به گزارش برترینها، مشروح گفتوگوی هفتهنامه تماشاگر با ناصر محمدخانی در پی میآید:
چه شد شما را اینجا ملاقات کردیم؟
یکی از دوستان گفت برای اینکه حال و هوایت عوض شود بیا این مجموعه ورزشی را دست بگیر. فعلا اینجا هستم و زندگی را میگذرانم. چند وقت پیش مهدی مناجاتی با تیم پایه پیکان آمده بود اینجا، گفت ناصر کجا آمدهای؟ نکند تبعیدت کردهاند؟ دیگر اینجا شهرمان است و بچهها لطف کردند و ما آمدیم اینجا. مهدی مرادعلی رئیس تربیت بدنی شهر ری بود، او پیشنهاد داد که بیایم و مدیریت این مجموعه ورزشی را به دست بگیرم.
زندگی ناصر محمدخانی این روزها چطور میگذرد؟
این روزها … صبحها کارهای شخصیام را انجام میدهم و عصرها میآیم اینجا.
شغل دومتان مدیریت مجموعه ورزشی است؟
کار آزاد دارم. نمیتوانم بگویم که چه کاری دارم. بگویم کارم ساخت و ساز است میگویند مولتی میلیاردر است. آره والا چی بگم؟ کار آزاد دیگر. وقتمان یک جوری میگذرد.
دلتان برای فوتبال تنگ نشده؟
خیلی … خیلی … چه بگویم عمر که گذشت دیگر برنمیگردد. بازنشسته شدهایم دیگر و باید به زندگی برسیم. در این دوره زمانه نخواهی بازنشسته شوی، بازنشستهات میکنند.
در دیدار برابر میلان یک پاسی دادید که یاد آن دوران افتادیم و آن تیتر مشهور …
بله یادم هست. “فرارهای ۸ برای سه گل”. آن دوران فقط دو تا مجله داشتیم. ما مینشستیم تا شنبه برسد و دنیای ورزش و اطلاعات را بخریم. بعدا روزنامه کیهان و هدف منتشر شدند.
مصاحبهها و مطالبی که آن دوران برای شما مینوشتند را هنوز هم دارید؟
بله دارم؛ توی یک کارتن با آلبومهایم گذاشتهام. برادر حافظ طاحونی یک دفتر بزرگ برای من درست کرده بود و تمام مصاحبهها و مطالبی که در مورد من بود را در آن دفتر جمع کرده بود. اولین عکس و مطالبی که در مورد من بود را هنوز یادم است، تیتر زده بودند “بازیکن دیگری رو میشود” و عکس من را کار کرده بودند. آن مطلب اولین عکس رنگی من بود که روزنامه کیهان ورزشی زده بود.
چه سالی بود؟
سال ۵۶ بود. اتفاقا آن عکس را دادم علی کاوه برایم بزرگ کرد. از آنجا رفتیم تیم ملی نوجوانان و جوانان … من اولین سفرم را یادم نمیرود چون به مکه بود. با تیم جوانان رفتیم.
چرا الان نباید امثال ناصر محمدخانی در این فوتبال باشند؟ خودتان نمیخواهید یا مسئلهای هست؟
هستند از ما بهتر که کار میکنند و مهم نیست که حتما ناصر محمدخانی باشد اما چیزی که مرا ناراحت میکند این است که یکسریها در این فوتبال نبودند و حالا آمدهاند و حقشان را هم میخواهند. این آدم را ناراحت میکند.
خب شما که این مسائل را میبینید چرا نمیآیید وسط گود؟
آخر اینها تا حالا کجا بودهاند که دائما هم میگویند حق ما را بدهید؟ حق زمانی است که خاک فوتبال را خورده و برای آن زحمت کشیده باشید، نه اینکه هیچ کاری نکردید، آن وقت از راه برسید و میلیاردی هم پول بگیرید. آن وقت همین پیشکسوتهای پرسپولیس این همه زحمت کشیدهاند اما باید بیرون باشند. یکسری با چرب زبانی میگویند حقمان را بدهید.
قبول دارید که خود شما پیشکسوتها هم مقصر هستید؟
قبول دارم، یکسری دنبالش نرفتند و تلاش نکردند اما خیلیها هم کار کردند و دوره دیدند اما بیرون گود نشستهاند.
اینکه پیشکسوت چون دوره قدیم پول نگرفته الان مدعی شود باید به ما پول بدهید به نظر شما درست است؟
رویانیان یک کار خوبی که کرد این بود که برای پیشکسوتان بودجه و بیمه و حقوق مشخص کرد ولی یکسری هم کلاس رفتند و دوره دیدند و میتوانند مدعی باشند.
چرا یکسری به قول شما در این فوتبال نبودند اما الان فوتبال ایران را به دست گرفتهاند ولی ناصر محمدخانی باید در نهایت بشود مسئول یک ورزشگاه کوچک؟
چون با رابطه آمدهاند. کانال میزنند و از طریق روزنامهنگار، مدیریت باشگاهها یا هیئت مدیره که اغلب سیاسی هم هستند میآیند و قرارداد میبندند و با دادن زیرمیزی و … فعالیت میکنند.
اما وقتی می خواهند مطرح شوند می آیند و با امثال ناصر محمدخانی عکس یادگاری میاندازند.
متاسفانه اینطوری است. ما که کسی نیستیم ولی میآیند و از کنار امثال ما کانال میزنند و پست میگیرند.
چقدر خودتان را مقصر میدانید؟ چرا باید با ناصر محمدخانی در چنین جایی صحبت کنیم؟
الان این پول همه چیز را خراب کرده و فکر و ذکر بازیکنان شده پول، نه فوتبال. ما همیشه دنبال فوتبال بودیم، نه پول و شاید به همین خاطر است که نسل ما شرایط مالی مناسبی ندارد. الان بحثهای فوتبال ما شده پول و قرارداد. کسی از مسائل فنی سوال نمیکند. همین پولها فوتبال را خراب کرده. به قول ماتئوس که میگفت زمانی فوتبال شما هفت هشت بازیکن در بوندسلیگا داشت اما الان ندارد به خاطر اینکه فوتبال پسرفت کرده است و نتایجمان مقطعی است.
مشکل کجاست؟
ما روی جوانان سرمایهگذاری نمیکنیم. مشکل سختافزاری و مدیریتی داریم. الان اکثر مدیران فوتبالی ما سیاسی شدهاند. حالا نمیدانم به خاطر پولی است که میآورند یا واقعا تخصصی که دارند اما اگر میخواهیم فوتبالمان درست شود باید افرادی که هم پول دارند هم تخصص، وارد فوتبال شوند.
تا حالا شده از اینکه در این دوره زمانه بازی نمیکنید افسوس خورده باشید؟
افسوس نه، من فقط به عشق مردم بازی میکردم اما الان اگر بازی میکردم فکر کنم ۲ میلیاردی قیمتم بود. چی بگم؟ الان با این کیفیت اینقدر میگیرند. به قول ناصر ابراهیمی میگفت تو ۲۰ سال زود به دنیا آمدی. اگر در این زمانه بودی راحت تو اروپا بازی میکردی. ناصر ابراهیمی همیشه هر جا مینشیند میگوید که فوتبالیست رو دست ناصر محمدخانی نیامده است.
اتفاقا شما جزو فوتبالیستهایی بودید که هم خوب پول گرفتید، هم در خارج بازی کردید.
من راحت میتوانستم در اروپا بازی کنم. من ۳۰ سال پیش رفتم قطر. پولی به آن صورت در آن دوران نبود اما نسبت به همبازیهایمان بهتر پول میگرفتیم. چهار پنج سال قطر بازی کردم و آنجا یک پولی جمع کردیم وگرنه ما هم مثل بقیه یک زندگی عادی داشتیم.
ثروت ناصر محمدخانی چقدر است؟
نمیدانم والا، خدا را شکر از شرایط زندگیام راضی هستم. هر چی دارم لطف خدا بوده است. از کنار این مردم به دست آوردم. تخمین نزدم ببینم چقدر دارم.
این ثروت را چطور استفاده کردید؟
پولی را که از قطریها گرفتم بیشتر تو کارخانه و مغازه سرمایهگذاری کردم تا پولم ثابت نماند. البته آن زمان پول هم با ارزش بود.
با این ثروتی که دارید چرا در شاه عبدالعظیم زندگی میکنید؟
اینجا قبلهگاه من است … قبلهگاه … بارها گفتهام که به اینجا افتخار میکنم. به اینکه بچه یک شهر مذهبی هستم. تهران هم خانه دارم، یکی هم جدیدا خریدم اما عشقم اینجاست و به عشق مردم شاه عبدالعظیم زندگی میکنم. مادرم همیشه میگفت شیرم را حلالت نمیکنم اگر نماز نخوانی و من از ۶ سالگی نماز میخواندم. به مادرم میگفتم نماز خواندم، الان شیرت را حلال میکنی؟ (خنده) آن زمان ما مکتبخانه درس میخواندیم.
سر ماجرای شهلا جاهد مادرتان چه حالی داشت؟
خیلی ناراحت بود. میگفت با بچهام دشمنی کردند، عروسم را کشتند. میگفت بچهام را آواره کردند.
مصاحبه پسرتان را خواندید؟
نه هنوز نخواندم، باید بگیرم و بخوانم.
داشتید از حال و هوای مادرتان در آن ماجرا میگفتید.
خیلی ناراحت بود. نه اینکه من بچه آخر بودم، خیلی مرا دوست داشت و من هم خیلی به مادرم میرسیدم. بنده خدا مریض شد و به خاطر همان ماجرا فوت کرد.
مادرتان دقیقا در مورد شهلا چه میگفت؟
شناختی نداشت و شهلا را ندیده بود. نمیگذاشتم زیاد از ماجراها مطلع شود اما دو سال بعد آن جریانات مریض شد و فوت کرد. فشارهای عصبی مادرم را از پا انداخت.
شما روز اعدام حضور داشتید؟
بله، ۶ صبح بود که رفتیم برای اعدام. حالا چه شد از این ماجرا سوال میپرسید؟
چون صحبت مادرتان شد یاد ماجرای جاهد افتادیم.
چون به خدا نمیخواهم دیگر آن اتفاقات را دوباره مرور کنم. به خبرنگاری هم که با پسرم مصاحبه کرد گفتم بچهها از آن حال و هوا درآمدهاند و دوست ندارم آن دوران یادآوری شود چون خاطره خوبی هم نیست. گفتم بیشتر ورزشی سوال کنید.
اتفاقا در آن مصاحبه گفته بود کاش آن روز مدرسه نرفته بودم.
خوب علی ناراحت میشود وقتی دوباره یاد آن زمان میافتد. بچه فراموش کرده. حتی گفتم از قطر و فوتبال بپرسید اما مثل اینکه در مورد آن زمان سوال کردهاند.
علی محمدخانی الان فوتبال بازی میکند؟
مصدوم شد و دو سالی است که بازی نمیکند اما قبل از مصدومیت در یک باشگاه لیگ برتری قطر بازی میکرد؛ همان باشگاهی که فریدون زندی در آن بازی میکرد.
علی ملیت قطری دارد؟
قطر به دنیا آمده اما ملیت ایرانی دارد. عرفان اما در ایران به دنیا آمد.
فوتبال علی هم مثل پدرش بود؟
بد نیست اما در لیگ برتر قطر، باشگاه الاهلی بازی میکرد و میتوانست موفق باشد اما مصدوم شد. یک بار خانه بودم که محمد پنجعلی زنگ زد و گفت بازی علی رو میبینی؟
سرعتی بود مثل خودتان؟
بله، علی در پست هافبک مهاجم و مهاجم بازی میکرد و سرعتش هم خوب بود.
شانس داشت به تیم ملی ایران دعوت شود؟
شانس داشت. ۲۲ ساله است و اگر مصدوم نمیشد میتوانست دعوت شود. بازیهایش را که میدیدند میگفتند میتوانست دعوت شود.
درآمدش از باباش بیشتر است؟
آنجا چون از پایهها آمده خیلی پول نمیدادند. فکر کنم به پول ایران ماهی ۱۵ میلیون و ۱۰۰ هزار ریال قطری هم پیش میگرفت. اگر مصدوم نمیشد می توانست سالی ۵۰۰ هزار دلار هم بگیرد.
شما با اینکه ۱۲ سال از آن ماجرا گذشته چه حالی دارید؟
به من خیلی سخت گذشت و خیلی اذیت شدم.
کابوس هم میبینید؟
هنوز با خودم کنار نیامدم که آنطور لاله را کشتند. لاله یک زن خوب و مومن بود و من هرگز نمیتوانم فراموشش کنم.
قبول دارید افکار عمومی یک جورایی برای قاتل دلسوزی میکرد؟
نه، برای مظلومنماییهایش بود. از وقتی رفت زندان برای ما شاعر و نویسنده شد. اصلا اینطوری نبوده. به همه خبرنگاران روزنامههای زرد، قرمز و … زنگ میزد، شماره همه را داشت. به خدا همین الان هم یاد ندارم به روزنامهای زنگ زده باشم اما او هر روز به خبرنگارها زنگ میزد.
قبل از زندانی شدن برای شما شعر نمیگفت؟
نه بابا، رفته بود زندان برای خودش شعر میگفت، شده بود شاعر و روزنامهها هم شعرهایش را چاپ میکردند.
چرا شما اینقدر کم مصاحبه می کردید و فقط یک فیلم مستند از شما بیرون آمد؟
همسر یکی از هنرپیشهها که مستندساز بود آمد گفت در حق تو اجحاف شده و میخواهم تو را دوباره زنده کنم. گفت در رابطه با خودم است اما بعدا یک قسمتش را با من گرفت و بعد با شهلا هم صحبت کرد و با هم میکس کرد. به ایشان گفتم شما با این کار به من خیانت کردی. چرا به من نگفتی این (شهلا جاهد) هم هست؟ یا قبول میکردم یا نمیکردم.
مگر بدون مجوز شما این مستند را تهیه کرد؟
یادم میآید جشن باشگاه پرسپولیس در زمان محمد حسن انصاریفرد بود که خیلی اطرافم شلوغ بود، آمد و من بدون اینکه بخوانم امضا کردم.
شکایت نکردید از این خانم؟
چرا، رفتم پیش معاونت سینمایی و نامه نوشتم اگر در ایران پخش کنید من رسما شکایت میکنم. همان موقع هم زنگ زدند به همین خانم و صحبت کردند که این کار را نکند.
در آن فیلم از صحبتهای شهلا اینطور برداشت میشد که انگار میداند قرار است با شما همصحبت شود.
بله، به او گفته بودند اما به من نگفتند. میدانست من اگر میدانستم قرار است او (شهلا) هم باشد، مصاحبه نمیکنم. به من گفت در رابطه با خودت است اما بعد با او هم صحبت کرده بودند که همین کار باعث شد خانواده همسرم از من ناراحت شوند و برای آنها قسم خوردم که من اصلا نمیدانستم، مرا گول زدند. به خود سازنده هم گفتم تازه رابطه من با خانواده همسرم درست شده بود که شما با این حرکت مشکلاتی برای من به وجود آوردید.
مثل اینکه بعد از آن ماجرا تا مدتها با خانواده سحرخیزان رابطهتان قطع بود.
بله، یک مدت رابطه نداشتیم چون یکسری رسانهها شانتاژ میکردند. زنگ میزدند به آنها میگفتند که ناصر این حرف را زده یا حرفهای کذب دیگر و این موضوع آنها را ناراحت میکرد. هر چه من میگفتم به خدا دروغ است میخواهند رابطه ما را بر هم بزنند اما دوباره زنگ میزدند و یک حرف بیخود دیگر از قول من نقل میکردند.
اینکه میگفتند بچه ها را از شما گرفتند و پدر همسرتان از شما شکایت کرده درست بود؟
این حرفها دروغ بود. یکسری نشریات زرد هم به این مسائل دامن میزدند. تمام این مسائل که میگفتند بچهها دیگر نمیخواهند مرا ببینند، دروغ بود.
شاید آن مصاحبههای شهلا و پاسخ ندادن شما به نوعی باعث شده بود تا جامعهای برای او دلسوزی کند.
همین کارها را میکرد که اعدامش طول کشید. فشار عمومی آن زمان روی اعدامها زیاد بود. پرونده ما هم که ابعادش روز به روز گسترش پیدا کرد و حساسیت بیشتری پیدا کرد.
شهلا دوست داشت این پرونده کش پیدا کند. شما هم اینگونه فکر میکردید؟
اصلا او با کارهایش میخواست بیشتر زنده بماند یا تبرئه شود. به قول قاضی پرونده، او آنقدر در اعترافاتش گاف داده بود که اصلا نمیشد جمعش کنی.
چه گافهایی داده بود؟
قطعا قتل کار او بود. چرا میگویم قطعا کار خودش بوده؟ یکی اینکه تشک خونی را برگردانده بود چون رد خون پاک نشده بود. یا اینکه همان شب، لاله به دوستانش تلفنی نماز غفیله یاد داده بود و در اعترافاتش گفته بود آنقدر به دوستانش توضیح داد که من هم نماز غفیله را یاد گرفتم. معلوم بود که آن شب آنجا بوده و حتی جایی که پنهان شده بود را نشان داد.
چطور پنهان شده بود که همسرتان و بچهها او را ندیدند؟
خانه ما به دلیل اینکه دوبلکس بود، بچهها بیشتر از بالا استفاده میکردند. میترسید دیده شود، برای همین پایین پنهان شده بود. پشت پرده سمت شوفاژها خوابیده بود. صبحی که بچهها بیدار شده بودند، او هم از صدای استکان و نعلبکیها بیدار شده بود و همه این مسائل را اعتراف کرد. تازه گفته بود خوابش برده و با صدای آشپزخانه بیدار شده بود.
آن روز همسر شما روزه هم بود؟
بله، روزه بود و حتی شهلا این را هم گفته بود که همسرم با مادرش صحبت کرده بوده که سه روز روزه میگیرم و روز سوم که ناصر از مسافرت برگشت دیگر روزه نمیگیرم. سومین روزی که روزه گرفته بود، به قتل رسید.
یکی از معماهای این پرونده جملهای بود که شما در هواپیما به وحید قلیچ گفته بودید: «نامردا کار خودشان را کردند.» یک چنین جملهای.
نه بابا اصلا اینطوری نبود. روزنامهها از خودشان نوشتند. فقط چند باری یک پژو را جلوی در خانه دیدم که خانه ما را زیر نظر داشت.
فکر نمیکردید که شهلا مرتکب قتل شده باشد؟
اصلا یک درصد هم فکرش را نمیکردم. چون من بدی در حق او نکرده بودم. تازه جمع و جورش هم کردم. من قبل از اینکه با پرسپولیس به آلمان بروم به مادرزنم ماجرای پژو را گفتم و او هم تایید کرد که یکی دو بار آنها را دیده است. اتفاقا لاله به مادرش گفته بود نکند اینها دزد باشند که مادرش گفته بود «مادر خیالت راحت باشد، این محله دزد ندارد». روی همین حساب گفتم شاید کار آنها باشد، نه اینکه فکر کنم کار شهلا بوده باشد. من روحم از این اتفاق خبر نداشت.
با اینکه ۱۲ سال از آن اتفاق می گذرد مردم شهر ری از آن ماجرا حرفی میزنند؟
نه دیگر.
روزی که قاتل اعدام شد را یادتان هست؟
بله، فکر کنم سال ۸۹-۸۸ بود که اعدام شد. سه سالی است که اعدام شده.
خانواده سحرخیزان در چه شرایطی هستند؟
پدر لاله خدابیامرز اینقدر غصه خورد که فوت کرد. آنقدر سر حال بود که من فکر میکردم راحت بالای ۸۵-۸۰ سال عمر کند اما شهلا نه تنها لاله را از من گرفت، بلکه مادرم و پدر همسرم را هم از من گرفت.
این پروسه اختلاف خانواده سحرخیزان با شما چگونه طی شد؟
پس از مدتی خودشان متوجه شدند که من در این ماجرا نقشی نداشتم. خودشان به این رسیدند که روح من از نقشه او (شهلا) بیخبر بوده است. اطرافیان هم گفتند ناصر زندگیاش را دوست داشته و مگر زندگیاش بد بوده با زن به این خوبی و مومنی؟ مگر دیوانه بوده که بخواهد این کار را بکند؟ واقعا چه انگیزهای میخواستم داشته باشم که دست به این کار بزنم؟ من به سختی آن زندگی را درست کرده بودم. من از همین شهر ری روی پای خودم ایستادم و این زندگی را درست کردم. یکی میآید ۳۰ سال زحمت میکشد و بعد دوباره برمیگردد سر نقطه اول.
اگر پرونده جاهد در زندگی ناصر محمدخانی شکل نمیگرفت، الان ناصر محمدخانی در این فوتبال چه جایگاهی داشت؟
ضربه بزرگی به زندگی من زده شد. کمرم شکست (مکثی میکند) شاید اگر ماجرای این پرونده به وجود نمیآمد، الان در کنار تیم محبوب خودم پرسپولیس بودم. من ۱۰ سال در پرسپولیس بودم و اگر شرایط فراهم میشد دوباره مربی میشدم.
یعنی دنبال سرمربیگری پرسپولیس بودید؟
بله، من میتوانستم سرمربی پرسپولیس باشم چون هم انگلیسی بلد بودم، هم در انگلیس دوره دیدم و دوره آسیا را گذرانده بودم. قسمت ما این بوده و نمیشود قسمت را عوض کرد.
شاید شهلا از عشق زیاد دچار جنون شده بود.
این چه عشقی بود که زندگی ما و خودش را تباه کرد؟ من که دستش را گرفتم و کمکش کردم. باید میرفت دنبال زندگیاش. از گذشتههایش و آسیبهایی که دیده بود گفت و من کمکش کردم تا سر و سامان بگیرد.
واقعا خودتان را مقصر نمیدانید؟
به جان خودم فقط قصدم کمک بود و قصد سوءاستفاده نداشتم. به خودش هم بارها گفتم من زن و دو تا بچه دارم و زندگیام را دوست دارم. میگفتم بهش که زحمت کشیدهام تا این زندگی را درست کردهام.
قبل از اینکه آن ماجرا رخ دهد شما را تهدید نکرده بود؟
میگفت من اصلا به زندگی تو کاری ندارم و دخالتی نمیکنم. حتی گفتم بعدها مدعی نشوی.
چطوری کلید منزلتان را به دست آورده بود؟
همان منزل ظفر که زندگی میکرد و من رفت و آمد داشتم، وقتی میرفتم بیرون خرید یا میوه بخرم حتما برداشته و داده کلیدساز برایش ساخته.
پس با برنامهریزی قبلی بوده؟
بله، چند بار هم قبل از آن اتفاق به منزل ما آمده بود. لاله میگفت انگار این خانه جن آمده. این ظرفهای نخود و لوبیا را دیدهاید؟ از سر این ظرفها خالی میکرد تو آشپزخانه. میخواست با اعصاب و روان لاله بازی کند. صبح میرفت مثلا آبگوشت درست کند و میگفت ناصر این نخود و لوبیاها برگشته ریخته.
یواشکی میآمد یا شما از حضورش اطلاع داشتید؟
این چه سوالی است؟ معلوم است که من روحم هم خبر نداشت وگرنه اگر میدانستم همان اول رابطه قطع میکردم. بلد بود خانه را و میدانست ما چه زمانی نیستیم، میآمد داخل خانه و این کارها را میکرد. از من هم میپرسید چه زمانی خانه هستیم. با این کارهایش با روح و روان لاله بازی میکرد. غیر از او کار کس دیگری نمیتوانست باشد.
شما در آن مدتی که با شهلا رابطه داشتید متوجه مشکلات روحی روانیاش نشده بودید؟
مشکل داشت. بعد از آن اتفاق متوجه شدم که مشکل دارد. او میخواست جلب توجه کند و با مظلومنمایی خودش را تبرئه کند. بارها گفته بودم شش ماه یک سال گذشت نگویی من به تو وابسته شدم و از این حرفها … به امام زمان از همان اول بهش گفتم دو تا بچه دارم و زندگیام را دوست دارم. میگفت میدانم چون جواد خیابانی آمده بود منزلتان و دیدم خانوادهات را. گفتم دیدی دیگر؟ پس فهمیدی که من زندگیام را دوست دارم. اگر نمیتوانی الان بگو که هر دو برویم دنبال زندگیمان. میگفت نه، من اصلا دخالت نمیکنم تو زندگی تو و از این حرفا. اینجوری میآیند و وارد زندگی مردم میشوند.
خیلی از فوتبالیستها شاید شرایط مشابه شما را داشته باشند.
به آنها توصیه میکنم اصلا گول این چیزها را نخورند. اینکه کسی بگوید تو دستم را بگیر و من به زندگیات کاری ندارم و … را اصلا باور نکنند. بعد از ۶ ماه کمکم میگویند من به تو وابسته شدم، من نمیتوانم بدون تو زندگی کنم و … بعد هم شروع میکنند به تهدید کردن و از این مسائل. حالا این (شهلا) اینطور نبود و اگر من را تهدید میکرد زودتر از اینها قطع رابطه میکردم. فوتبالیستها هم حواسشان باشد گول امثال این آدمها را نخورند.
در تمامی این ده دوازده سال که از آن ماجرا میگذرد جدا از شهلا چه کسان دیگری دل شما را شکستند؟
من فقط از خودش (شهلا) که این کار را کرد ناراحت هستم و نمیبخشمش. البته یکسری دوستان هم بودند؛ دوستان صمیمیای که توقع داشتم در آن شرایط کمک کنند، نه اینکه مرا تنها بگذارند.
کسی هم پشت ناصر محمدخانی ایستاد زمانی که طرد شده بود؟
چرا، بودند کسانی مانند حبیب کاشانی که صحبت کردند. محمد پنجعلی هم خیلی بامعرفت بود. فرشاد هم چند سال پیش زنگ زد گفت دارم میروم تراکتور بیا با هم برویم اما نرفتم.
از میان این همه رفیق فوتبالی یک نفر بیشتر از همه به نظر میرسید به شما کمک کند. او این کار را کرد؟
نمیخواهم اسم بیاورم چون رفت و آمد داریم. من از این آقا توقع داشتم. به خودش هم گفتم بالای ۲۰ سال رفاقت داریم. شماره من را هم همین دوست عزیز داده بود به شهلا. انتظار داشتم وقتی که تیم گرفت، به من هم میگفت. کسانی پیشنهاد کار دادند که من توقعی از آنها نداشتم اما از او داشتم. سالها زندگی کردیم با همدیگر اما یک زنگ هم نزد حتی تعارف کند.
چی گفت؟
چی داشت بگوید؟ الان هم نمیخواهم بیشتر از این صحبت کنم.
الان شرایط شما به گونهای هست که به فوتبال برگردید؟
بستگی به شرایط دارد. الان باید صابون همه گونه اتفاق را به تن بمالم. فحش میدهند، ماشین را داغان میکنند و … وقتی پای چشم علی دایی را یک لیدر بالا میآورد باید تاسف خورد. یک لیدر برای فوتبال ما تصمیم میگیرد. علی پروین کار خوبی که میکرد، نمیگذاشت لیدرها نزدیک بازیکنان شوند. همان پایین شامشان را می داد تا نزدیک بازیکنان نباشند. الان لیدر زنگ بزند بیاید اتاق بازیکن؛ بازیکن جرأت دارد بگوید نیا؟ پدرش را در ورزشگاه درمیآورند.
در این مدت پروین هم به شما کمک کرد؟
پروین، خوردبین و مایلیکهن زنگ میزدند ولی خب توقع داشتم پروین کمک کند و بگوید بیا استیل آذین کمک کن. یکی دو سال اول خیلی درگیر بچهها و رفت و آمد به قطر بودم که آن زمان فقط پیشنهاد داد. من از آن دوست از همه بیشتر توقع داشتم. کاش یک زنگ میزد و فقط تعارف میکرد.
از خانواده شهلا خبری دارید؟
نه، خبری ندارم. خداوکیلی نه زنگ زدهاند، نه تهدیدی کردهاند. برای همین به خبرنگاران گفتهام دیگر چیزی نپرسید چون بچهها هم فراموش کردهاند.
الان رابطهتان با علی و عرفان چطور است؟
خوب است. مشکلی نیست و داریم زندگیمان را میکنیم.
عرفان هم فوتبالی است؟
علاقه عرفان به فوتبال خیلی بیشتر از علی است. علی الان به فکر کار خرید و فروش آپارتمان است تا پول در بیاورد. علاقه عرفان را اگر علی داشت الان بهترین تیمهای قطر یا ایران بازی میکرد.