روز گذشته حجتالله ایوبی رییس سازمان سینمایی با یک هیات عراقی که احتمالا قرار است ذهنیتی از سینمای ایران پیدا کنند از پشت صحنه یک فیلم بازدید کرد.اما کدام فیلم؟ فیلم جدید بهمن فرمان آرا.
پیش از این رئیس شورای شهر هم با هیات همراه و گروهی از هنرمندان از پشت صحنه فیلم ایوبی بازدید کرده بودند و قبل از آن هم بعضی مسولان سینمایی از فرمان آرا کلی تمجید کرده بودند.
اگر یادتان باشد جناب فرمانآرا همان کارگردانی است که سیمرغهایی را چندسال پیش از آن از جشنواره فیلم «فجر» دریافت کرده بود، به شکلی کاملا غیرمحترمانه با پیک به ارشاد پس داد و اصرار داشت که حتما رسید هم دریافت کند!
از قضا این کار او لجبازی یا دشمنی با مسولان سینمایی وقت هم نبود چون آن جوایز را چند سال پیش از آن و در دورههای هیجدهم و بیستم دریافت کرده بود و دوستان و همفکرانش این جوایز را تقدیم اش کرده بودند.
با این اوصاف معنای کار جناب فرما بی احترامی و بی اعتنایی به کلیت جشنواره فجر و ارزش های مورد تایید مردم بود.
اینکه حالا مسولان سینمایی تصمیم گرفتهاند از او ( که البته در توانایی سینماییاش شکی نیست) دلجویی کنند و به واسطه این بی احترامی، آنها برای تجدید رفاقت پیشقدم شوند هم اگرچه اما و اگر فراوانی دارد اما بهفرض صحیح دانستن آن باز همان چیزی است که این روزها دارد به مشکل بزرگ سینما تبدیل میشود. مشکلی که حاصل از آنسوی بام افتادن است.
و اما مشکل امروز هنرمندان . . . در حرفهای رضا ایرانمنش و هزاران سینماگر بدون مدال از جشنوارههای خارجی نهفته است. مشکل در دردهای هزاران سینماگر بی نام و نشانی است که رها شدهاند تا مسئولان با روشنفکرانی امثال فرمانآرا عکس یادگاری بگیرند.
و جالب هم اینجاست که همه این اتفاقها با بهانه و توجیهات عجیبی صورت میگیرد . این روزها از پندها و نصایح و رهنمودهای حکمیانه فقط بخش، قسمت و برشی که به سود آنهاست، استفاده میشود.
یعنی مدیران سینمایی با بهانه جذب حداکثری به قاعدهای مشغول دلجویی و گرفتن عکس یادگاری با جماعت شبه روشنفکر میشوند که بدنه سینما را فراموش میکنند.
جماعت زیادی از کارگردان تلویزیونی و مونتور و دستیارکارگردان و کارگردان تا تدارکات و عوامل دیگر. گروه زیادی که همیشه بی سروصدا کارکردهاند و داخل هیچ گروه و حزبی نبودهاند. جماعتی که بهجای گذراندن وقت در بازیهای سیاسی، کمک کردهاند تا فیلم ساخته شود و چراغ سینماها خاموش نماند. گروهی که همیشه همراه نظام و مردم بوده اند.
گروهی که اگرچه اغلب جامعه سینمایی ایران را تشکیل میدهند اما از کمترین مزایا و امکانات و حتی احترام از جانب مسولان برخوردار بودهاند.
جماعتی که رضا ایرانمنش-بازیگر و کارگردان سینما-هم یکی از آنهاست.
رضا ایرانمنش همان بازیگری است که به علت مصدومیت شدید شیمیایی، ۱۷ بار به کما رفته است، خونریزی معده دارد و تا حالا چندین بار در بیمارستان بستری شده است. بازیگری که دفتر کارش پر است از یادگارهای دوران جنگ و هنوز پلاکهای شهدای عملیات والفجر ۸ و کربلای ۴ را در دفترش نگهداری میکند.
ایرانمنش بازیگری است که معتقد است: این دفتر متعلق به شهداست و من هر روز با مشاهده تصاویر آنان به خود میگویم: رضا، تو الان به واسطه خون شهدا پشت میز کارت نشستهای، پس راهی را انتخاب نکن تا شرمنده آنها شوی.
ای کاش برخی از مسئولان، سیاستمداران، کسبه، بازاریان و تمام کسانی که به نوعی به این ملت خدمت میکنند، یادگاری از جنگ را پیش چشمان خود گذاشته تا هیچوقت برخلاف راه شهدا اقدام نکنند.
ایرانمنش بازیگر درس خوانده و اهل دانشی هم هست. مدرک فوق لیسانس کارگردانی دارد و در بیش از ۶۰ فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی حضور داشته است. سال ۱۳۷۲ هم برای بازی در فیلم سجاده آتش نامزد دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد در دوازدهمین جشنواره فیلم فجر شده است.
و حالا او طوری عرصه را برخود تنگ شده میداند که معترضانه فریاد می زند.
یکبار دیگر این حرف های روز گذشته رضا ایران منش را در گفتگو با یکی از خبرگزاریها بخوانید: من از همین تریبون اعلام میکنم که به دلیل فشار زندگی حاضرم در هر اثر نمایشی بازی کنم. در حال حاضر بیکار نشسته و منتظر پیشنهاد کار هستم.
و این فریادی است از سر درد و به نمایندگی از جماعت بسیار زیادی از سینماگران که نادیده گرفته میشوند و کنار گذاشته میشوند تا کارگردانهای دیگری که چندان همراه نظام و مردم نبودهاند، تکریم شوند.
سینماگرانی که اگرچه اندک و انگشت شمارند اما این روزها دارند به نماد و سمبل و اسطورههای سینمای ما بدل میشوند.سینماگرانی مثل جناب بهمن فرمانآرا.
حالا چرا میگویم فرمان آرا، دلیل دارد. دلیلهایی که فقط مرور کارنامه ایشان برای اثباتش کافی است.
این هم چند نما از کارنامه بهمن فرمان آرا که این روزها خیلی از مسولان فرهنگی علاقمندند تا با او عکس یادگاری بگیرند:
کارگردانی فیلمی غیر اخلاقی و تهیه کردن یکی از غیراخلاقی ترین فیلمهای زمان طاغوت.
کارگردانی که در جلسه دیدار با دکتر عارف حتی با کارگردانی مثل مانی حقیقی هم درگیری لفظی پیدا میکند و معتقد است او در چهارسال دوره شمقدری به آنها خوش خدمتی کردهاست. چرا که فقط در یک دوره داوری، یکی از بخشهای جشنواره را پذیرفته است !
کارگردانی که فیلمهای بعد از انقلابش همه فضایی تلخ و افسرده دارند.
شخصی که جوایز جشنواره فیلم فجر را با پیک پس میفرستد.
و سینماگری که به قاعده ای متمول است که باشگاه سوارکاری دارد و خانه چارلی چاپلین را در لندن میخرد.
حالا بعد از خواندن این یادداشت کافیست جماعت زیادی از سینماگران که ایرانمنش نمونه ای از آنهاست را گوشهای از کادر ذهنیتان بگذارید. فرمان آرا و اندک سینماگران هم نظر و همراه با او را هم گوشه دیگر، مسئولان سینمایی را هم وسط بگذارید.
به نظرتان در کشوری که بیش از سی سال پیش انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده است و در آن پاکترین انسانها جانشان را فدای پاسداری از دین و کشورشان کردهاند و در کشوری که قواعد و ارزشهای نظام مقدس اسلامی حاکم است مسولان سینمایی ما باید به گرفتن عکس یادگاری با کدام طرف افتخار کنند؟