سید صادق روحانی: با گذشت یک سال از انتخابات و بر سر کار آمدن دولت یازدهم برخی از جریانات سیاسی کشور انتقاداتی را به عملکرد این دولت وارد می دانند. سید رحیم ابولحسنی استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران است. او که سابقه فعالیت سیاسی و حزبی هم دارد بسیاری از انتقاداتی که به دولت وارد می شود را صحیح نمی داند. ابولحسنی در بحث مذاکرات هسته ای که بخشی از انتقادات از دولت را شامل می شود می گوید که از آنجایی که این مذاکرات محرمانه است امکان پاسخگویی به انتقادات را از بین می برد.
این استاد دانشگاه همچنین بر این باور است که باید جریان رادیکالی که دولت را در مسئله هسته متهم به سازشکاری می کنند،را از بدنه اصولگرایان جدا دانست چراکه این جریان بر سر اصولگرایی کلاه گذاشته اند.
آقای دکتر عملکرد دولت در یک سال گذشته را چگونه ارزیابی می کنید؟
ما باید عملکرد را از کارکرد جدا کنیم. عملکرد ، محموعه فعالیت هایی است که یک شخص یا سازمان انجام می دهد اما کارکرد پیامدی است که مجموعه عملکردهای یک ساختار بر جای می گذارد. از آنجایی که من در دولت نیستم ، نمی توانم از عملکردش بگویم. طبیعتا در حوزه اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سیاست باید برویم مطالعه کنیم و ببینیم که وزارت خانه ها چه کاری انجام داده اند. اما می توان کارکرد را احساس و احصا کرد. بنده معتقدم که بزرگترین کارکرد دولت ، ایجاد آرامش در جامعه است.
بزرگترین کارکرد دولت ، ایجاد آرامش در جامعه است.
این آرامش به چه معناست؟
من معتقدم که دولت قبلی متخصص ومنشا ایجاد ناآرامی در جامعه بود. متخصص ایجاد اختلال روانی و شک وشبهه در جامعه بود. همچنین باعث ایجاد اضطراب و نوسان و نا آرامی در جامعه بود. حد اقل در روحیات جامعه. یعنی منش شخصی رئیس جمهور قبلی و شخصیت آقای احمدی نژاد یک شخصیت نا آرام بود. وعده های ناممکنی که می داد وهمه حکمرانان قبل ازخود را متهم می نمود و مدعی تشکیل اولین دولت اسلامی شد و نوسانات قیمت هایی که در جامعه ایجاد می کرد، باعث ایجاد نا آرامی در جامعه می شد. به نظر من شخصیت رئیس جمهور یازدهم جناب آقای روحانی و نیروهایی که جمع کرده است، نیروهایی هستند که آرامش بخش هستند. همین که شعار اعتدال را مطرح کرد، این گفتمان ایجاد آرامش می کند. این بزرگترین نعمت در جامعه است. اگر رهبران مملکت بتوانند در جامعه ایجاد آرامش ، آسایش و تعادل روحی بکنند ، بزرگترین نعمت است. ما یک کشور در حال توسعه هستیم. انقلاب کرده ایم و باید بدانیم که انقلابات در جامعه موجب نا آرامی می شوند. جنگ کرده ایم، جنگ هم موجب نا آرامی در جامعه می شود. باید دولت هایی که پس از انقلاب و جنگ روی کار می آیند ، آرام بخش باشند تا آن نا آرامی هایی که در جامعه به وجود آمده ، دوباره به حالت آرامش بازگردد. اساسا ما در نظریات جامعه شناسی داریم که نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک جامعه در وهله اول نیاز به آرامش دارد. این آرامش که در تئوری کارکردگرایی روی آن خیلی تاکید می کنند، باید در جامعه وجود داشته باشد. هم انقلاب و هم جنگ موجب نا آرامی در جامعه می شود. طبیعی است که اخبار جنگ ، اخبار مهیجی است. شکست ها و پیروزی ها هر دو مهیج هستند و طبیعتا جامعه در حالت نا آرامی قرار می گیرد. ما پس از جنگ در دوره آقای هاشمی یک رئیس جمهور آرام و آرامش بخشی داشتیم. اما مشکلات سازندگی و سیاست های اقتصادی که شاید اقتضای آن زمان بود، موجب عدم تعادل های اقتصادی شد و این یک مقدار نا آرامی ایجاد کرد. در دوره آقای خاتمی ، متاسفانه موضعگیری افراطیون فرهنگی و سیاسی موجب اختلال در جامعه شده بود. یعنی اگر یک سخنرانی در جایی بود عده ای جمع می شدند و دعوا و درگیری رخ می داد. با نوشته ساده ای در مجله ای عده ای کفن می پوشید ند و شعار می دادند. این ها از جاهایی هم حمایت می شدند. البته در درون خود اصلاح طلبان نیز نیروهای افراطی وجود داشت. این موجب عدم تعادل و نا آرامی می شد.
در دوره آقای خاتمی ، متاسفانه موضعگیری افراطیون فرهنگی و سیاسی موجب اختلال در جامعه شده بود.
متاسفانه در دولت های نهم و دهم، شخص رییس جمهور فرد نا آرام بود.فردی بود که شعارهای نا ممکن می داد. مدعی مدیریت جهانی شده بود. چیزهای پذیرفته شده در دنیا را منکر شده بود. این طبیعتا موجب اختلال از بیرون می شود. در درون هم دست به اقداماتی زد که این اقدامات موجب نا آرامی شده بود. یکی از ویژگی هایش این بود که افراد بی تجربه و بی سواد و کسانی که تعادل شخصیتی نداشتند را روی کار آوردند. وقتی شما مدیریت جامعه را به دست افراد بی سواد می دهید، همه این ها موجب نا آرامی می شود. برخی از آن ها کسانی بودند که تحصیلاتی نداشتند و یا تجربه به اندازه کافی نداشتند. به ویژه آن هایی که در بدنه جامعه بودند، قضاوت افکار عمومی بر این بود که این ها آدم های بی تجربه و به لحاظ سرمایه انسانی پایین ترازحد متوسط جامعه بودند. از لحاظ اعتقادی تظاهر به اعتقاد می کردند اما مردم آن ها را متدین نمی دانستند. مردم معتقد بودند که مذهب وسیله ای شده بود برای رسیدن به مناسب و دستاوردهایی که برای آن ها داشت. بنابر این می بینیم که در دولت های نهم و دهم، فسادهای اقتصادی روی داد. دولتی که در اول روی کار آمدنش مدعی پاکدستی بود، دولتی که مهرورزی را شعار داده بود، بیشتری انتقادات ، فحاشی ها و هتاکی ها را نسبت به مسئولان قبل از خود روا داشت و بیشترین حذف کردن نیروها رادر پی داشت. شما ببینید چند درصد از نیروهایی که در زمان انقلاب و جنگ بودند اما در زمان آقای احمدی نژاد ، مجبور به بازنشستگی زودرس شدند. همه این ها موجب نا آرامی بود. به نظر من اولین پیامدی که دولت یازدهم داشت ایجاد آرامش بود. احساس آرامش خاطری در جامعه ایجاد شد. من معتقدم در همان روز اول که طبیعتا هیچ کار اقتصادی نشده بود اما گفتند که تورم پایین آمده است. ناشی از ایجاد آرامش در جامعه است.
آیا این آرامش را مرهون اقدامات دولت می دانید، یا فکر می کنید به خاطر نا آرامی های دولت قبل این فضای روانی در جامعه ایجاد شده است؟
مسایل سیاسی و اجتماعی تک متغیره نیستند. یک سری متغیرهای زمینه ای دارید، یک سری متغیرهای مستقل دارید، یک سری متغیرهای واسطه دارید و غیره. نمی توان کپسولی تحلیل کرد. من معتقدم که شخص آقای روحانی آدم معتدلی است و به این اعتدال شهرت دارد. رفتار، منش و شعاری که مطرح کرد موجب آرامش شده است. نکته دیگر اینکه نیروهایی که ایشان روی کار آوردند، نیروهای باتجربه ای هستند. درست است که بعضی از وزرا شهرت به پیری دارند اما همینقدر که این شخصیت با تجربه است، در جامعه این اطمینان خاطر ایجاد شد که وزیر نفت در مسئله نفت تجربه دارد. وزیر صنعت در صنعت تجربه دارد. وزیر اطلاعات او یک روحانی متوازنی است. الآن همه وزرا در ذهن من نیستند. بسیاری از وزرا با سابقه ای که داشتند و تجربه ای که داشتند، جامعه احساس کرد که این ها می توانند امور را پیش ببرند. این خودش خیلی نقش دارد. نه اینکه جوانان نباید در صحنه باشند. جوانان باید دولت در سایه تشکیل بدهند و یا دستیار بشوند تا تجربه بیندوزند. اینکه ارسطو می گوید از ۴۰ سالگی به بعد تازه می شود وارد سیاست شد و آن را فهمید، یعنی افراد بی تجربه نمی توانند کار سیاسی بکنند. این بها دادن به جوان نیست که مملکت را به دست او بدهید. بها دادن به جوان این است که جوان در کنار افراد با تجربه قرار بگیرد و بتواند مسایل جوانان را حل بکند. چند درصد مسایل جوانان در دوره آقای احمدی نژاد حل شد. من پژوهشی داشتم درباره نظر جوانان درباره مشکلات جوانان در دوره احمدی نژاد. اکثریت نظر منفی دادند و معتقد بودند که مسایل در دوره آقای احمدی نژاد حل نشد. هرچند که شعار داده بود و خیلی از جوانان همفکر خود را روی کار آورده بود.
شخص آقای روحانی آدم معتدلی است و به این اعتدال شهرت دارد. رفتار، منش و شعاری که مطرح کرد موجب آرامش شده است.
بنابر این به نظر من دومین عاملی که باعث آرامش شد، بر سر کار آوردن افراد معتدل و با تجربه بود. مسئله سوم این بود که آن قشری که به آقای روحانی رای داد، قشر با تجربه ای است. این قشر انقلاب و جنگ را تجربه کرد. این قشر سه دولت پس از جنگ را هم تجربه کرد. ممکن است که این قشر یک زمانی خودشان هم آدم های رادیکالی بودند ولی الان آن ها هم به یک تعادلی رسیده اند. این ها نسل انقلاب هستند. این ها آمدند که گفتمان حاکم را شکل بدهند. به نظر من این ها اهل اعتدال هستند. نسل ما که دیگر اهل شعار و افراط و رادیکالیسم نیست. ما تجربه های قبلی را مشاهده کرده ایم و می دانستیم که احمدی نژاد مملکت را به کجا خواهد برد. ما تجربیات قبلی را دیده بودیم. این ها شعارهای ۲۵ سال قبل را می دادند. ما این شعارها را دادیم، تجربه کردیم و نیتجه اش را هم دیدیم. به نظر من این ها به دنبال سو استفاده از این شعارها بودند. شخصیت آن ها در حدی نبود که بتوانند آن شعارها را عملی کنند. به نظر من آن شعارهای توده پسند را داده بودند که بتوانند استفاده کنند و قدرت را بتوانند از دست افراد با تجربه و با سابقه بگیرند.
این دولت شعار اعتدالی می داد و شما هم به آن اشاره کردید. طبیعی است که کسی که می خواهد در میانه افراط و تفریط بایستد از دو طرف منتقد پیدا می کند. به عنوان مثال تندروهای جناح راست مسئله هسته ای را مطرح می کنند..
بنده معتقد نیستم که این ها راست هستند. راست تعریف خاص خود را دارد. اتفاقا آن ها شعارهای چپ می دهند و چپ هستند. ویژگی آن ها رادیکالیسم است. راست و چپ در آن ها مصداق پیدا نمی کند.
من به خاطر خواستگاهشان گفتم.
آن ها سر اصولگرایی کلاه گذاشتند و اصلا اصولگرا نیستند. یک خواهش من از شما و رسانه ها این است که روی این اصطلاحات کار کنید. به نظر بنده تعریف اصولگرایی معلوم است. اینکه اصول اسلام را نگه دارند، اصول اخلاقی و ارزش ها را نگه دارند. این ها می شود اصولگرایی. جریان احمدی نژاد ریشه اخلاق را زد. دردوران احمدی نژاد جامعه به سمت بی اخلاقی رفت جریان رادیکالیسم در ایران اصولگرا نیست.
به نظر بنده تعریف اصولگرایی معلوم است. اینکه اصول اسلام را نگه دارند، اصول اخلاقی و ارزش ها را نگه دارند. این ها می شود اصولگرایی.
این به قول شما افراط گرایان مسئله هسته ای را مطرح کردند و از آن طرف هم برخی از انتظارات ویژه ای را مطرح می کنند که طبیعتا با انتظارات افراط گرایان در تضاد است. دولت باید چه پاسخی به این ها بدهد؟
من معتقدم که کسی که تفسیر درستی از دولت نداشته باشد، انتقاداتش بیجاست. این دولت، دولتی نبوده که حزبی یا برنامه ای داشته باشد و یا ازدولت در سایه بوجود آمده باشد.، کادر منظم و مشخصی داشته باشد و بعد در انتخابات پیروز شده باشد و بر سرکار بیاید و آنگاه ما توقع داشته باشیم که مطالبات ما را تامین کند. دولت ما از یک شخصی به نام آقای روحانی بوجودآمد. طیفی از جریان ها که در آنها اصلاح طلبان اکثریت قاطع را تشکیل می دادند مجبور شده اند که از او حمایت کنند، چراکه فکر می کردند راه نجات از آن وضعیت احتمالی که داشت پیش می آمد انتخاب آقای روحانی است. در فضای انتخاباتی که آقای خاتمی حق کاندیداتوری نداشت و حتی آقای هاشمی هم رد صلاحیت شد، آقای روحانی توانست رای مردم را به دست بیاورد. کادر آقای روحانی چه کسانی بودند؟ مگر چقدر برنامه اقتصادی نوشته بودند؟ البته ایشان به دلیل اینکه در مرکز تحقیقات استراتژیک بودند ، مقداری کار پژوهشی کرده بودند. اما آقای روحانی چقدر کادر هماهنگ و همراه داشتند؟ این یک مسئله است. دولت در درون خود یک معجونی است از نیروهای متفاوت و گاه متضاد. طبیعتا نمی شود از این دولت توقع داشت که بتواند همه شعارهایش را عمل کند.
مطلب دوم اینکه در این مملکت ساختار قدرت یکدست نیست. طبق قانون اساسی رئیس جمهور در راس هرم قدرت در ایران نیست و قدرتی بالاتر هم وجود دارد. طبیعتا دولت نمی تواند همه مطالباتی که شهروندان از او می خواهند را انجام بدهد. دولت که نمی تواند تضاد ایجاد کند.
اما در خصوص انرژی هسته ای من معتقدم که از آنجایی که انرژی هسته ای بحثی است که بخش اعظم آن محرمانه است، آن جناح رادیکال به سراغ آن شعاری رفته که بتواند اتهام بزند و طرف مقابل نتواند به آسانی پاسخ دهد. بحث مذاکرات هسته ای در صحنه بین الملل محرمانه است و در حال مذاکره است ، بنابر این بسیاری از مسایل آن گفتنی نیست. هرگونه انتقادی در این زمینه امکان پاسخگویی ندارد. آن ها مخالفت خود را با جریان آقای روحانی از طریق این مستمک عملی می کنند. همانطوری که از این مستمسک سال ها استفاده کردند تا بتوانند به منافع خود برسند. از قضیه انرژی هسته ای و تحریم هایی که ایجاد شد، چه کسی سود برد؟ چه کسانی اختلاس های ۳۰۰۰ میلیاردی و ۸۰۰۰ میلیاردی را انجام دادند؟ اساسا تحریم ها به چه کسانی سود رساند؟ به نظر بنده بحث انرژی هسته ای ، بحث آن ها نیست بلکه آن ها به دنبال منافع سیاسی و اقتصادی خودشان هستند و این را یک ابزاری می دانند که بتوانند از این طریق دولت را در موضع ضعف قرار بدهند. در بسیاری از مسایل هسته ای امکان گفت و گوی شفاف وجود ندارد.
بحث مذاکرات هسته ای در صحنه بین الملل محرمانه است و در حال مذاکره است ، بنابر این بسیاری از مسایل آن گفتنی نیست.
ولی آقای روحانی شعارهایی داده اند و مردم به دنبال احقاق آن ها هستند؟
آقای روحانی خواسته خود را بیان کرده است. آقای روحانی تلاش خود را کرده است ولی به نظر من از قدرت ایشان خارج است.
درباره سیاست داخلی نظر شما چیست؟ ارزیابی شما از فعالیت یکساله دولت آقای روحانی در سیاست داخلی چیست؟
به نظر من وزارت کشور آقای روحانی در سطح دولت آقای روحانی نیست. البته من احترام خاصی برای شخص وزیر کشور قائل هستم. از شخص ایشان انتقاد ندارم، ایشان شخصی است که در این مملکت کار کرده اند و نقش خود را نیز شفاف بازی کرده اند. این آقای روحانی بوده است که ایشان را انتخاب کرده اند. استانداران اغلب خوب انتخاب شده اند. اما وزارت کشور یک بخشنامه بدی را به استانداری ها ارسال کرده است. بخشنامه کرده اند که فرمانداران و بخشداران باید کادر وزارت کشور باشند. شاید این به طور طبیعی حرف درستی باشد اما باعث شد که فرمانداران و بخشداران لایق پیدا نشوند. علت هم این است که در دولت آقای احمدی نژاد بدنه وزرات کشور، فرمانداری ها و بخشداری ها بیشترین تصفیه را تجربه کردند. افرادی بودند که با ۲۰ سال و ۲۵ سال خدمت بازنشسته شدند. این افرادی که توانمندی داشتند حذف شدند. آن کسانی ماندند که ظرفیتشان سیاسی نبود یا توان مخالفت با جریان رادیکالیسم احمدی نژاد را نداشتند. حالا استانداران مجبور هستند که از میان آن ها فرمانداران و بخشداران را انتخاب می کنند. این ها یا طرفدار دولت قبلی هستند ، یا آدم هایی هستند که توان مدیریت شهر را ندارند. این بدترین کار وزارت کشور بوده است. باید آن بازنشسته هایی که زیر ۲۰ و ۲۵ سال بودند باز می گشتند و از میان آن ها فرماندار انتخاب می کردند. الآن بزرگترین مشکل کشور این است که ۹۰ درصد فرمانداران و بخشداران ما ربطی به دولت آقای روحانی ندارند و منشا نارضایتی شده اند. به نظر من آقای روحانی باید تا قبل از انتخابات مجلس این مشکل را حل کند.
در دولت آقای احمدی نژاد بدنه وزرات کشور، فرمانداری ها و بخشداری ها بیشترین تصفیه را تجربه کردند.
موضع دولت در قبال احزاب و تشکل های غیردولتی را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر من بحث احزاب در ایران ربطی به دولت ندارد. ما کنشگران سیاسی نداریم. ویژگی کنشگران سیاسی در جهان سوم این است که اولا اهل هزینه کردن باشند. هزینه های زمانی، مادی و آبرویی. گاهی ممکن است به او اتهام بزنند. من معتقدم در کشورمان ما افراد اهل هزینه نداریم. این بزرگترین مشکل است. حزب وقت می خواهد. اگر بخواهد حزبی فعال شود حداقل ۵۰۰ تا نیرو می خواهد که هفته ای ۱۰ ساعت وقت بگذارد. من این را در جامعه نمی بینم. دوما هزینه مالی می خواهد. به نظر من افرادی که پول دارند حاضر نیستند برای احزاب خرج کنند. ممکن است به اشخاص بدهند ولی به احزاب نمی دهند. اگر شما بخواهید یک حزب داشته باشید در هر شهری باید یک اتاق داشته باشید. یک اتاق اگر هیچ هزینه ای نداشته باشد ماهیانه یک میلیون تومان هزینه خواهد داشت. در تهران شما ساختمانی می خواهید که حداقل ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان رهن آن است. سرمایه دارهای ما به این نتیجه نرسیده اند که برای احزاب فعال بشوند تا آن احزاب قدرتی در جامعه به وجود بیاورند که منافع آن ها را تامین کند. آن ها فکر می کنند که به صورت شخصی بهتر می توانند منافعشان را تامین کنند.
مشکل سوم این است که در کشور ما به هرحال گهی پشت به زینید و گهی زین به پشت. باید این هزینه را بپذیرید که اگر منتسب به حزب چپ یا راست هستید وقتی رای نیاوردید رقبایتان به شما قدرت نخواهند داد. در کشور ما امکان تشکیل دولت در سایه وجود ندارد. افراد همیشه شعار استقلال می دهند و می گویند ما مستقل هستیم. استقلال داشتن از راست و چپ در ایران افتخار است اما این یک مصیبت است. در دولت های نهم و دهم حاضر نبودند که بگویند ما به نامزدهای اصلاح طلب رای دادیم. سعی می کردند که رایشان مخفی بماند. این باعث می شود که هیچگاه حزب شکل نگیرد. بالاخره ۴ سال بعد دولت روحانی یا هست یا می رود. این هزینه سیاسی را کسی حاضر نیست بپردازد. هزینه اجتماعی هم هست. البته خیلی مهم نیست اما بالاخره کار حزبی کردن ممکن است محدودیت های اجتماعی را هم به همراه بیاورد.
به نظر من این ویژگی ها باعث شده که احزابی که در زمان دولت اصلاحات در حال شکل گیری بودند، در زمان ۸ ساله دولت آقای احمدی نژاد متلاشی شدند. احزاب اصلاح طلب که فعالیتی ندارند یا از بین رفته اند. اسناد حزب اعتماد ملی را برده اند و نمی دهند.
حزب اعتماد ملی اکنون اجازه فعالیت ندارد؟
می گویند کارکنید اما اسناد حزب را برده اند . برخی از احزاب دیگری که من نمی خواهم نام ببرم دچار انشعاب شده و از بین رفته اند. بنابر این در دولت آقای احمدی نژاد احزاب صدمه شدیدی خوردند. ایشان هم که می خواستند مدیریت جهانی بکنند و نیاز چندانی به احزاب داخلی نداشتند. به نظر من الآن در دولت آقای روحانی فعالیت احزاب را آزاد گذاشته است و احزاب می توانند فعالیت بکنند اما ایشان کار دیگری نمی توانند بکنند. ایشان باید مملکت را اداره کنند ، نمی توانند حزب تشکیل بدهند.
احزابی که در زمان دولت اصلاحات در حال شکل گیری بودند، در زمان ۸ ساله دولت آقای احمدی نژاد متلاشی شدند.
اما شکل گرفتن احزاب در کشور نیازمند یک بدنه اجتماعی است. قانون انتخابات ما ضد حزب است. احزاب با دو تئوری امکان شکل گرفتن دارند. یکی تئوری توسعه است. همان حرفی که اول زدم. یعنی جامعه توسعه اقتصادی پیدا کند ، جامعه مدنی شکل بگیرد، آن وقت آن ها نیاز به حزب پیدا کنند و بیایند و حزب تشکیل بدهند. هنوز در جامعه ما ، جامعه مدنی شکل نگرفته است. تنها راهی که در کشور حزب شکل بگیرد ، این است که قانون انتخابات اصلاح شود. این کار را دولت می تواند انجام دهد و با کمک مجلس قانون انتخابات را تغییر بدهد.
ما نمی گوییم که بروند قانون انتخابات را حزبی کنند. حداقل کاری که می توانند بکنند این است که قانون انتخابات را استانی بکنند. اگر در کشور ما قانون انتخابات استانی بشود، یک کاندیدا نمی تواند در سراسر استان رای بیاورد و مجبور می شود با نیروهای همفکر خود در شهرستان های دیگر همراه شود وهمکاری بکند. به این می گویند جمع شدن های حزبی. همانطور که در تهران یک جریان و یک حزب رای می آورد، این کار در شهرستان ها هم اتفاق می افتد. به طور طبیعی احزاب در کشور شکل می گیرند. این تئوری تشکیل حزب است.
در بحث فرهنگ عملکرد دولت را چگونه ارزیابی می کنید؟
به نظر من یکی از وزرای فهیمی که در این کشور آمد وزیر ارشاد هست.
بزرگترین انتقادی که به دولت وارد می دانید چیست؟
من هیچ انتقادی از دولت ندارم.
یعنی به عملکرد دولت هیچ انتقادی وارد نیست؟
من انتقادی از دولت نمی کنم چراکه اگر من رفتم و آن پست را گرفتم و بهتر از این عمل کردم آن وقت می توانم انتقاد کنم. من که در اینجا در کلاس خودم مشغول درس دادن هستم ، چه می دانم که فلان مسئول در آن اداره با چه محدودیت هایی روبروست و دارد کار می کند. من اگر مسئول جایی بودم، یا در بدنه دولت بودم ، می فهمیدم که چه کاری می توانستیم بکنیم و نکردیم. ولی وقتی نیستم، واقعا محدودیت ها را تشخیص نمی دهم چطور می توانم انتقاد بکنم. انتقاد یعنی اینکه من بگویم بهتر از این می شد اما نشد. اما من از کجا بدانم که بهتر می شد یا نه. الآن آموزش و پرورش یک استان اعلام می کند که چند میلیارد تومان بدهکار است. استانداری هااعلام می کنند که بدهکار هستند. من با یک موسسه پژوهشی همکاری می کردم، تماس گرفتم با آن ها می گویند چندین میلیارد تومان بدهکارند. همه بدهکاری ها مانده است و من نمی دانم آن ۷۰۰ میلیارددلار پول نفت چه شد. وقتی یک سازمانی تا این اندازه بدهکار است، اگر در این یک سال توان خود را بگذارند که بدهکاری ها را بدهند کار بزرگی انجام داده اند.
در زمینه انتصاب روسای دانشگاه ها چطور؟ شما که استاد دانشگاه هستید و می دانید که در دانشگاه چه خبر است.
به نظرم بهترین روش در انتخاب روسای دانشگاه ها انجام شده است.
برخی می گویند که دولت قبلی ترکیب اعضای هیئت علمی ها را به شدت تغییر داده است.
درست است آنها تمام تلاش خودرا معطوف حذف نیروهای علمی واصلاح طلب کرده اند ودرعوض سعی نموده اند نیروهای طرفدار خودرا وارد دانشگاه نمایند البته بسیاری ازاین نیرها افراد شایسته و علمی هستند و می توانند منشاء آثارعلمی خوبی شوند . اگر بخواهیم ما هم همان کاری را بکنیم که دولت قبلی کرد که دوباره می شود رادیکالیسم. دولت آقای احمدی نژاد بنایی را گذاشته است که به این سادگی امکان پاک نمودن آثار آنها نیست. البته خیلی از نیروهای آن ها هم شایستگی دارند. اما این روش ، روش خوبی نبود. بعضی از این ها به صورت طبیعی و قانونی قابل دست زدن نیستند و کار خلاف قانون باز هم می شود رادیکالیسم. باید این ها را تصحیح کرد.
در زمینه انتخاب روسای دانشگاه ها، من همین دانشگاه تهران را که نگاه می کنم به نظرم بهترین روش بوده است. یک شورایی انتخاب شد و این ها سه نفر را انتخاب کردند و از میان آن ها یک نفر انتخاب شد. این روش خوبی است. البته ۱۰ ماه طول کشید اما اهمیتی ندارد. اما همین که دانشگاه دچار تنش نشد خیلی خوب است.