ورزشکار که باشی خواه ناخواه، مسافر هم میشوی. همیشه باید ساک سفرت به راه باشد و بیشتر از هر چیز به مسابقهای فکر کنی که هر بار در شهر و دیار متفاوتی تو را فرا میخواند. ورزشکار که باشی راههای مختلف سفر را هم تجربه کردهای، دیگر دست خودت نیست که از سفرهای هوایی بترسی یا دوست نداشته باشی مسیری طولانی را در جاده سپری کنی. نمیتوانی بگویی به فلان مسابقه نمیروم چون وسیله سفرم، روبراه نیست! آن وقت است که “مرد” سفر میشوی و آنقدر با راهها هم نفس هستی که حتی میتوانی با خیالی آسوده شب را بر روی صندلیهای یک اتوبوس هم به صبح برسانی. انگار در اتاق خوابت و در تختی راحت چشم بر هم گذاشتهای. ما وقتی “آنها” را دیدیم، همین احساس را داشتیم.
**شب – خارجی – عوارضی قزوین / زنجان
ساعت از ۲ بامداد هم گذشته و پس از سفری دو ساعته در نقطهای میان قزوین و زنجان، به اتوبوس تیم فوتبال بانوان ملوان بندرانزلی میرسیم. اتوبوسی تاریک که تنها نورهای باریک بالای سر بازیکنان کمی فضا را روشن کرده است. هر بازیکن بر روی دو صندلی خوابیده و تنها چند نفری در حالی که با تبلتها و گوشیهایشان سرگرمند، قصد خوابیدن ندارند. وقتی سرمربی خواب است، یکی دو بازیکن هم رژیم غذایی و سکوت اتوبوس را با باز کردن بستهای چیبس میشکنند.
در حالی که هنوز تازه واردهای این سفر هستیم، سعی داریم خود را میان تاریکی اتوبوس پنهان کنیم؛ گاهی هم به بازیکنان ملوان نگاه میکنیم که چطور این همه آرام برروی صندلی اتوبوسی خوابیدهاند؟
**روز – داخلی – اتوبوس تیم ملوان بندر انزلی
روشنایی صبح از پردههای کشیده اتوبوس هم رده شده و دیگر فضای اتوبوس سفید است. بازیکنان هم زودتر از ما بیدار شدهاند و صدای خندههایشان از انتهای اتوبوس شنیده میشود. برای اولین بار چهره آنها را به وضوح میبینیم. لبخندهایی عمیق اولین بازخورد آشنایی ما با فوتبالیستهای ملوان است. هیچ اثری از خستگی در چهرههایشان دیده نمیشود و اگر همراهشان نبودیم شاید باورکردنش سخت بود که آنها بیش از ۱۱ ساعت در اتوبوسی بودهاند که برای برگزاری مسابقهای به ایلام میرود.
**روز – خارجی – غذاخوری بین راهی
اتوبوس از کنار بیستون میگذرد و نزدیک به کرمانشاه مقابل غذاخوری بین راهی میایستد، تا تیم برای خوردن صبحانه آماده شود. بازیکنان در حالی که لباسهای ورزشی به تن دارند از اتوبوس پیدا میشوند. غذاخوری موردنظر تنها گزینهای است که سرپرست تیم میان مسیر موفق شده برای صبحانه پیدا کند. اما بازیکنان از این غذاخوری آنقدرها هم خشنود نیستند. سرمربی تیم میگوید که بازیکنان اجباری برای خوردن صبحانه ندارند. شاید به همین دلیل است که تنها حدود ۱۰ نفراز ملوانیها میآیند و برای خوردن صبحانه در غذاخوری
کوچک بین راهی مینشینند.
دروازهبان تیم ملوان یکی از بازیکنانی است که روی صندلی پلاستیکی زرد رنگ غذاخوری نشسته و تعارف میکند پیش او بنشینیم. او بازیکن سرشناسی است و چندین سال هم دروازهبان تیم ملی بوده است. با حرارت حرف میزند و از ایلام میگوید. آخر “زمرد سلیمانی” خودش یک ایلامی است. میگوید دوست دارد چند ساعتی از تیم مرخصی بگیرد و قبل از بازی به شهر کوچکش که یکی دوساعت از ایلام فاصله دارد برود، خانوادهاش را ببیند و برگردد. بعد میگوید:” ایلام از نظر طبیعت حرف ندارد. فکر نکنید چون شهرم است می گویم، کمی جلوتر که برویم کوهها رنگهای خاصی دارند. انگار نقاشیاش کردهاند. اینجا چهار فصل است یعنی وقتی زمستان است کاملا سفید میشود و وقتی بهار میرسد کاملا سبز است، پاییز و تابستانش هم رنگهای واقعی خودش را دارد. ”
وقت صبحانه که به پایان میرسد، بازیکنان هم به صندلیهایشان در اتوبوس باز میگردند هنوز چهارساعتی تا ایلام راه باقی است…
**روز – داخلی – اتوبوس ملوان بندرانزلی
یکی از بازیکنان ملوان، پگاه ۲۸ساله خواهر پژمان نوری، بازیکن استقلال است که در صندلیهای انتهای اتوبوس با هم قطارهایش گپ میزند. او قدیمیترین بازیکن حال حاضر ملوانیهاست. میگوید ۱۰ سال است که در تیم است و تنها زمانی که مادر شد از فوتبال فاصله گرفت اما این دوری از تیم ملوان نبود. نوری آن زمان هم دستیار ایراندوست، سرمربی تیم در ملوان بود و حالا هم پس از چهار سال، چند وقتی است به عنوان بازیکن به تیم بازگشته و میخواهد به روزهای ایدهآلش برگردد.
میگوید:” خوشبختانه از ابتدا هیچ مشکلی برای آمدن به فوتبال نداشتم و خانوادهام حامیام بودند. همیشه در خانه ما فوتبال بوده. وقتی بچه بودم به جای بازیهای دخترانه بیشتر با برادرانم فوتبال بازی میکردم و وقتی سالها بعد، خانم ایراندوست به رضوان شهر آمد تا برای ملوان بندرانزلی بازیکن انتخاب کند، من هم انتخاب شدم. آن زمان خانوادهام بسیار خوشحال شدند و تشویقم کردند که به ملوان بروم. حتی “پژمان “برایم جایزه گرفت. او حالا هم با گذشت چندین سال وقتی مسابقه مهمی را میبریم، باز هم برایم جایزه میگیرد. تمام جایزههایم از طرف پژمان است.”
حالا پگاه غیر از بازیکن تیم فوتبال، همسر و مادر یک خانواده است که کودکی چهارساله دارد. “همسرم هر چند فوتبالیست نیست اما همیشه حامیام بوده است. یکی از هم تیمیهایم خواهر همسرم هست و خوشبختانه خانوادهام حمایت خوبی ازمن دارد.”
اما دیگر بازیکنان ملوان مانند نوری آنقدرها آسان به دنیای فوتبال نیامدهاند. یکی از بازیکنان میگوید که همیشه پدرش مخالف بوده دخترش فوتبالیست شود اما “وقتی به چیزی علاقه داری سعی می کنی که مقابل ناملایمات هم بایستی”. سالها از آن دوران گذشته و او فوتبالیستی شده که نه تنها خانوادهاش دیگر مخالفتی با رشته ورزشیاش ندارند بلکه مادرش تماشاچی همیشگی بازیهایش است.
پایان گپ و گفت اتوبوسی با فوتبالیستها، به راهی پر پیچ و خم منتهی میشود، که بی شباهت به جاده چالوس نیست. وقتی اتوبوس در جادهای که تنش از آفتاب نیم روز داغ شده به خود میپیچد، بازیکنان آرامتر از ساعتی قبل در صندلیهایشان فرو رفتهاند. دیگر راه درازی تا ایلام نمانده است.
**روز – خارجی – محوطه بیرونی هتل
بازیکنان با کولهای بر پشت و ساکی ورزشی در دست وارد ساختمان هتلی میشوند که میگویند یکی از بهترین هتل ایلام است. این هتل در خیابان نه چندان عریضی است که درست مقابل زمین مسابقه ملوان و ایلام قراردارد. وقتی از اتوبوس پیاده میشویم نگاهی به آن سوی خیابان میاندازیم ولی نمیتوان با یک نگاه ورزشگاه ایلام را دید تنها نام “زورخانه تختی” که آن سوی خیابان بر روی دیوار حک شده، نشان میدهد ورزشگاه تختی درست مقابلمان است.
**روز – داخلی – هتل
بعد از سفری چندین ساعته به ایلام و پس از ناهار، تنها چیزی که بازیکنان منتظرش هستند، استراحتی دوساعته است تا خود را برای تمرینی سبک آماده کنند. اما هنوز مشخص نیست که زمین مسابقه محل تمرینشان میشود یا جایی دیگر؟! شاید در تمام دنیا در اختیار قرار دادن زمین به تیم میهمان روندی معمول باشد اما در لیگ ایران آن هم در لیگ فوتبال بانوان ایران همه چیز روندی معمول ندارد. مثلا اگر تیمی برای برگزاری مسابقه به شهری سفر کند، نباید انتظار داشته باشد که زمینی برای تمرین در اختیارش قرار دهند و اصلا مرسوم نیست که امکاناتی از سوی تیم میزبان در اختیارشان قرار گیرد. این اتفاق آنقدر در فوتبال بانوان مرسوم است که دیگر جای گله و شکایتی برای تیمهای میهمان هم باقی نمیگذارد چون این تیمها وقتی خودشان میزبان هستند، رفتاری مشابه دارند و قرار نیست برای میهمانشان امکاناتی را مهیا کنند!
زمان استراحت در چشم برهم زدنی میگذرد؛ این را از همهمه فوتبالیستها در راهروهای هتل میفهمیم که در حال رفتن به سوی بالاترین نقطه هتل هستند یعنی پشت بام!
**روز – خارجی – پشت بام هتل
هیچ گاه فکر نمیکردیم تمرین تیمی فوتبالیستهای ملوان را در پشت بامی ثبت کنیم. پشت بامی که زمین چمن ورزشگاه تختی را در پس زمینهاش دارد! اصلا فکر نمیکردیم میشود یک تیم، تمرین سبک خود را بر روی یک پشت بام انجام دهد، آن هم پشت بامی به شکل “ال” و نه چندان بزرگ. بوی فاضلاب ، گونیهای سیمانی و وسایلی که در گوشهای انبار شده، را نمیتوان از کادر تمرین بازکنان کنار گذشت. این حواشی آنقدر در متن تمرین آنها قرار دارد که حتی تعادل بازیکنان را در زمان دویدن بهم میریزد و در نهایت بازیکنی هم بر روی یکی از گونی ها به زمین میافتد.
دیگر عصر روز شنبه است و تیم با انجام حرکات کششی به تمرینش پایان میدهد. آنها باید آماده باشند تا برای قطعی کردن نایب قهرمانی خود در لیگ ساعت ۹ صبح روز یکشنبه برابر تیم پالایش و گاز ایلام حاضر شوند.
**شب – داخلی – هتل
فرصت کمی تا زمان شام باقی مانده و ایراندوست سرمربی تیم ملوان، یادآور میشود که باید ساعت ۸ بازیکنان در سالن غذاخوری باشند، بعد از آن جلسهای را با فوتبالیستها دارد و بعد هم زنگ خاموشی زده خواهد شد. هیچ برنامه متفرقهای در کار نیست. شاید حضور ما در اتاق بازیکنان، تنها اتفاق متفرقهای است که در این سفر رخ داده است.
روبرویمان نشستهاند و سعی میکنند کمی شق و رق باشند، اما این چیزی نیست که ما میخواهیم. هر بار که عکاس میخواهد عکسی بگیرد ناخودگاه کمی خود را جابه جا میکنند و مرتبتر مینشینند. تنها زمانی که از آنها میپرسم سخت نیست برای هر مسابقه چنین مسافتی را سفر میکنید، کمی راحتتر میشوند و کمی دوربین را فراموش میکنند.” دیگر به این سفرها عادت کردهایم، البته چون یک روز قبل از مسابقه میرسیم، زمان برای استراحت داریم. ما بیشتر مسیرهای طولانی را با هواپیما میرویم و شرایط تیم ملوان نسبت به سایر تیمها بهتر است اما بعضی تیمها مجبورند تمام مسیرها را با اتوبوس یا حتی مینی بوس بیایند. گاهی هم روز بازی به محل مسابقه میرسند.”
ملوانیها بازیکنانی دارند که تازه از رده جوانان به بزرگسال آمدهاند، هر چند تعداد بازیکنانی که به دهه سوم زندگیشان نزدیک میشوند هم در این تیم کم نیستند، با این حال احساس این بازیکنان به فوتبال تفاوت چندانی ندارد. آنها میگویند” فوتبال مثل اعتیاد است که نمیتوان به راحتی آن را کنار گذاشت! سالهاست میگوییم این آخرین فصلی است که فوتبال بازی میکنیم اما باز هم فصل بعد نمیتوانیم فوتبال را ترک کنیم. وقتی یک روز از تمرین دور میمانیم همه چیز سخت میشود.”
این تیم چندین بازیکن غیر بومی دارد که چندین ماه در انزلی میمانند تا با تیمشان تمرین کنند. شرایطی که برای هر بازیکن غیربومی در هر تیمی اتفاق میافتد” ما ۸ بازیکن غیر بومی هستیم که ملوان برایمان خانه اجاره کرده و وسایل مورد نیاز را هم به ما میدهد. در این خانه نوبتی آشپزی میکنیم و کارها را انجام میدهیم. بالاخره این که چند نفر از چند شهر و فرهنگ متفاوت کنار هم زندگی کنند کار آسانی نیست و اختلاف و دعوا هم پیش میآید اما همه اینها زودگذر است و فراموش میشود.” این را یکی از بازیکنان غیربومی تیم میگوید.
حرف به برد و باخت که میرسد، میپرسم وقتی ملوان شکست میخورد بعد از بازی گریه میکنید؟! کوچکترین بازیکن تیم میگوید: “فوتبالیستها که گریه نمیکنند” و بعد میخندد. باز هم به خاطراتشان بر میگردیم” فوتبال بازی کردن آن سالها سختتر بود. عشق و حال فوتبال بازی کردن هم بیشتر بود. خودمان باورمان نمیشود که آن موقعها برای رسیدن به زمین تمرین مسیری را با مینیبوس میآمدیم و نزدیک به دوساعت در راه بودیم و مسیری هم با ماشین میآمدیم. شاید باور نکنید اما گاهی ۱۱ نفری سوار یک پراید میشدیم! زمینی که برای تمرین پیدا کرده بودیم خارج از انزلی بود و پر از خار! مجبور بودیم اول خارها را با دست بکّنیم و بعد فوتبال بازی کنیم. ”
آنها میگویند بدترین خاطرهشان مربوط به دو سال پیش است. وقتی که با «میدیباس» به ساوه رفتند اما بدی آب و هوا سفر را برایشان سخت کرد. وقتی هم که برای مسابقه حاضر شدند، زمین نیم متر برف داشت. مسوولان۵۰ کارگر آوردند تا زمین را از برف پاک کند. در نهایت هم بازی در زمینی یخ زده برگزار شد و ناظر فدراسیون نگذاشت مسابقه منتفی شود. آنقدر هوا یخ زده بود که تیم بازیکنانش را از زمین بیرون کشید و سه بازیکن هم به دلیل سرمازدگی به بیمارستان رفتند.
یکی از بازیکنان به هم تیمیاش میگوید: “بگو وقت بازی یک گاو به تو حمله کرد! ” و بازیکن دیگر ادامه میدهد:” باورکنید یک بار موقع تمرین یک گاو به من حمله کرد. کاور قرمز پوشیده بودم و داشتم هد میزدم که گاوی به سمتم آمد و فرار کردم و کاورم را درآوردم! یک بار هم جای تمرینمان عوض شده بود و کنار زمینهای کشاورزی بودیم که کشاورزان با تراکتور از وسط زمین ما رد میشدند. ما هم مجبور بودیم هر بار بازی را نگه داریم تا آنها رد شوند و بعد دوباره بازی کنیم. ”
کمی از گذشته فاصله میگیریم و به حال بر میگردیم ؛جایی که ملوانیها، قوهای سفید انزلی شدهاند و وضعشان بهتر از تیمهای دیگر فوتبال بانوان در لیگ است. اما هنوز هم قراردادهایشان زیر ۱۰ میلیون است. بازیکنان میگویند “مسوولان به فوتبال بانوان توجه نمیکنند اصلا قرارداد زنان با مردان در فوتبال تفاوت زیادی دارد. باز هم ملوان اوضاعش بهتر است و حداقل زمین تمرین دارد با این که این زمین یک ساعت با انزلی فاصله دارد و تابستانها هم آنقدر خاکی است که وقتی توپ میزنیم خاک بلند میشود. قبلش باید زمین را آبپاشی کرد تا بتوانیم تمرین کنیم. از وقتی هم که آقای محجوب به تیم ملوان آمده به بهبود شرایط بیشتر امیدوار شدیم. قرار است اتفاقات خوبی بیفتد.
این تیم ویژگی خاص دیگری هم نسبت به سایر تیمهای بانوان دارد و آن تماشاچیان خاص انزلی است. ملوان شاید تنها تیمی باشد که وقتی مسابقهای در خانه دارد میداند که سکوهای استادیوم تختی آنقدرها خالی نمیماند. استقبال بانوان از بازی ملوانیها در انزلی آنقدر زیاد است که این فصل بلیت مسابقات به تماشاچیان در انزلی فروخته شد. اما چرا انزلی بیشترین تماشاچی را در فوتبال بانوان دارد؟ ” فکر میکنیم دلیلش این است که خانوادهها با هم فوتبال نگاه میکنند و نسبت به تیمهای خود عِرق دارند. دیدید این بار ملوان چه کرد و به استقلال چهار گل زد؟ ” همه به پگاه نوری نگاه میکنند و او میگوید: “خب من هم از برد ملوان خوشحالم اما چون پژمان بازیکن استقلال است از این که شکست خوردند هم ناراحت شدم.”
بیشتر از این نمیتوان با بازیکنان حرف زد وقتی چند دقیقهای بیشتر تا ساعت ۸ شب نمانده است…
**شب – داخلی – سالن غذاخوری هتل
سالن غذاخوری که درب دیگری هم به خیابان اصلی روبروی ورزشگاه تختی دارد، زمانی شلوغتر از همیشه میشود که ملوانیها بر سر میزها میآیند. آنها رژیم خاصی دارند و سرمربی سفارشات لازم غذایی را به شاگردانش میدهد. رعایت رژیم غذایی یکی از اصولی است که بازیکنان باید آن را رعایت کنند و ترک کردن میز پیش از خوردن کامل غذا اشتباهی است که در یک شب مانده تا مسابقه بخشیدنی نیست.
وقتی زمان شام به پایان میرسد، سکوت طبقات هتل هم با گامهای بازیکنان ملوان بهم میریزد. هرچند کسی آنقدرها ناراحت برهم خوردن این سکوت نیست چون این بازیکنان هر بار که به ایلام میآیند در همین هتل اقامت میکنند به همین دلیل چهرههای ناآشنایی در آنجا نیستند.
**شب – داخلی – هتل
” آمدهایم که با عنوان نایب قهرمانی از ایلام برویم”. این آخرین حرفی است که ایراندوست با شاگردانش پیش از بازی میزند اما بیشترین نگرانی از تفاوت آب و هوایی ایلام با انزلی است. شاید بازیکنان از نظر بدنی روز مسابقه کم بیاورند. هر چند این نگرانی با برنامهای که سرمربی برای تیمش داشته قابل رفع است. وقتی ایراندوست پستهای بازی را به بازیکنان میگوید یعنی ختم جلسه و دیگر باید ماند تا مسابقه تعیین کند که نایب قهرمان لیگ در این بازی مشخص میشود یا اتفاقات دیگری در راه است؟!
ایلام رو به خاموشی است و هوا آنقدرها که میگفتند سرد نیست.
**روز – داخلی – هتل
یکشنبه است. روز مسابقه. ساعت اتاق خواب مانده و زمان از دستم در رفته است. به لابی هتل میرسم از هلتدار سراغ بازیکنان را میگیرم. آنها رفتهاند. وقتی میخواهم از هتل بیرون بیایم یکی از کارمندان هتل می گوید: “ملوان تیم خوبی است اما خدا کند ایلام ببرد.”
راه چندانی تا استادیوم تختی نیست.
**روز – خارجی – ورزشگاه تختی ایلام
زمین چمن فوتبال با فنس از محوطه ورزشگاه جدا شده. رفت و آمدها در حالی که یک ساعتی تا بازی وقت باقی است آنقدر زیاد است که مطمئن میشوم غیر از فوتبال، مسابقه دیگری هم در ورزشگاه جریان دارد. دختران مدارس ایلام در پیست تار تان دور زمین مسابقه دو میدهند. گوشهای دیگر مسابقه پرتاب وزنه در حال برگزاری است. کمی آنسوتر دو تیم ملوان و ایلام خود را برای مسابقه گرم میکنند و پایی به توپ میزنند. گاهی توپ فوتبال با وزنههای در حال پرتاب، هممسیر میشوند. فضا آنقدر شلوغ است که به سختی صدا به صدا میرسد. ناظر فدراسیون فوتبال آمده و در حال پرس و جو از وضعیت دو تیم است.
ناگهان چند مسوول نگاهشان به من و عکاس میافتد که در شلوغترین نقطه زمین ایستادهایم. احضار میشویم! خودم را معرفی میکنم و از هماهنگی با فدراسیون فوتبال میگویم. میگویند نباید از حواشی عکس بگیرید و گرنه به حراست میگوییم که نگذارند در زمین باشید و بعد هم میگویند “آی دی کارت ” لیگ را ندارید. میپرسم مگر فدراسیون برای لیگ بانوان “آدی کارتی” صادر کرده که ما این “آی دی کارت” را نداریم؟! این پرسش بی پاسخ میماند. کم مانده که این پرسش و پاسخ به جدالی تبدیل شود که ناظر فدراسیون میآید و پادرمیانی میکند. بعد هم به نقطه شلوغ زمین میرود و به مسوولان مسابقات دوومیدانی میگوید که اگر مسابقه متوقف نشود مسابقه ایلام و انزلی را لغو میکند. دیگر دقایقی تا آغاز بازی نمانده است.
پافشاریها جواب میدهد و مسابقه دوومیدانی مدارس ایلام تعطیل میشود. زمین از دوومیدانیکاران خالی شده و هر دو تیم در وسط مستطیل کمی سبز ایستادهاند که داور سوت میزند.
**روز – خارجی – ورزشگاه تختی
بازی ایلام و ملوان هم همچون هر بازی دیگری در لیگ فوتبال بانوان دور از حاشیه نبود. نبودن ناظر داوری در بازی که البته ناظر فدراسیون، علت غیبت ناظر داوری را بینالمللی بودن داور مسابقه عنوان کرد. نشستن توپ جمع کنهای بازی بر روی صندلی که این موضوع سرعت برگرداندن توپ به بازی را میگرفت. تذکر فراوان داور چهارم بازی به نیمکت نشینهای ملوان وقتی در لحظات حساس بازی از روی نیمکت بلند میشدند. اعتراض سرمربی تیم ایلام در لحظات مختلف بازی به داوری و فریادهای مداوم او از کنار زمین برای راهنمایی شاگردانش …
سرما روی دیگری از هوای ایلام است که در استادیوم خود را به ما نشان میدهد اما گل دقیقه ۳۴ ایلام این سرما را بین تماشاگران میشکند و حال و هوایی دیگر به بازی میدهد. توپ در حال رفت و برگشت است و چند صحنه حساس بر روی دروازه ایلام نیمکت نشینان ملوان را به وجد می آورد. تنها تشویق کنندگان ملوان چند بازیکن ذخیره هستند که تا دقیقه ۹۰ هم تیمیهایشان را تشویق میکنند و در نهایت ۲ دقیقه وقت اضافی و بعد سوت پایان بازی.
**روز – خارجی – ورزشگاه تختی
ثبت شادی و غم آن هم در یک زمان و مکان حس عجیبی است. در یک سو ملوانیهایی هستند که برای نایب قهرمانی به ایلام آمده بودند اما حالا که بازی تمام شده گوشهای از زمین دور هم حلقه زده و از شکست خود مبهوت ماندهاند. کمی دور ایستادهایم؛ دیگر نمیتوان از محدودهای بیشتر به آنها نزدیک شد. چون خواسته سرمربی تیم بود که با شاگردانش تنها باشد. در سویی دیگر شادمانی ایلامیها از پیروزی مقابل ملوان چشم نواز است. حلقه شادی بازیکنان با سرمربی خود، خندههایی که در دوربین موبایلهایشان ثبت میشود و خسته نباشیدهای مسوولان ورزشگاه به ایلامیها روبرویمان به یادگار میماند.
دیگر ورزشگاه خالی شده و ما آخرین نفراتی هستیم که با “تختی” خداحافظی میکنیم!
**روز – داخلی – هتل/ اتوبوس
پایان این سفر با لحظات ابتدایی آن تفاوت بسیاری دارد. شیطنتی بین رفتار بازیکنان دیده نمیشود و آنقدر ساکتاند که نمیتوان به راحتی با آنها همکلام شد. ساکهایشان را بستهاند. آرام از اتاقهایشان بیرون میآیند و یک به یک وارد اتوبوس میشوند. دیگر ساعاتی از ظهر گذشته که اتوبوس آرام راه میافتد. کوههای رنگین ایلام – کرمانشاه، آخرین صحنهای است که در گزارش ما ثبت میشود.