۳-۴ سال بیشتر ندارد؛ از جنگ هیچ چیز نمیفهمد؛ از آوارگی فقط معنای دوری از خانه و اسباب بازیهایش را میفهمد، و تنها اشکهای مادر و غصه پدر را میبیند؛ با این حال از کنار پدر و مادر بودن خوشحال است.
چند هفتهای است که با پدر، مادر و برادرش، مهمان خانوادهای لبنانی شدهاند؛ همانها که وقتی سال ۲۰۰۶ جنگ شد، به خانه کوچک پدربزرگش آمدند و مدتی ماندند.
یادش میآید که سفره کوچک و ساده خودشان، با آمدن خانواده آن سید لبنانی، آنقدر بزرگ و رنگارنگ شده بود که دوست داشت همیشه این لبنانیها مهمانشان باشند؛ کم کم میفهمید که مهمان نوازی و محبت و احترام به میهمان یعنی چه؛ یعنی خودت وضعت خوب نباشد و به غذای ساده قناعت کنی، اما برای میهمانت سنگ تمام بگذاری.
فاطمه ۳ ساله، یک دختر شیعه سوریهای است؛ پدر و مادرش میدانند تروریستهای آدمخوار، قسم خوردهاند شیعیان را بکشند، به ناموسشان تجاوز کنند و خانههایشان را ویران؛ برای همین آمدند پیش همان لبنانیهایی که قبلاً آنها را پناه داده بودند؛ آخر در آن مدت، خیلی با هم دوست شده بودند و هر وقت خانواده سید برای زیارت به سوریه میرفتند به منزلشان سر میزدند و باز سفره ناهار یا شام، با غذاهای خوشمزه سوریهای به راه بود.
پسرم عباس با فاطمه بازی میکرد؛ برادرش علی از او بزرگتر بود و با بچههای بزرگتر همبازی بود؛ فاطمه لباسی ساده به تن داشت و نگاه و لبخند معصومش دل را میلرزاند؛ وقتی نگاهم به خلخال پایش افتاد… دلم لرزید، یاد مولا افتادم و خلخالی که دشمنان، از پای دختر یهودی که در پناه حکومت علی علیه السلام بود ربودند؛ مولایمان علی (ع) داشت دق میکرد.
جرج جرداق مسیحی که با کتاب «الامام علی (ع) صوت العداله الانسانیه»، علی علیه السلام صدای عدالت انسانی ـ شگفتی همگان را برانگیخت ـ میگوید :«شما برای متلاطم کردن آب یک حوض، کافی است دستی به آن بزنید؛ اما اگر بخواهید آب یک استخر را متلاطم کنید، باید سنگی در آن بیندازید. و به همین ترتیب، اگر خواستید آب یک دریاچه را متلاطم کنید، باید به نسبت، جسم بزرگتری را در آن بیندازید. پس همه آبها قابلیت متلاطم شدن با یک چیز را دارند».
سپس میگوید: «اما من دریایی را سراغ دارم که هیچ چیز نتوانست آن را متلاطم کند؛ جز آهِ مظلوم.» بعد مثال زده و میگوید: «همه شما شنیدهاید که در دوران حکومت علی (ع)، سپاهیان معاویه، خلخال از پای یک دختر یهودی باز کرده و بردند. این خبر که به امیرالمومنین (ع) رسید، فرمودند: اگر مسلمانی از این غُصه که یک یهودی در حکومت اسلامی، مورد ظلم واقع شده، بمیرد، ملامتی بر او نیست».
اما امروز شیعیانی هستند که از جان، مال، کار و زندگی خود گذشتهاند تا دیگر علی(ع) را ناراحت نبینند، شیعیان علی (ع) را در خون و آتش نبینند، آنها به جهاد مقدسی رفتهاند تا دیگر کسی نتواند خلخال از پای دخترانی مثل فاطمه باز کند.
تا دیگر کسی نتواند زن و مرد شیعه را جلوی چشم فرزندانشان سر ببرد، تا فاطمه و بقیه کودکان سوریه بتوانند در کنار پدر و مادرشان شاد و خوشحال باشند؛ اگر آن روز لشکریان معاویه خلخال میدزدیدند، نوادگانشان امروز خلخال را با پا یکجا میکنند، گردن بند را با بریدن گردن میبرند، گوشواره را با بریدن گوش.
در مقابل، شیعیان علی با ارادهای راسخ تر و قدرتی بیشتر از قبل، در مقابل یاغیان می ایستند و به دفاع از ناموس شیعه و حرم عمه سادات افتخار میکنند و چه افتخاری بالاتر از اینکه در راه بهترین خاندان خلقت، و در راه شیعیانشان جان بازی کنیم.
بی باک