تحولات سیاسی و اجتماعی اوایل دهه ۷۰، عامل ظهور و تقویت یک نیروی سیاسی جدید در ایران شد که خیلی با تقسیم بندی های سیاسی حاکم آن روزها تطابق و هماهنگی نداشت و حکایت از تفاوت ها و نگرش های جدید و مرزبندی های پر رنگی با تفکرات جناح راست و با اندکی تساهل با جناح چپ سنتی داشت.
این نیروی جدید که در اواسط دهه ۷۰ و با پیروزی سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور، عنوان اصلاح طلب را به خود گرفت، عموماً در قامت یک پوزیسیون منتقد و در کسوت انقلابیون حلقه نزدیکان حضرت امام خمینی (ره) گام به عرصه گذاشته بودند و کارنامه مبارزاتی و خدماتی آنان در قبل و بعد از انقلاب گواه روشن و سند محکمی بر وفاداری آنان به اصل نظام بود.وجود برخی دیدگاه های تند و اصرار بر عملیاتی کردن برخی اصلاحات و تغییرات پرشتاب خارج از ظرفیت های اجتماعی و سیاسی وقت کشور و عدم توجه به مقتضیات زمان و نیز عدم توازن در توسعه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و نیز نهادینه نشدن تحزب در ایران، عامل گشودن جبهه های مختلف، مقابل اصلاحات و شعار جامعه مدنی شد.هجمه سنگین مخالفان اصلاحات در جریان راست و برخی اشتباهات ساختاری و سازمانی مدافعان جامعه مدنی که شاید در مقاطعی ناگزیر می نمود، توانست به مرور تصویر مجازی «ناکارآمدی» این جناح سیاسی را به لطایف الحیل، به مردم و جامعه مخابره کند؛ تصویری از ناکارآمدی که مهم ترین مسبب آن، قبل از محافظه کاران، جناح تندرو اصلاح طلب بود، جناحی که خیلی زود تلاش کرد شخصیت های موثر و توانمندی همچون هاشمی رفسنجانی را که زمینه ساز ظهور و طلوع اصلاح طلبان شده بود، از سپهر سیاسی ایران حذف کند؛ شخصیت توانمند و نسبتاً قابل قبولی که در سال ۱۳۷۶ با آمدن سیدمحمد خاتمی در جایگاه ریاست جمهوری می توانست نقطه اتصالی باشد در ظرفیت افزایی اصلاح طلبی و خط وصلی باشد بین شرایط گذشته و آینده؛ آینده یی که نیروهای تازه نفس و اصلاح گر با توجه به پتانسیل های داخلی و جایگاه غیرقابل کتمانی که در جامعه داشتند، می توانستند با اتصال منطقی و متوازن به عقلا و بزرگان محافظه کار در درون و بیرون از حاکمیت رسمی، که بیش از ۸۰ درصد از قدرت حاکمیت را در اختیار داشتند، کشور را با تغییر در ثبات، به سمت توسعه و پیشرفت متوازن رهنمون سازند. افسوس و صدافسوس که این اتفاق نیفتاد و کم توجهی یا بی توجهی به این کانون اعتدال، نتایجی برای اصلاح طلبی و کشور دربر داشت که ذکر آنها توضیح واضحات است.
شروع دهه ۸۰ فضای سیاسی کشور تحت تاثیر بی تدبیری های سیاسی بخشی از اصلاح طلبان تندرو در تقابل با هاشمی رفسنجانی و امثال وی قرار گرفت و شروع انتخابات شوراهای دوم با طلیعه حضور نسل جدید اصولگرایانی همراه شد که سنتی ها را به دلیل شکست پیاپی از اصلاح طلبان، نیازمند بازنشستگی می دانست. منحنی حرکت سیاسی جناح اصلاح طلب در ساختار قدرت از این مقطع، حالت نزولی به خود گرفت و نسل جدید اصولگرایان، با آرایی کمتر از ۱۰ درصد واجدان شرایط در شهرهای بزرگ راهی شوراها شدند؛ شوراهایی که به نظر می رسید پرده اول تاکتیک های سیاسی نو محافظه کاران علیه اصلاح طلبان باشد و پرده آخر آن را می شد در مهر قرمز ۸۳ نفر از نمایندگان شاخص مجلس ششم در عدم ورود به کاندیداتوری مجلس هفتم توسط شورای نگهبان جست وجو کرد.کم توجهی فزاینده اصلاح طلبان به لزوم حفظ ارتباط موثر با مراکز قدرتمند حاکمیت، که با آرای مستقیم مردم ارتباط نداشتند و نیز تقابل یا بی توجهی مفرط به نقطه اتصال خود با این گونه مراکز قدرت «حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی» عاملی شد که در پایان سال ۸۳، تنها دولت در اختیار اصلاح طلبان بود و دیگر هیچ.
در سال ۸۴ ایده حاکمیت یکدست به نتیجه رسید و آیت الله هاشمی رفسنجانی که می توانست در طول هشت ساله اصلاحات، به محور اتصال و اعتدال برای گروه ها در تداوم نظام بدل شود، در آخرین لحظات احتضار اصلاحات، دیگر نتوانست گرهی از پروژه اصلاح طلبی باز کند و جریانی حاکم شد که به جز خودش هیچ کس را قبول نداشت. اگر اصلاح طلبان تندرو، هاشمی رفسنجانی را فقط نقد می کردند، نومحافظه کاران جدید پا را فراتر گذاشتند و هاشمی رفسنجانی و امثال ناطق نوری و آیت الله مهدوی کنی را نه نقد، که نفی کردند و حتی به تذکرات و موعظه های بزرگان و علمای قم هم بی اعتنایی و بی توجهی کردند. اگر جریان اصلاح طلبی به محافظه کاران به عنوان یک رقیب سیاسی نظر داشت، اینک جریان اصولگرایی تندرو، همه آنان را به عنوان یک جریان غیرقابل قبول و نیازمند خانه نشینی از نظر سیاسی تحلیل می کرد؛ جریانی که استمرار آن نسل سوم اصولگرایی را به ایستگاه تقابل جدی با اصولگرایان و اصلاح طلبان به صورت توامان خواهد کشاند. ایستگاهی که اگر به آن برسیم چندان به مذاق جریانات موجود سیاسی حاکم و اصول شناخته شده انقلاب اسلامی خوش نخواهد آمد.
در این شرایط حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از شخصیت های برجسته انقلاب اسلامی و نیز از یاران و معتمدان همیشگی حضرت امام (ره)، از جمله کسانی است که در جایگاه مشاور امین مقام معظم رهبری، باز هم می تواند نقطه اتصال و پیوند فرزندان مورد اعتماد نظام و رهبری باشد و شرایط کنونی کشور را به سمت ثبات سیاسی و اجتماعی رهنمون سازد؛ ثباتی که در نتیجه حفظ نخبگان و بزرگان کشور در چرخه اندیشه سازی و تصمیم گیری ایجاد می شود و با فعال شدن مشارالیه به عنوان نقطه اتصال و اعتماد همه گروه ها و نخبگان سیاسی درون نظام می تواند کشور و جمهوری اسلامی را از سقوط درونی و ناآرامی های سیاسی و اجتماعی در تمامی حوزه ها نجات دهد. طبیعی است هرگونه سهل انگاری و بی توجهی به جایگاه و شخصیت آیت الله هاشمی رفسنجانی به کلیت نظام آسیب جدی خواهد رساند و مسیر اعتمادسازی نخبگان و آحاد مردم را با مخاطره مواجه خواهد کرد همچنان که تا به امروز کرده است.
سیدعلی میرباقری