فرار دختران از خانه و خانواده از جمله رفتارهای ناسازگارانهای است که گرچه در نگاه نخست مسأله فردی به نظر میرسد ولی با توجه به پیامدهای اجتماعیای که در سطح کلان بهجای میگذارد باید آن را از جمله آسیبهای اجتماعی به حساب آورد. به عبارتی دقیقتر برخی از دختران به علت شرایط بد خانه که میتواند ریشه در واقعیت داشته باشد یا کاذب باشد، با آگاهی یا بدون آگاهی از شرایط جامعه و خطراتی که سد راهشان قرار دارد خانه را ترک کرده و امنیت و آسایش را در خیابانها و مکانهای دیگر جستوجو میکنند.
پدیده خانهگریزی یک مسأله چندوجهی است که میتوان از سه منظر فردی، خانوادگی و اجتماعی آن را مورد کنکاش قرار داد، از علل زمینهساز فردی میتوان به اختلالات شخصیتی، پرخاشگری و رفتارهای ناسازگارانه یاد کرد که این افراد در شرایط اضطرار، واکنشهای نابهنجارانه از خود بروز داده و قادر به کنترل رفتار خود نیستند و با رفتارهای تکانشی کارهایی انجام میدهند که مشکلاتشان با خانواده را تشدید کرده و این شکاف بیشتر خواهد شد.
از دیگر علل زمینهساز، قرار گرفتن دختران در احساسات و هیجانات شدید بحران بلوغ است که جوان در این مقطع حساس زمانی در حال تجربه کردن استقلال شخصیتی است و از نظر عاطفی و فکری از حساسیتهای ویژهای برخوردار است که عدم درک این واقعیت از سوی خانواده منجر به فرار از خانه میشود.
شرایط خانوادگی نیز از عوامل تشدیدکننده در پدیده فرار از خانه است، خانواده هسته اصلی جامعه را تشکیل میدهد. وجود اختلافات زناشویی وکمتوجهی به مسائل تربیتی و پرورشی فرزندان، بدسرپرستی که به شکل اعتیاد، خشونت، تبعیض و رفتارهای غیرانسانی متبلور میشود، ازدواجهای تحمیلی، ضعیف بودن اعتقادات مذهبی والدین، رفاه و آزادی بیش از حد در خانوادههای آسانگیر و سختگیریهای بدون پشتوانه منطقی در خانوادههای سختگیر و شکاف بین نسلها و اختلاف بین والدین و فرزند نیز از عوامل زمینهساز خانوادگی است که به شکل گیری این معضل اجتماعی کمک میکند.
از منظر اجتماعی نیز گذار از جامعه سنتی به مدرن که پیامدهای آن افزایش ناهنجاریهای اخلاقی، مدگرایی و ایجاد بحران هویت در جوانان است که این الگوپذیری دختران در خانوادههای سنتی با واکنشهای شدیدتری همراه است، به عبارتی این پدیده پیامد عدم فهم متقابل دو نگاه سنتی و مدرن است که عموماً در شهرها و خانواده شهری بهوقوع میپیوندد. در واقع فرار از خانه واکنشی است به شدت عمل ساختار سنتی خانواده شهری، که تمایل به استمرار و بازتولید اجتماعی کردن از نوع سنتی دارد.
دختران فراری مجرم نیستند بلکه قربانیان شرایط سخت و نابهنجار خانواده و فقدان نهادهای حمایتیاند. در اکثر کشورهای پیشرفته دنیا این آسیبهای اجتماعی تحت حمایت بنیادهای حمایتی دولتی و نیکوکاری قرار میگیرند و به مکانهای امن و زیرنظر مشاوران و متخصصان حمایت از زنان منتقل میشوند، اما در جامعه ما به دلیل نبود نهادهای حمایتی، دختران پس از فرار جایی برای پناه بردن ندارند و به افراد غریبه متوسل شده و بیشتر مورد سوءاستفاده و تجاوز قرار میگیرند.
باید در نظر داشت دختران در دوران بلوغ در شرایط خاصی بهسر میبرند، هویتشان در حال شکلگیری است و درصدد حل بحران هویت خود هستند. در این شرایط اگر خانواده، آنها را مزاحم بداند یا غیرتحمل به نظر برسند، برای نجات خود بهدنبال مأمن و پناهگاهی میگردند و سرانجام سرگردان میشوند. بنابراین تحقیر و رهاشدگی یکی از احساسهای بسیار دردناک روانی است و هیچ پدیدهای به اندازه طردشدگی آسیبزا نیست. نتایج نشان میدهد مسائل خانوادگی، خانوادههای از همگسیخته و سختگیری والدین از عوامل اصلی فرار از نگاه دختران بوده است لذا کمتجربگی این نوجوانان در اکثر موارد باعث میشود طعمه گروههای ضد اجتماعی یا آسیبزا شوند و پس از اغفال، ناخواسته بهسوی رفتارهای غیراخلاقی، مواد مخدر یا دیگر بزهکاریهای اجتماعی کشیده شوند، بنابراین ایجاد یک رابطه سالم بین اعضای خانواده، تبعیض قائل نشدن والدین بین فرزندان، شناخت وآگاهی والدین از روحیات دختران و مهمتر از همه ترویج عقاید دینی و مذهبی و درونی کردن آن برای نوجوانان و جوانان از عوامل مهم کاهش آسیبهای اجتماعی است.