فارس/ در وبلاگ یادنامه شهید مجتبی بابایی زاده آمده است:
تصمیمت را که گرفتی، رفتنی شدی.
خوشحال بودی از رفتن
خوشحال بودی از کندن دل و دل بستن به راه
مادر…
خوشحال بود از خوشحالیت و غم دل را برویت نمیآورد.
مادر ماند و چشم دوختن به راه تو
در دلش غوغای مادرانه بود از پس رفتنت.
وقتی وسائلت را میبستی زانو به زانویت نشسته بود و دعایت میکرد آغشته به لبخند
کتاب دعا را به دستت داد تا فراموش نکنی
کارت که تمام شد قرآن به دست نظاره گر جنب وجوشت بود.
وقتی که بوسه آخر را زد، دل کند و دلش و تو را به خدا سپرد. سعی کرد در آخرین نگاه حسرت را در چشمانش نبینی و همه را در دل ریخت.
از خانواده دلجویی کردی نگاههای موقع رفتنت و خندههایت تا ابد در خاطر مانده است.
قطار سرنوشت که حرکت کرد تو هم دست تکان دادی تا از منظر دور شدی.
مادر بعد رفتنت امیدی به ثانیهها و دقایق دیر گذر نداشت تا زمانی که زمان ایستاد و دلها فروریخت و چهرهها مبهوت نبودنت ماند تا آخر بودن.
این همه را گفتم تا بگویم که مادر برایت معنی دیگری داشت در نوشتههای قبلی به نقل از دستنوشتههایت اوج ارادتت را به مادر آورده بودم.
مجتبی جان مادرت بعد از رفتنت وقتی چشمش به تصویر روی سنگ مزارت میافتد یاد آخرین نگاهت جانش را میسوزاند.
برایش دعا کن که دعایت کرد برای سعادت؛ برایش آرامش بخواه و سلامتی؛ برایش صبر بخواه.
«مجتبی باباییزاده» شهریور سال ۱۳۹۰ در عملیات مبارزه با گروهک پژاک به شهادت رسید.