به گزارش عصر ایران به نقل از وب سایت رادیو دولتی آمریکا ” دبورا آموس” خبرنگار رادیو دولتی آمریکا می نویسد هفته گذشته در تهران از سوی واحد های پلیس گشت ارشاد برای مدتی کوتاه بازداشت و به بازداشتگاه منتقل شده است.
آموس می نویسد: لحظه برخورد من با گشت ارشاد با فریاد و تهدید آغاز شد و لحظه خداحافظی مان با آب میوه، آغوش باز یک پلیس زن و البته یک چادر برای پوشاندن موهای بور و ژاکت قرمزم.
این خبرنگار می نویسد سه ساعت دربازداشت پلیس بوده است و در بازداشتگاه با دختران و زنانی مواجه شده که یا با دوست پسرهایشان دستگیر شده بودند و یا به دلیل نوع پوشش لباس شان دستگیر شده بودند.
این خبرنگار آمریکایی می نویسد ماجرا از آنجا آغاز شد که دختر مترجم ایرانی او را گشت ارشاد دستگیر کرده بود و در حالی که آنها با هم در حال ضبط یک مصاحبه در تهران بودند ، تلفن آقای صارمی مترجم ایرانی وی به صدا در می آید و به او خبر دستگیری دختر۲۴ ساله اش را می دهند.
خبرنگار آمریکایی می گوید: این در حالی بود که تنها چند ساعت از این واقعه آقای صارمی به من می گفت در دوره روحانی اتفاقات این چنینی کاهش پیدا کرده است و روحانی به نیروهای گشت ارشاد توصیه کرده است از دستگیری پسران و دختران جوان اجتناب کنند.
صارمی پدر به حالت عصبانی با پلیس امنیت اخلاقی صحبت می کند و می گوید دختر او مرتکب اشتباهی نشده است و در این هنگام خبرنگار آمریکایی انگشت خود را روی دکمه ضبط می گذارد و دو دقیقه مکالمه وی را با ماموران پلیس در مقابل بازداشتگاه ضبط می کند.
در این هنگام ماموری متوجه قضیه می شود و وی را روانه بازداشتگاه می کند. خبرنگار آمریکایی می نویسد: من گفتم من یک گزارشگر هستم و مجوز خبرنگاری خود را که از ایران دریافت کرده بودم به آنها نشان دادم اما مامور پلیس گفت : شما “رکوردر” خود را بدهید وگرنه با مسئولان سفارت (سوییس) تماس می گیریم تا شما را به آنها تحویل دهیم.
من نگران گزارش هایی بودم که ضبط کرده بودم و می ترسیدم آنها به دست پلیس بیافتد.
در نهایت به وسیله ” هد فن” همراه یکی از بازداشتی ها، یکی از ماموران پلیس زن مطمئن شد دو دقیقه مکالمه در مقابل بازداشتگاه پلیس امنیت اخلاقی را پاک کرده ام و سپس اجازه مرخصی به من داده شد.
یک مامور مرد به من گفت: امیدواریم از دست ما ناراحت نشده باشید. وی افزود: ما می خواستیم برای شما هدیه ای بخریم اما الان تمامی فروشگاه ها بسته است.”
مسئول مامور زنان بازداشتگاه نیز من را در آغوش کشید و یک آب میوه پاکتی به من داد و با من خداحافظی کرد.