ایسنا/ در یکی از روزهای بهمن ماه مهمان پیشکسوتی از خانوداه وزنه برداری شدیم. پیرمرد ۹۰ ساله ای که باعث آشتی پنج وزنه بردار المپیکی و رضازاده شد. پیدا کردن منزل آخرین بازمانده المپیک ۱۹۴۸ لندن و هم تیمی سلماسی و نامجو کار چندان سختی نبود به ویژه این که خیابانی به اسم او در شمال تهران وجود دارد و بر روی در سبز رنگ منزلش نیز با خطی درشت و طلایی رنگ نام او حک شده بود. (م – ر- رئیسی)
میر رسول رئیسی با لبخند اما به تنهایی از ما استقبال کرد وقتی علت تنها بودن او را جویا شدیم گفت: خانم ها به مجلس زنانه ای رفته اند اما خانمم همه چیز را برای پذیرایی آماده کرده و به من هم سفارش کرده حتما از مهمانانم پذیرایی کنم!
خانه دوبلکس رئیسی با آن معماری فوق العاده اش نظرها را جلب می کرد. زمانی که به او گفتم خانه بسیار زیبایی دارید، با پاسخی که به من داد متوجه شدم میزبان من علاوه بر قهرمان وزنه برداری، یک مهندس چیره دست هم به حساب می آید.
رئیسی پس از انجام پذیرایی، ضبط صوتی را آورد تا گفتگوهایمان را داشته باشد و با صحبتهایش ما را به اردبیل جایی که در آن بزرگ شده بود، ببرد.
مشروح صحبتهای میر رسول رئیسی را ادامه می خوانید:
روسها سوقدهنده رئیسی به سمت وزنهبرداری
من در چهارم مهرماه ۱۳۰۳ در اردبیل به دنیا آمدم. روزی که به دنیا آمدم با تولد حضرت رسول اکرم مصادف بود به همین دلیل اسم من را رسول گذاشتند. وقتی بزرگ شدم همه نوع ورزشی انجام میدادم و از روزنامههایی که از تهران میآمد یک سری حرکات را یاد میگرفتم طوری که آن قدر در راه رفتن روی دست تسلط پیدا کرده بودم که کتابهایم را به پاهایم میبستم و از درخانه تا مدرسه را روی دست میرفتم.
آن زمان یک دبیر به نام سید جعفر موسوی داشتیم که به همه سپرده بود به من کاری نداشته باشند. حتی مواظب بود کسی مزاحم من نشود تا این که سال ۱۳۲۰ روسها و انگلیسها به ایران آمدند. یک مدرسه پشت خانه ما بود که روسها آنجا را اشغال کردند و من از بالا میدیدم که آنها با هالتر ورزش میکنند. من به روس ها نگاه میکردم و آنها به من میخندیدند تا این که بالاخره پیش روسها رفتم و مثل آب خوردن هالترها را بلند کردم. کمکم پیش روس ها تمرین کردم. البته همزمان دو، فوتبال، والیبال و ژیمناستیک هم بازی میکردم. تا این که در سال ۲۱ یک روز در خیابان دیدم آگهی زده اند مسابقات قهرمانی کشور در تهران برگزار میشود و هر کس میخواهد شرکت کند برود اداره معارف اسمش را بنویسد. اداره معارف یعنی اداره فرهنگ. من رفتم آنجا اما دیدم انگار بلد نیستند چه کار کنند.
خوشبختانه یک فامیل کشتیگیر داشتیم که در تابستان به اردبیل آمده بود و به من گفت با هم به رشت برویم. آنجا یک باشگاهی در اول بازار رشت بود که به آن باشگاه رفتیم. وقتی وارد باشگاه شدیم مرحوم نامجو داشت روی تشک کشتی میگرفت و بعد وزنه میزد. من را به او معرفی کردند و نامجو گفت وزنهای بزنم تا ببیند چطوری هستم. وزنه را که بلند کردم گفت این که رکورد ایران است. خلاصه ۱۵ روز با مرحوم نامجو تمرین کردم و بعد در مسابقات قهرمانی کشور که در شیرودی برگزار شد، در دسته ۷۵ کیلوگرم برای رشت مسابقه دادم و دوم شدم. این اولین مدالی بود که من در وزنهبرداری گرفتم بنابراین خیلی برایم ارزش دارد.
بعد از مسابقات قهرمانی کشور عبدالله نادری و پادگرنی (ادارهکنندگان مسابقات قهرمانی کشور) وقتی دیدند ممکن است آتیهای داشته باشم پیشنهاد دادند با اجازه خانواده در تهران بمانم. چون سیکل داشتم به هنرستان راهآهن رفتم و راه و ساختمان خواندم.
در مسابقات جهانی هلسینکی پایمان به دنیا باز شد
تا سال ۱۳۲۶ فدراسیون وزنهبرداری ایران عضو فدراسیون جهانی نبود و فقط مسابقات در ایران برگزار میشد تا این که به عضویت فدراسیون جهانی درآمدیم.
اولین تیمی هم که از ایران به مسابقات جهانی هلسینگی رفت، من ، سلماسی، نامجو، میرقوامی و مهینی عضو آن بودیم و این تیم با سرپرستی داود نصیری و به همراه حسین صادق که آن زمان رئیس فدراسیون بود که خیلی هم به وزنهبرداری خدمت کرد، در مسابقات شرکت کردیم. با این مسابقه پایمان به دنیا باز شد. البته امتیازی کسب نکردیم اما خیلی چیزها یاد گرفتیم چون قبل از آن فقط راجع به مسابقات جهانی شنیده بودیم. در راه برگشت به ایران، ۱۰-۱۵ روز در اردوگاهی در سوئد که مثل ورزشگاه شیرودی و آزادی خودمان بود با سوئدیها تمرین کردیم که خیلی پیشرفت کردیم و مسابقهای میان ما و آنها برگزار شد که به جز یک نفر همه پیروز شدیم. بعد به مصر رفتیم و با تیم مصر مسابقه دادیم.
وقتی به تهران برگشتیم کمکم صحبت المپیک شد. اردوها برگزار و رکوردگیری کردند. من به همراه سلماسی، نامجو و میرقوامی به المپیک ۱۹۴۸ لندن رفتیم. کاروان ما ۷۰ نفر بود و مرحوم سلماسی مدال گرفت.
در سال ۱۹۴۹ در مسابقات جهانی هلند من سوم شدم و اولین مدال جهانیام را گرفتم، تیمی نیز سوم شدیم. در سال ۱۹۵۱ و در بازیهای آسیایی دهلی نو مدال طلا گرفتم و تیمی نیز مثل این که اول شدیم! در سال ۱۳۳۱ نیز وزنه برداری را کنار گذاشتم و به دنبال زندگی ام رفتم.
ماجراجویی در بازی های آسیایی دهلی نو
وقتی میخواستیم به بازیهای آسیایی برویم چون بودجهای نداشتند با سه تا هواپیمای ارتشی ما را به بازیها بردند. موقع برگشت یکی از هواپیماها موتورش خوابید و ۵۰۰ متر، ۵۰۰ متر هواپیما پایین آمد، سرپرست هواپیما دستور داد درهای هواپیما را باز کنند که هواپیما شروع به چرخیدن کرد. من یک بار آسمان را میدیدم و یک بار زمین. خدا کمکمان کرد و هواپیما در یک فرودگاه ارتشی نرسیده به پاکستان نشست. خودمان سالم بودیم اما اثاثها همه ریخته بود. پس از آن افسرانی که در هواپیما بودند جلسهای گذاشتند و اعلام کردند یکسری اسناد داخل هواپیما بوده که باید پیدا شود. سه نفر را انتخاب کردند تا اسناد را پیدا کنند که یکی از آنها من بودم. مسیر هواپیما را با ماشینهای ارتشی برگشتیم و یکییکی اسناد را پیدا کردیم. من در آن میان چمدان خودم را دیدم که تکهتکه شده بود اما همه چیز داخل آن بود حتی دلارها اما از مدالم خبری نبود. خیلی ناراحت شدم تا یکی از افسران من را صدا کرد و با اشاره جوی آب را نشان داد. مدالم در جوی آب برق میزد، آن را از آب گرفتم و برگشتیم.
رئیسی در خلال صحبتهایش ما را به سمتی از خانه اش که در آنجا مدال ها، لوح تقدیر و سوغاتی هایی را که ره آوردی از مسابقات مختلف قرار داشت، هدایت کرد و راجع به هر کدام از آنها توضیحی داد و گفت: تعداد مدال ها و لوح های افتخارم خیلی زیاد است. تعدادی از آنها را به برادرم دادم چون خیلی دوستشان داشت.
در میان هدایا مجسمه ای از رشته ورزشی جودو را نشانمان داد که از سوی فدراسیون جودو به او اهدا کرده بودند. خودش می گفت با تمام ورزشکاران رشته های مختلف دوست بوده و رابطه خوبی داشته است.
پس از آن ما را به اتاق کارش راهنمایی کرد. بر روی دیوار های اتاق کار رئیسی عکس هایی از حسین توکلی، حسین رضازاده، بهداد سلیمی و سجاد انوشیروانی خودنمایی می کرد. وقتی در حال تماشای عکس های روی دیوار بودیم صحبت هایی راجع به رضازاده و وزنه برداران المپیکی انجام داد.
رضازاده نسبت به قبل پختهتر شده است
پس از انقلاب، مشاوره شش رئیس فدارسیون بودم. برومند، فائقی، زارع، مرادی، افشارزاده و رضازاده رئیسهایی هستند که مشاور آنها بودهام. الان بعضیها به رضازاده و مدیرتش ایرادهایی میگیرند و آن را به من میگویند. من از وقتی رضازاده وارد وزنهبرداری شد همه جا حامیاش بودم. وقتی رئیس فدراسیون شد باز هم حامیاش شدم. شاید آن افراد درست بگویند که در مدیریت ضعیف است اما او ۲ امتیاز دارد که دیگران ندارند. رضازاده دو تا المپیک پشت سر هم مدال گرفت. من ۵ -۶ مسافرت با او رفتم و استاندارها به حرف او گوش میدهند. در سفر اصفهان استاندار اصفهان برنامههای دیگرش و ملاقات با مقام دیگر را کنسل کرد. رضازاده توانست ۵۰۰ میلیون برای هیات اصفهان بگیرد و ۵۰۰ متر هم زمین برای ساخت خانه وزنهبرداری دادند که به وسیله سیفزاده که فرد زحمتکشی است ساخته شد. برای فدراسیون که کمبود مالی دارد، امتیازهای بزرگی میگیرد.
درست است او از روی تخته به پشت میز رفته اما نسبت به قبل پختهتر شده است. قبلا کسی نبود به او کمک کند، من هم نمیتوانستم هر روز فدراسیون بروم. با این حال هر کس سلیقهای دارد و امیدوارم هر مشکلی است با همین آقایانی که ایراد میگیرند برطرف شود.
از این که وزنهبرداران المپیکی حرفم را قبول کردند به خود میبالم
بعد از المپیک لندن اتفاقاتی در داخل فدراسیون افتاد و تفرقههایی ایجاد شد که باعث شد پنج وزنهبردار المپیکی رنجیده خاطر شوند و تمرین نکنند. در کل اوضاع ناجور بود. حتی آقای عباسی از آنها دعوت کرد تا آنها را با گروه دیگر آشتی دهد که به جایی نرسید تا این که مدتی پیش به شبکه دو رفتیم و من آنها را آشتی دادم. بهداد سلیمی گفت وقتی بزرگان آمدند من دیگر حرفی ندارم. جالب این که از همه جای ایران به من زنگ زدند و گفتند دستت درد نکند.
وقتی اردوها شروع شود اگر آثار تنش باشد سعی میکنم آن را برطرف کنم و خوشحالم از این که ورزشکاران حرف من را قبول کردند و از این به خودم میبالم. الان هم با وزنهبرداران در ارتباط هستم و به آنها میگویم مبادا تمرینهای خود را عقب بیاندازید.
در گوشه اتاق کار او آرشیوی از فیلم های ویدئویی به چشم میخورد که رئیسی با اشاره به آنها گفت: تفریح من دیدن فیلم های وزنه زدن وزنه بردران ایران است و فیلم تمام آنها را دارم. من فیلم وزنه زدن رضازاده، محمد نصیری، پرویز جلایر، کوروش باقری و همه را نگاه می کنم.
رئیسی در واپسین لحظاتی که مهمانش بودیم آلبوم عکس خود را نشان ما داد. زمانی که به عکس نامجو رسید، گفت: نامجو نابغه وزنه برداری ایران در زمان قدیم بود. او در ۴۰ سالگی هم مدال گرفت. وقتی به هلسینگی رفتیم وزن ۵۶ کیلوگرم اضافه شده بود. نامجو وزن ۶۰ کیلوگرم بود. چون شنیده بودم هوا سرد است یک پوست با خودم برده بودم که نامجو برای پایین آوردن وزنش در آن مسابقات پوست را انداخت و به سونا رفت تا وزن کم کند. قبلا برایشان سالگرد می گرفتند اما الان نه. به آنها کاری ندارم و خودم در سالگرد فوت سلماسی و نامجو سر خاکشان می روم.
من و نامجو از ملکه انگلیس جایزه گرفتیم
در آلبوم او عکسی وجود داشت که ژست ورزشکاران پرورش اندام را گرفته بود و کاپی نیز در دست داشت. او در توضیح این عکس گفت: پس از بازیهای المپیک لندن در میان افرادی که اندام خوبی داشتند مسابقهای برگزار کردند که من و نامجو شرکت کردیم. البته آن موقع دستهها بر اساس کیلو نبود بلکه قد را در نظر میگرفتند به طوری که دسته ۱/۶۰، ۱/۷۰، ۱/۸۰ و ۱/۹۰ بود. در آن مسابقه نامجو در دسته ۱/۶۰ اول شد و من نیز در دسته ۱/۷۰ دوم شدم. جوایزمان را ملکه انگلیس داد. بدن من با ورزش به این شکل درآمد و با دوپینگ نیست.
رکورد زدن با دوپینگ خیانت به وزنهبرداران قدیمی است
آن زمان ما امکانات امروز را نداشتیم و در هوای آزاد وزنه میزدیم که این کار درست نیست. وزنهها و هالترهایی که الان هست آن موقع نبود یا مشکل داشتند طوری که در دست خوب نمیچرخیدند. از سال ۱۹۴۷ امکانات بهتر شد اما امکانات امروز را هیچ وقت نداشتیم. نزدیک به مسابقات ۲۰ روز در اردو بودیم و در شیرودی میخوابیدیم.
ما اصلا نمیدانستیم دوپینگ چی هست. فقط کلسیم به ما میدادند و میگفتند برای پا خوب است که من نمیدانم واقعا اثری داشت یا نه. مرحوم فیروز پژوهان میگفت دوپینگ ما غیرت ماست. اگر الان با داروهای نیروزا رکورد زده باشند به قدیمیها، به نصیری و نامجو خیانت کردهاند. متاسفانه الان دوپینگ رواج پیدا کرده اما نسبت به قبل خیلی سختگیری میکنند.
از مثبت شدن تست دوپینگ ۹ وزنهبردار تا صبح خوابم نبرد
وزنهبرداری همیشه برایم شیرین بوده مخصوصا اولین مدالی که در ورزشگاه شیرودی گرفتم که دوم شدم. برای مسابقات جهانی دومینیکن که دوپینگ ۹ وزنهبردار درآمد تلخترین خاطرهام است و از ناراحتی تا صبح خوابم نبرد.
صحبت پایانی:
من وزنه برداری خود را مدیون نامجو ، عبداله نادری ، پادگرنی و تلاش و پشتکار خودم میدانم. اگر پیشکسوتان که باعث افتخار ما بودند یک خرده کوتاه بیایند ارتباط با فدراسیون درست میشود. من خوشبینم که همه چیز درست میشود.