایدگر شده، جای بحث دارد و در بسیاری موارد به نظر میآید که دقیق نیست.
استاد فلسفه دانشگاه تهران درباره عنوان کتاب گفت: دریدا میگوید مهمترین بخش کتاب عنوان است، مثل یک امضا پای یک سند ارزشمند است. اما هوشمندی دکتر میری که باز هم یک پیشنهاد دریدایی است شریعتی و هایدگر است، اما حرف عطف «و» را نمیدانیم چه نسبتی بین شریعتی و هایدگر برقرار میکند؟ زمانی که ما وارد بحث میشویم این ابهام برای ما میماند اما ابتدای کتاب درباره موضوع یک سری منابع وجود دارد و نویسنده تقسیمبندی کرده که سه رویکرد نسبت به شریعتی و رابطه او با هایدگر وجود دارد، یکی تأثیرپذیری است، یعنی شریعتی از هایدگر تأثیر پذیرفته، دوم بی اصالتی و سوم بی اهمیتی.
مصباحیان اظهار داشت: اما خود دکتر میری به نظر میآید که مدل چهارمی را با عنوان بینش عینالقضاتی شریعتی از هایدگر پیشنهاد میدهد و در یک فصل کتاب که همدلی و ناهمزمانی است، طرح میکند که درست است هایدگر و عین القضات و شریعتی به سه دوره مختلف و سه رویکرد متعدد مربوطند اما استدلال ایشان این است که میتوان خمیره بینشهای آنها را دور هم گرد آورد. واقعیت این است که بنده متوجه نشدم منظور از بینش عین القضاتی چیست و این بحث مبهم مانده است!
بنده معتقدم اصلا نیازی نیست ارتباط بین هایدگر و شریعتی را پیدا کنیم، اصلا رابطه شریعتی و هایدگر چه اهمیتی دارد؟
وی همچنین یادآور شد: بنابراین ما در اواخر کتاب یک مشکل دیگر هم غیر از شریعتی و هایدگر پیدا میکنیم و آن «شریعتی، هایدگر و عین القضات» است!
مصباحیان با ابراز همدلی با نویسنده کتاب «شریعتی و هایدگر» گفت: شریعتی در زمانهای میزیست که به دلیل سرعت مسائل طرح شده نیاز به ارجاعات نبود اما ما در این شرایط باید ارجاعات دقیقتری داشته باشیم، اصلا این هایدگر کیست که میخواهیم رابطه او را با شریعتی فهم کنیم؟ از همه اینها گذشته اصلا رابطه شریعتی و هایدگر چه اهمیتی دارد؟ من هر چه فکر میکنم اهمیتی در این بحث پیدا نمیکنم! حتی شریعتی را به هستی شناسی گادامر نزدیکتر میدانم تا هایدگر!
وی با بیان اینکه البته شاید ما باید قرائت شریعتی و هایدگر را به رسمیت بشناسیم، توضیح داد: برخی نقل قولها و مباحث هم به لحاظ فنی در کتاب مشکل دارد.
* خوانش من شریعتی بیاشکال نیست
در ادامه سید جواد میری نویسنده کتاب برای پاسخ به مشکلات مطرح شده، عنوان کرد: حقیقت این است که عنوان کتاب یک نام فرعی (بینش عینالقضاتی شریعتی) داشت که سلیقه دوستان انتشارات نبود، اما اینکه اصلا چرا این موضوع انتخاب شده واقعیت این است که ما سمیناری در انجمن جامعه شناسی داشتیم با عنوان «کنکاشهای مفهومی در جامعه شناسی ایرانی» بنده آنجا مقالهای قرار بود ارائه دهم که به دلیل کمبود وقت در پنج دقیقه طرح کردم که آیا اساسا امکان طرح این موضوع هست که شریعتی قرائت یا خوانشی از هایدگر داشته باشد؟
وی در ادامه توضیح داد: در آن جلسه آقای منوچهر آشتیانی پس از من گفتند که اصلا شریعتی فهم هایدگری نداشته است، کسانی هم که چنین چیزهایی را میگویند هایدگر و فلسفه غرب و متونش را نمیشناسند! من در آن جلسه پاسخ ندادم اما حس کردم چنین چیزی در جامعه آکادمیک رایج شده که بگویند شریعتی درباره فلان فرد یا فلان جریان نظری نداده، در حالی که ارجاعات آکادمیک زیاد است. حال ممکن است صفحات و منابع از به طور مثال هایدگر یا وبر از سوی او مطرح نشده باشد.
آقای منوچهر آشتیانی گفتند که شریعتی فهم درستی از هایدگر نداشته و کسانی که چنین چیزهایی میگویند هم فهم از هایدگر و فلسفه غرب ندارند
میری با اشاره به اینکه نه هادیگر شناس است و نه دغدغه هایدگر را دارد، افزود: بنده میخواستم مطرح کنم که آیا امکان این که ما بتوانیم از جایگاه یک ایرانی به پدیدههای جهان نگاه کنیم، وجود دارد؟ بههرحال ممکن است هایدگر آنقدر که در جامعه ایران مورد توجه قرار گرفته در دیگر جوامع مطرح نشده باشد.
وی همچنین اظهار داشت: انسانی که مقام و موضعی نداشته باشد فکر و تفکرش با همه تیزبینی معلق است انسان معلق هم حرفش شنیده نمیشود مثل همین جامعه فعلی معلق ما. ممکن است ما الان پنجاه هایدگرشناس و کانتشناس داشته باشیم اما کاری به جایی نبریم. با این حال ممکن است خوانش من هم از شریعتی اشتباهاتی داشته باشد، شاید واقعا فهم من از شریعتی و نگاه او به هایدگر هم مشکلاتی داشته باشد.
میری ادامه داد: اما بحث دیگر این است که آیا امکانش هست که ما قرائت شریعتی را پیش از اینکه پیش داوری کنیم که شریعتی فلسفه فلسفه غرب یا هایدگر را نمیفهمیده، بررسی کنیم؟ به نظر من ما در دانشگاهها باید واحد درسی «شریعتی چه چیز را نمیفهمید» بگذاریم! چون کسی به ما نمیگوید شریعتی چه چیزهایی را میفهمید. تمام شالوده فکر بنده در این کتاب همین است.
وی با اشاره به اینکه بیست سال پیش پایان نامه دکتریاش درباره «شریعتی و اقبال، گیدنز و گافمن» بوده، توضیح داد: بنده تمام آثار این افراد را مطالعه کردم و مبنایم مشخص شد، اینها را حقیقتا میدانستم اما دغدغه اصلی من این نبود که فقط در جامعه علمی خودمان مطرح کنم که آیا ما میتوانیم قرائت شریعتی از هایدگر یا اساسا نگاه شریعتی به موضوعات مختلف مثل فلسفه قارهای را بفهمیم.
در ادامه حسین مصباحیان با افزودن این نکته که این کتاب خوشخوان و تألیفی است، گفت: همین که کتاب ارجاعی ندارد، خود یک مزیت است، همه چیز این کتاب را میتوان فهمید، چرا که نویسنده از مباحث عبور کرده و آنها را نوشته است.
*نویسنده کتاب خوب شریعتی را فهم کرده است
در بخش سوم احسان شریعتی با بیان نقاط قوت کتاب گفت: ما متأسفانه در برخورد با افراد یا شیفته هستیم یا بیزار، در حالی که اول باید موضوع را بفهمیم پیش از اینکه گرایش موافق یا مخالف داشته باشیم. خوشبختانه نویسنده برای این کتاب هم خوب اندیشیده و هم خوب شریعتی را فهمیده است. البته از اعتماد به نفس خوبی هم برخوردار بوده، ایرانیها اصولا اعتماد به نفسشان خوب است اما وسعت ارجاع شریعتی نشان میدهد که دومین معیار در بازاندیشی همین است اما در نگاه منفی این اثر یک مجموعه سوءتفاهمات و سوءخوانشها است.
وی با بیان اینکه سارتر خود یک فیلسوف است اما یک اشتباه از فهم هایدگر او را در مسیر دیگری قرار داده است و فلسفهاش متفاوت از هایدگر شده است، توضیح داد: حال امروز باید بدانیم ارزیابی ما از شریعتی چیست؟
شریعتی با تأکید بر اینکه در زمینه اصطلاحات هم مشکلاتی در این کتاب وجود دارد، گفت: مثلا کلمه سوبژه مشخص نیست فرانسوی است یا انگلیسی این خود ایراد دارد و دشمنان از همینجا شما را زیرسوال میبرند، یا «اسلامیزم» حتی به جریانات خارج از جامعه اسلامی هم گفته میشود، اینها قابل بحث است. خود خوانش درباره شریعتی هم باید نقد شود.
همه مقولاتی که هایدگر به کار میبرد با اینکه شاید به ظاهر جنبه روانی داشته باشد اما اصلا جنبه اخلاقی و روانی ندارد
وی با تأکید بر اینکه ترجمه مفاهیم مختلف درباره هایدگر سوءتفاهمهایی به وجود آورده است، گفت: این مختص ایران هم نیست، همین بحث مجازی و حقیقی که ترجمه برای خودینه و غیر خودینه شده است، مشکلی است. یک تعبیری که دکتر میری از قول هایدگر مطرح کرده که انسان فرشتهای است که دستش به خون آلوده است درحالیکه هایدگر چنین چیزی ندارد، ممکن است در برخی ترجمهها چنین چیزی گرفته شده باشد که انسان یک پروژه یا طرح فروافتاده است.
شریعتی با بیان اینکه همه مقولاتی که هایدگر به کار میبرد با اینکه شاید به ظاهر جنبه روانی داشته باشد اما اصلا جنبه اخلاقی و روانی ندارد، گفت: اینها در واقع ساختارهای بودن انسان در هستی است، اینکه از اینجا شروع شده و بعد به فهم انسان نسبت به بودن در هستی و گفتمانی که باید بررسی شود میرسد، این خود سه مرحلهای از اگزیستانسیالهای فرانسوی هایدگری است.
وی در ادامه افزود: یک محور دیگر درباره اهمیت هایدگر از نظر خود من این است که هایدگر یکی از دو یا چند متفکر بزرگ قرن بیستم است، منصفانه او را میتوان یکی از بزرگترین متفکران دانست که در همه حوزهها تأثیرگذار بوده او از نظر سیاسی چون نازیست بوده و بعد هم سکوت کرده خیلیها حاضر نیستند که او را بزرگترین متفکر فلسفی بپذیرند. اما اینکه چگونه بزرگترین فیلسوف غرب بزرگترین اشتباه غرب یعنی نازیسم را انتخاب کند، یک سوال فلسفی است که خود فلسفه را زیر سوال میبرد.
شریعتی با بیان اینکه هایدگر را ما باید خوب بشناسیم، گفت: در ایران یک عده هایدگری هستند مثل اینکه یک عده پوپری هستند اما ارزیابی ایشان مهم است که آقای عبدالکریمی در چند سطح ترسیم کرده بودند که شریعتی در پایینترین سطح یعنی ایدئولوژی، سطح بالاتر سروش و سطح بالاترش برای رویکرد هایدگری ـ فردیدی است. اما اخیرا آقای عبدالکریمی شریعتی را متفکری دو مرتبه مطرح کردند که این تغییر جهت عبدالکریمی باید توسط خود ایشان توضیح داده شود!
وی در این باره افزود: ایراد ارزیابی عبدالکریمی این است که شریعتی و فردید را همسو میبیند درحالیکه به نظر من اینها به هیچوجه همسو نیستند.
احسان شریعتی با اشاره به اینکه عدهای میگویند شریعتی متفکر آینده نیست، توضیح داد: اولا که انقلاب با نظام نباید یکی گرفته شود، ثانیاً شریعتی هم در این انقلاب جایگاه ویژه برای زمینهسازی فکری داشته و این یکی از افتخارات فکری انقلاب است، برای همین هم به او «معلم انقلاب» میگفتند.
* مبحث انسانشناسی شریعتی در کتاب جایش خالی است
در بخش دیگر بحث سیدجواد میری در پاسخ به صحبتهای احسان شریعتی عنوان کرد: ابتدا بگویم من جامعه شناسی را به این مفهوم که در ایران رایج است در سوئد و انگلستان یاد نگرفتم، حتی یادم میآید از سوئد که برای دکتری به انگلستان رفتم، باز هم مفهوم آنها از جامعهشناسی تفاوت داشت.
وی در ادامه افزود: اینجا یک اشتباهاتی رخ میدهد که ما فکر میکنیم جامعه شناسی یک رشته است، کسی که فیلسوف عصر مدرنیته است اتفاقا او جامعه شناسانه میاندیشد، به همان اندازه که سارتر میاندیشید. پس بنده به معنایی خود را در ایران جامعه شناس قلمداد نمیکنم. کسی که تنها تحقیقات جامعه شناسی کرده تصور میکند این صرف جامعه شناس است درحالیکه او اصلا جامعه شناسی را متوجه نشده است.
میری با بیان اینکه بنده میپذیرم مبحث انسانشناسی شریعتی که دکتر شریعتی مطرح کردند در این کتاب جایش خالی است، توضیح داد: البته در این کتاب موضوع اصلی من انسان شناسی شریعتی نبوده اما این نقیصه را در کتاب جدیدم با عنوان «لجن به اضافه روح خدا؛ نگاهی به بینش انسان شناختی شریعتی» بررسی کردم و اگر خدا یاری کند تا چند ماه آینده منتشر میشود.
کتاب «لجن به اضافه روح خدا؛ نگاهی به بینش انسان شناختی شریعتی» به زودی منتشر میشود
وی با تأکید بر اینکه خیلی واضح گفته شریعتی را مقلد کربن و فردید نمیداند، افزود: از قضا معتقدم شریعتی اینجا دست به اجتهاد زده و این خود موضوع جالبی است که در فضای دهه ۳۰ -۴۰ یک عده خود را هایدگرشناس میدانستند و یک عده کارشناس مسائل فلسفه اروپا اما شریعتی بدون اشاره به فردید و دیگران این نگاه را کنار میگذارد و فهم خود را ارائه میدهد.
میری اظهار داشت: یک نکته درباره دکتر عبدالکریمی گفتم، اینکه شریعتی هایدگر را در افق تفکر ایرانی میبیند بنده گفتم هایدگری که شریعتی معرفی میکند، هایدگری نیست که شاگردان او هم در آلمان مطرح میکنند. اما درباره اسلامیزم بنده کتابی هم با عنوان «اسلام گرایی و پسااسلام گرایی» دارم مقصودم از اسلامیزم شاید در جای جای آثار شریعتی دیده شود.
وی در ادامه گفت: شریعتی خیلی جاها میگوید که اسلام این را و آن را میگوید و قضاوتش درباره انسان این است که اگر مقداری سعی کنیم برداشت موجود در متن را بررسی کنیم، کدام اسلام است؟ من فکر میکنم شریعتی در پس ذهنش نشان میدهد که دغدغهاش فقط فلسفی و ذهنی نیست یک عالم واقع و معادلات سیاسی، اجتماعی بیرون هست که اساسا در تفسیر سوره روم این را نشان میدهد، ما اینجا چه راهی را میخواهیم پیش برویم؟
میری یادآور شد: من پنج نوع اسلام گرایی را در همین کتاب از هم متمایز کردم، اگر این پیش شرطها را قبول کنیم و اینکه ما اسلامیزم را به بنیادگرایی تقلیل دهیم، این یعنی شریعتی را مسئول بنیادگرایی و انتحاریون و استشهادیون و اینها میدانیم!