در این میان اما تاکنون هیچ کدام از نهادها و ساختارهای رسمی مرتبط و نامرتبط با جوانی به تعریف جوانی و جوانی کردن دست پیدا نکرده اند.
در علوم اجتماعی معمولا برای بررسی یک پدیده اول باید آن را درست تعریف کرد حال پرسش اینجاست که تعریف ما از جوانی چیست؟ آیا مسئولان فرهنگی ما در سالیان بعد از انقلاب توانسته اند یک تعریف جامع و مانع از جوانی ارایه دهند به نحوی که همه جوانان کشور حس کنند می توانند زیر این تعریف برای خود هویتی دست و پا کنند؟
البته ناگفته پیداست که هویت یابی جوان در چارچوب تعاریف رسمی نمی گنجد هکذا که این تعریف با خط و مرزهای عقیدتی وسیاسی متغیر و سلیقه ای هم مرز بندی شود.اما نبود این تعریف در یک جامعه و فقدان و نبود این چنین نگرشی در روح عمومی جامعه موجب می شود تا جوان در تعریف خود برای خود و به عبارتی هویت یابی دچار آنومی و بی هنجاری شود.
جامعه ما با نداشتن تعریف جوانی و استانداردهای جوانی کردن عملا جمعیت عظیمی از متولدین بعد از انقلاب را با بحران بی هنجاری مواجه کرده است.در مواقعی هم که هنجار و ارزشی تعریف می شود این تعریف آن قدر غیر تخصصی و پیش پا افتاده است که توسط اکثر جوانان با بی اعتنایی و حتی تمسخر مواجه می شود.
نمونه آن پلاکاردهایی است که معمولا برای فرهنگ سازی حجاب در جای جای شهر نصب میشود و دختران را با خشکبار مقایسه کرده و از آنان می خواهد مانند پسته و یا صدف با حجاب و محافظ باشند!
ویا پلاکاردهای بایک گل بهار نمیشه (دوچرخه سواری پدری که چهار فرزند پسر و یک فرزند دختر دارد)برای فرهنگ سازی بچه دار شدن در حالی که در این پلاکارد به شکل کاملا مشخص زن حذف شده و فرزند دختر در ته دوچرخه جا دارد.
نمونه این فرهنگ سازی های پیش پا افتاده به عنوان موضوع جذابی برای خنده حتی در موبایل جوانان مذهبی دست و به دست می شود و عملا خرج فرهنگی عریض و طویل یک سازمان در فضای مجازی و هنجارهای غیر رسمی جوانان تبدیل به ضد خود می شود.البته نمونه این تعریفها و فرهنگ سازی ها آنچنان زیاد است که یک تحقیق جداگانه دانشگاهی را در مورد تاثیر گذاری معکوسش می طلبد.
تمام این اقدامات بیهوده ،خبر از نبود یک نقشه راه جامع در جامعه ما در مواجهه با پدیده جوانی می دهد. شروع به ترسیم این نقشه راه یکی از بزرگترین دستاوردهای فرهنگی نظام خواهد بود اگر در درجه اول متولیان بتوانند جوانی را تعریف کند و سپس بیان کنند که جوانی کردن چیست.
شرایط امروز جامعه ما نشاندهنده یک شکاف هنجاری عظیم بین جوانان ومسئولان فرهنگ ساز است . در این میان بسیار ساده است اگر “جوانی” را مقصر بدانیم و اورا به عنوان یک پدیده ناهنجار چوب و فلک کنیم . راه درست تر و البته مشکل تر این است که بعد از سالها پرده ها را کنار بزنیم و ” جوانی ” با تمام نقص ها و اشتباهاتش به رسمیت بشناسم و با آن تعامل کنیم نه تقابل.