4

این مردان، زنان و کودکان را شناسایی کنید+تصاویر

  • کد خبر : 100868
  • ۳۱ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۹

گفت‌و‌گو با دو رزمنده به نام‌های عبدالرضا صالح‌پور و علی مظفری و ملاقات با خانواده شهید عباس دهباشی هم از جمله برنامه‌های ماست که به زودی منتشر می‌شوند.

 سعید صادقی، عکاسی است که از نخستین روزهای آغاز جنگ تا پذیرش آتش بس، از صحنه‌های نبرد عکس گرفته است.

سعید صادقی: ۳۳ سال گذشت؛ از روزی که نخستین عکس‌های جنگ را از بمباران فرودگاه مهرآباد در ۳۱ شهریور ۵۹ گرفتم. بامداد فردای آن روز، یکم مهر، من و شهید حسن باقری که خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود، سوار بر یک پیکان سبز رنگ خودمان را به خوزستان رساندیم. این سفر، زندگی من و حسن باقری را به مسیری برد که هیچ‌گاه فکرش را نمی‌کردیم؛ من تا هشت سال بعد در جبهه‌ها ماندگار شدم و از بیشتر مناطق جنگی عکاسی کردم و او به سپاه پاسداران پیوست و خیلی زود از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس شد. اما جنگ برای حسن باقری بیش از دو سال و چهار ماه طول نکشید، چرا که بهمن ۶۱ در حالی که قائم‌مقام فرمانده نیروی زمینی سپاه بود، در منطقه فکه به شهادت رسید.

هشت سال جنگ، دوستان زیادی را از من گرفت و البته با بسیاری دیگر آشنا کرد. اما جدا از این یاران نزدیک، با هزاران رزمنده دیگر هم که چهره‌شان را با دوربین عکاسی‌ام ثبت کردم، احساس نزدیکی و دوستی می‌کنم. امروز که پس از سه دهه بار دیگر به عکس‌های این یاران نا‌شناس نگاه می‌کنم، افسوس می‌خورم چرا از سرنوشت یا حال و احوال آنان با خبر نیستم. همین نیاز عاطفی بود که مرا واداشت تا از خبرگزاری خبرآنلاین کمک بخواهم تا در پیدا کردن این دوستان من را یاری دهد.

از اوایل اردیبهشت امسال که انتشار عکس‌های این یاران نا‌شناس را آغاز کرده‌ایم، تا امروز هشت رزمنده که دوتن از آنان به شهادت رسیده‌اند، توسط کاربران خبرآنلاین شناسایی شده‌اند. از این میان تا کنون پای صحبت‌های چهار تن از این یادگاران جنگ به نام‌های مصطفی جزایری، عنایت صحتی شکوهی ، مجید دمادمو حسین مرادی  نشسته و به دیدار خانواده شهید مرتضی کارور شتافته‌ایم.

گفت‌و‌گو با دو رزمنده به نام‌های عبدالرضا صالح‌پور و علی مظفری و ملاقات با خانواده شهید عباس دهباشی هم از جمله برنامه‌های ماست که به زودی منتشر می‌شوند. اما پیش از آن، به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس، تصمیم گرفته‌ایم چند عکس دیگر از چهره‌های نا‌شناس جنگ را منتشر کنیم تا به کمک کاربران خبرآنلاین آنان را بیابیم.

سنگر خانوادگی

خاطرات تلخ جنگ به سادگی از یاد نمی‌روند. مهر ۵۹ که از روز دوم جنگ خودم را به خوزستان رساندم، شاهد صحنه‌های فجیع و دلخراشی بودم که هنوز خاطر من را می‌آزارند. آن روز‌ها، سیل آوارگان جنگی که از شهرهای خرمشهر، آبادان و… به سمت اهواز راه افتاده بودند، در تمام جاده‌ها دیده می‌شد. مشاهده کودکان، زنان و مردانی که پای پیاده راهی بیابان شده بودند تا خود را به جای امنی برسانند، دل من را می‌فشرد. بد‌تر از آن، دیدن پیکر غرقه به خون آوارگانی بود که زیر بمباران وحشیانه عراقی‌ها به شهادت رسیده و جنازه‌هایشان کناره جاده‌ها انباشته شده بود. نا‌امنی جاده‌ها، بی‌رحمی ارتش بعث که آوارگان غیر نظامی را مورد هدف قرار می‌داد و حتی آنان را به اسارت می‌برد، باعث شده بود بسیاری از مردم خطر ماندن در خرمشهر و به ویژه آبادان را به جان بخرند و خطر مهاجرت کردن را نپذیرند. اما زندگی در شهرهای جنگ زده هم شرایطی بسیار نا‌امن و پر خطر داشت که برای کودکان و زنان سخت‌تر بود.

عکس های سعید صادقی

عکس شماره یک 

هفته اول مهر ۵۹، هنگامی که در خیابان‌های آبادان محاصره شده قدم می‌زدم، کودکانی را می‌دیدم که به جای مدرسه، در سنگر‌ها پناه گرفته بودند و به آینده‌ای نامعلوم می‌نگریستند. بعد از ظهر یکی از این روز‌ها که چند مجروح را به بیمارستان طالقانی آبادان رسانده بودیم، در بازگشت از همراهانم جدا و از ماشین پیاده شدم تا گشتی در خیابان‌های اطراف بزنم.‌‌ همان زمان بود که آتشباری توپخانه عراقی‌ها شدت گرفت و معدود عابران خیابان‌ها را وادار کرد که در گوشه‌ای پناه بگیرند. پس از فروکش کردن گلوله باران آن منطقه از شهر، چشمم به این سنگر حفر شده در کنار خیابان افتاد که در آن خانواده‌ای پناه گرفته بودند. با نزدیک شدن من به سنگر، سر یک مرد و دو کودک از آن بیرون آمد که با احتیاط می‌خواستند اوضاع بیرون را ارزیابی کنند. وقتی نگاه آنان در نگاه من گره خورد، این عکس را گرفتم. در آن سنگر خانوادگی، علاوه بر آن دو کودک و مرد، افراد دیگری هم بودند که چهره آنان در تاریکی مشخص نبود.

امروز که به این عکس نگاه می‌کنم، از خود می‌پرسم بر سر این خانواده چه آمده است؟ آیا این سنگر که آنان با کمترین امکانات ساخته بودند، جان پناه مناسبی برایشان بوده است؟ آیا این کودکان توانسته‌اند به تحصیل خود ادامه دهند و آیا… ده‌ها پرسش دیگر که دوست دارم پاسخشان را دریابم. از کسانی که از این خانواده ساکن در نزدیکی بیمارستان طالقانی آبادان خبری دارند، می‌خواهم من را در این جستجو یاری دهند.

عکسی که هنگام زخمی شدن برداشتم

گلوله خمپاره ۶۰ نامرد بود، چرا که هنگام فرود آمدن بدون سوت بود و تا به زمین نمی‌خورد و منفجر نمی‌شد، صدایی نداشت. یک صبح آذر سال ۶۰، در منطقه سابله و طی عملیات طریق القدس که به آزادی شهر بستان منتهی شد، یکی از همین خمپاره ۶۰ میلیمتری در چند متری من منفجر شد و پایم را زخمی کرد.

عکس های سعید صادقی

عکس شماره دو

آن روز در حالی که پشت خاکریز خط مقدم پناه گرفته بودیم، آتشباری عراقی‌ها یک لحظه هم قطع نمی‌شد و ما را زمین گیر کرده بود. در آن لحظات که همگی در شوک انفجار به سر می‌بردیم و من هم از ناحیه پا زخمی و روی زمین ولو شده بودم، این عکس را از امداد رسانی به مجروحان گرفتم. تنش آن موقعیت مکانی و زمانی در این عکس به خوبی دیده می‌شود.

زنانی که از خرمشهر دفاع کردند

در ۳۳ روز مقاومت خرمشهر در برابر ارتش بعث عراق، زنان نقش پر رنگی داشتند. علاوه بر آنکه تعدادی از این زنان تفنگ بر دوش از شهر دفاع می‌کردند، بسیاری هم به کارهای پشتیبانی و امداد رسانی مشغول بودند.

عکس های سعید صادقی

 عکس شماره سه

این عکس را ساعت ۱۱ صبح روز دوم مهر ۵۹ در مسجد خرمشهر که به مرکز فرماندهی و پشتیبانی مدافعان شهر تبدیل شده بود، گرفتم. این زنان خرمشهری وظیفه توزیع مهمات، اسلحه‌های سبک و غذا بین نیروهای مردمی را بر عهده گرفته بودند و از رزمندگان درگیر در مناطق شلمچه، اروند کنار، خین و… حمایت می‌کردند. آن روز با اینکه خرمشهر زیر گلوله باران خمسه خمسه‌های عراقی می‌لرزید و هر لحظه خبر درگیری در نقاط حومه شهر به مسجد می‌رسید، هیچ ترسی در چهره این بانوان رزمنده دیده نمی‌شد. حضور از این زنان در خرمشهر، علاوه بر کمک رسانی و پشتیبانی، از نظر تقویت روحیه مدافعان شهر هم تاثیر بسیار مثبتی داشت.

خبرآنلاین

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=100868

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]