گروه تاریخ مشرق- رضا شاه پس از دعوت آتاتورک در خرداد ۱۳۱۳ به ترکیه مسافرت نمود و در ۱۶ خرداد همین سال مورد استقبال رسمی کمال پاشا ملقب به آتاتورک گردید و یکی از اهداف این سفر مذاکرات سیاسی بود! (۱)
وی در جریان این سفر از تأسیسات نظامی و اماکن مذهبی ترکیه دیدن نمود و در مراسم رژه ای که به افتخار ورود وی ترتیب یافته بود، شاهد حضور همسان و یکسان دختران جوان دوشادوش مردان بود. برگزاری مراسم و مهمانی افتخاری یکی از برنامه های این سفر بود که در یکی از این مهمانی ها آتاتورک در حضور شاه با زنی رقصید. رضا شاه بعد از یک ماه و هشت روز از مرز ترکیه وارد ایران شد و در بازگشت در مورد این سفر گفت :
“ما رفته بودیم با یک مرد بزرگ ملاقات کنیم، ما باید ملت خودمان را به همان درجات برسانیم که او ملت خود را رسانیده است.” (۲)
رضا شاه بعد از بازگشت به وطن، به تأسی از غرب به اقداماتی دست زد. از جمله اینکه همانند اروپایی ها دستور پوشیدن کلاه شاپو را صادر نمود – در قانون اتحاد لباس، کلاه پهلوی ، کلاه رسمی بود و همه مردم ایران به جزء آنهایی که مشمول استثناهای آن قانون می شدند ملزم به سر گذاشتن آن بودند – وی در فکر تغییر کلاه بود که در اول فروردین ماه ۱۳۱۴ این دستور را صادر کرد ، ابتدا قرار بود کارمندان دولت، این نوع کلاه را استعمال کنند و دولت بخشنامه ای در این زمینه صادر کرد و سپس افراد دیگر ملزم به سر نهادن این کلاه شدند . (۳)
به دلیل مخالفت برخی دولتمردان در استفاده از کلاه فرهنگی، دولت ناچار شد که طی بخشنامه ای دیگر استعمال آن را برای مأمورین دولتی اجباری نماید و تأکید شده که کلیه مأمورین کلاه خود را تغییر دهند– کلاه پهلوی یک لبه بود ولی کلاه شاپو تمام لبه که به آن کلاه لبه دار نیز می گفتند این کلاه در غرب استعمال می شد و مردان وقتی به هم می رسیدند به احترام همدیگر، کلاه را بر می داشتند. (۴)
به هر حال در پی صدور این بخشنامه، کارمندان دولت چاره ای جز استفاده از آن را نداشتند.
اما در شمال شرقی ایران – مشهد – روند قضایا به گونه ای دیگر بود. آیت الله بدلا در خاطرات خود می گوید:” وقتی دستور تغییر کلاه و پهلوی به به کلاه فرهنگی از طرف دولت به استانداری خراسان رسید، پاکروان برای اجرای آن مراتب را به کلیه ادارات و دوایر ابلاغ کرد، وی معتقد به برخورد با مردم و کسانی بود که این امر را اجرا نکنند. علاوه بر پاکروان به عنوان یک استاندار مقتدر و کینه جو و قدرت طلب که نماینده قشر جدید مدیران پرورده رضاشاهی، وجود مرجع تقلیدی بی اعتنا به حکومت و به شدت مقید به اصول شرع، و نیز وجود نایب التولیهای پرنفوذ و محافظه کار وجود واعظی توانا چون بهلول موجب گردید که این شهر متفاوت از سایر نقاط باشد. (۵)
آیت الله قمی و ماجرای تغییر کلاه:
آیت الله قمی مرجعی متعهد و مقید به امورات شرعی بود که حوادث آغازین ۱۳۱۴ باعث گردید تا این مرجع وارد قضایا شود، صدور دستور تغییر کلاه، اخبار قضایای مدرسه شاهپور شیراز که در این مدرسه به مناسبت حضور علی اصغر حکمت – وزیر فرهنگ – جشنی برگزار شد که در این جشن تعدادی از دختران دانش آموز بدون چادر روی سن وارد شدند… که جمعی از روحانیون با اعتراض جشن را ترک کردند، مراسم جشن میدان جلالیه که در این میدان نیز مراسمی برگزار شد و تعدادی از بانوان بدون پوشش اسلامی و مناسب حاضر شده و فردای آن روز تصاویر آن در جراید منتشر شد که مورد اعتراض عده ای از مردم قرار گرفت. (۶)
برگزاری این مراسم ها و دستگیری برخی از روحانیون آیت الله قمی را نگران کرد. بخصوص صدور فرمان تغییر کلاه ناراحتی مردم از این امر و مراجعات مکرر به حضور ایشان باعث شد تا بیش از پیش احساس خطر کنند که مبادا هجمه ها به مبانی دینی جامعه شدت پیدا کند. بنابراین بر اساس سیاست همیشگی خود برای جلوگیری از آشوب به دارالضیافه آستانه رضوی رفته و با محمدولی خان اسدی نایب التولیه و فتح الله خان پاکروان – استاندار خراسان – دیدار کرد. در این دیدار ضمن شکایات و اظهار نگرانی نسبت به اتفاقات شیراز و تهران، با اشاره به دستور تغییر کلاه گفت:” من فعلا مناسب نمی دانم این حکم اجرا شود، اسدی و پاکروان می گویند هیچ کاری از دست ما برنمی آید دستور پادشاه باید اجرا شود “.
سرانجام آیت الله قمی تصمیم گرفت به تهران رفته تا مانع اجرا دستور شود. آیت الله قمی با این گفته که لحظه سکوت نسبت به تهران مسافرت نمود – ایشان به باغ سراج الملک شاه عبدالعظیم رفت و این باغ محلی جهت اجتماع مخالفان تصمیمات رضا شاه شد.
در ابتدای ورود آیت الله قمی به تهران – ۹ تیر ماه – سخت گیری علیه ایشان اعمال می شد و به مرور این سختگیریها شدت پیدا کرد و سرانجام از ورود افراد به باغ سراج الملک جلوگیری به عمل آمد و تا جایی شدت عمل نشان دادند که از ورود آذوقه به باغ جلوگیری به عمل آمد و تا جایی شدت عمل نشان دادند که از ورود آذوقه به باغ جلوگیری میکردند، در این اثنا گروههای مختلف و مردم واکنش نشان دادند و به این برخورد رضا شاه اعتراض می کردند ، بعد از مدتی پاکروان اقدام به دستگیری یکصد و پنجاه نفر نمود که دستگیری این عده و نیز نگرانی از وضعیت آیت الله قمی آنان را آماده هر گونه اقدامی نمود که در این زمان بهلول وارد ماجرا شد. (۷)
بهلول و آغاز قیام:
بهلول در خاطرات خود می گوید :
“شهربانی گناباد از مشهد دستور یافته بود مرا دستگیر سازد، من از این [امر] مطلع شدم و شبانه به قائن فرار کردم، در قائن هفت شب منبر رفتم، شب هفتم شنیدم فردی از مشهد آمده، به دیدنش رفتم و اوضاع مشهد را پرسیدم. گفت : تازه ترین خبر مشهد این است که آیت الله قمی از مشهد ناپدید شده است. بعضی می گویند به تهران رفته و برخی دیگر می گویند ایشان را گرفته اند. بنده از سالها پیش منتظر فرصتی بودم تا مرجعی مورد ظلم واقع شود و به یاریش بشتابم؛ لذا به محض اینکه این خبر را شنیدم از جا جستم و در دوازده ساعت خود را از قائن به مشهد رساندم. شب پنج شنبه بود وارد خانه آیت الله قمی شدم، از عیالش جویای حالش شدم، گفت: آیت الله قمی به قصد دیدار با شاه به تهران رفته است. ولی او را محصور کرده، وقت ملاقات به وی نداده اند. و به شهربانی مشهد دستور داده شده، طرفداران آقا را بگیرند که از جمله آنها شیخ غلامرضا واعظ طبسی می باشد. تو را هم می خواهند بگیرند، هوشیار باش و احتیاط را از دست مده … بنابراین تصمیم گرفتم امام رضا (ع) را زیارت کرده و روز جمعه به تهران بروم و آقا را ملاقات کنم ” (۸)
بهلول پس از ورود به مشهد زیر نظر مأموران شهربانی قرار گرفت و در ۱۸ تیر ماه مأموری به سراغش می آید و به وی می گوید: شهربانی تو را احضار کرده است… مأمورین درصدد دستگیری وی بودند و بهلول به حرم پناه برد. بعد از مدتی ایشان را دستگیر و به کشیک خانه برده شد. با موافقت اسدی قرار شد فعلا در کشیک خانه محفوظ باشد تا شب پس از متفرق شدن جمعیت وی را تسلیم مأمورین نظمیه نمایند. (۹)
محل حبس بهلول در جایی بود که مردم او را می دیدند و این باعث واکنش هایی از طرف مردم شد. به طوری که زنی گنابادی که ایشان می شناخت سر و صدایی به راه انداخت و فریاد زد که چرا علمای ما را می گیرند و باعث شد که جمعیت زیادی جمع شوند. (۱۰)
بهلول می گوید وقتی توجه مردم را دیدم، بهترین فرصت را دیدم که مظلوم نمایی کنم و مردم را به هیجان آورم، لذا سر خود را به شیشه چسباند، دستم را جلوی چشمان نهاده و خودم را به گریه زدم و به این صورت به هیجان مردم افزوده شد… در این میان نواب احتشام رضوی نیز در تحریک مردم بی تأثیر نبود. و به میان جمعیت رفت و فریاد زد ای مردم بی غیرت، چهار هزار نفر هستید، چرا از چهار پلیس می ترسید، حمله کنید و شیخ را آزاد کنید، نابود باد آنکه این کلاه را بر سر ما گذاشت، لعنت بر این کلاه. این را گفت و کلاه را بر زمین زد و زیر پا مالید، بر اثر این تحریکات مردم به کشیک خانه حمله برده، دربان ها را کتک زدند و بهلول را با خود بردند !
نواب احتشام رضوی در مورد اتفاقات و حمله مردم به کشیک خانه چنین نقل می کند: ” شیخ بهلول را مأمورین آگاهی صورتا می خواستند از صحن خارج و توقیف نمایند ، دربان های آستانه برای اینکه عنوان دولتی به خود نگیرند، وی را در اتاق کشیک خانه محترما تحت نظر قرار می دادند این خبر به سرعت برق در شهر مشهد منتشر شد و فضای صحن و مسجد گوهرشاد پر از جمعیت شده، بهت و حیرت آمیخته با خشم بر جامعه سایه افکنده بود. از استعماع این قضیه تأثیر خود بنده هم کمتر از مردم نبود، برای تفحص احوال به کشیک خانه رفتم، دیدم آقای بهلول پشت شیشه پنجره ایستاده و به مردم نظر می کند و اشک می ریزد، بی حد متأثر شدم، وارد کشیک خانه شده، از وی سؤال کردم برای چه گریه می کنید ؟ گفت: ” با اشاره به مأمورین شهربانی آنها نمی گذارند دو رکعت نماز وداع بخوانم ” گفتم اکنون که شما توقیف هستید آماده همه نوع فداکاری هستم … مشغول نماز شدم که یک دفعه غوغایی بی نظیر صفوف نماز را در هم شکست و مردم به کشیک خانه ریخته و شیخ بهلول را نجات داده … ” (۱۲)
احتشام رضوی در بازجویی خود بعد از دستگیری در تیر ماه ۱۳۱۴ می گوید:
“در روز چهارشنبه ۱۸ تیر ماه، که همان روزها راجع به تغییر کلاه و غیره اقداماتی می شد در صحن مشغول فریضیه نماز بودم ، مشاهده نمودم عده زیادی اجتماع نموده و بهلول بین آنها می باشد . جمعیت راجع به کشف حجاب و تغییر کلاه اظهاراتی می کردند ، چون با جمعیت مذکور هم عقیده بودم و در اثر عارضه مرض قلبی حالت عصبانی پیدا کرده ، و از نقطه نظر علاقه به مذهب و فرط عصبیت ، من داخل جمعیت شده چند مرتبه به منبر رفته و به حضار گوشزد کردم که از طریق مسالمت و نزاکت خارج نشده و از پیشگاه اعلی حضرت همایونی خواسته های خود را خواستار شوند . ” (۱۳)
منبر رفتن بدون هماهنگی توسط مسئولان آستانه ممنوع شده بود ، بنابراین زمانی که بهلول به منبر رفت مسئولان از جمله مولوی از وی خواست که از منبر پایین آید که این مسأله باعث درگیری بین بهلول و وی شد ، بهلول همراه با منبر به زمین افتاد ، حاضرین با دیدن این صحنه به هیجان آمده و بر سر مولوی ریختند و به شدت وی را مضروب کردند . (۱۴)
بهلول خودش می گوید :
” حالت عجیبی برایم دست داد نمی دانستم چه بکنم و نمی خواستم چنین حرکتی بشود و مقصودم از تهییج مردم این بود دولتی ها بترسند و مرا آزاد کنند . ” (۱۵)
کسانی که در حرم متحصن بودند تصمیم گرفتند که از روز جمعه تا تعیین تکلیف ، تعطیل عمومی اعلام کنند و جز دکان های ارزاق ، دکانی باز نباشد و در این مدت متمولان از بینوایان پذیرایی کنند و تلگراف خانه های صحن هم برای تلگراف به مرکز در اختیار مردم باشد ، بعد از این تصمیمات اکثر متحصنین به خانه های خود رفتند تا فردا برای اجتماع و اعتراض بازگردند و سخنان وعده شده بهلول را بشنوند . (۱۶)
مسئولان حکومتی از این پیشامد مضطرب شدند و درصدد رفع این غائله برآمدند قوای نظامی این نقشه را داشتند که شبانه به این غائله خاتمه دهند این نقشه اگر اجرا می شد غائله راحت تر حل می شد و بهلول هم دستگیر می شد . (۱۷)
وقتی بهلول آخر شب ۱۸ تیر ماه از متحصنین خواسته بود بروید به خانه تا فردا صبح ، تنها سیصد تا چهارصد نفر در صحن نو ماندند و دستگیری این عده توسط مأمورین امکان پذیر بود . وقتی سربازان رسیدند اذان صبح توسط احتشام رضوی گفته شده ، و خیابان های اطراف صحن پر از جمعیت شده بود و درهای صحن همچنان بسته بود ، وقتی مأمورین خواستند یکی از درهای صحن را باز کنند ، باعث شد مردمی که در خیابان منتهی به صحن تجمع کرده بودند به سمت صحن هجوم آورند و چون مأمورین ممانعت کردند باعث برخورد بین آنان شد و متحصنین نیز در تحریک آنان تلاش می کردند و این برخورد کم کم منجر به درگیری شد و مأمورین به سمت مردم تیراندازی کردند و عده ای از آنان مجروح و مصدوم شدند ، در مدت کوتاهی بیش از بیست هزار نفر وارد صحن شده و به بهلول و نواب احتشام رضوی پیوستند پس از این اجتماع مردم ، مرکز خود را تغییر داده و از صحن به سمت مسجد گوهرشاد حرکت کردند . (۱۸)
کنسول انگلیس در مشهد ، در گزارشی که به لندن مخابره کرد ، ضمن اشاره به این موضوع می گوید : ” فرمانده لشکر ، دچار خبطی اساسی شده به نظر می رسد که گیج شده باشد ، لذا دستور عقب نشینی صادر کرد و درهای ورودی حرم را باز کرد ، در یک آن ، مردم بی شمار به حرم ریختند و فرمانده مجبور شد سه روز بعد ، آن کاری را که آن روز باید انجام می داد ، انجام دهد .” (۱۹)
بعد از عقب نشینی نیروهای نظامی از اطراف صحن ، متحصنین آن را به منزله پیروزی پنداشتند و بر تحرک خود افزودند و به مغازه های مشروب فروشی حمله بردند و شهر مشهد یکپارچه شور و هیجان بود . در مورد آمار تلفات این درگیری اختلاف نظر است ، سرهنگ بیات رئیس نظمیه وقت تعداد مقتولان را چهارده نفر ذکر کرده است . (۲۰)
محمدعلی نجات – از شاهدان عینی حادثه ، آمار کشته شدگان را هفتاد ، هشتاد نفر ذکر می کند ، این در حالی بود که مقامات مملکتی از وقایع مشهد بی اطلاع بودند و محمود جم – وزیر فرهنگ – مختصر اطلاعی داشت و تنها کسی که در جریان اوضاع بود – سرپاس مختاری – رئیس نظمیه وقت بود . (۲۱)
رئیس ستاد ارتش تیراندازان به سوی مردم را مورد تشویق قرار داد و سرگرد قادری را به خاطر این تیراندازی ترفیع درجه گرفت و به سرهنگی رسید و به سمت فرمانده پادگان نظامی مشهد منصوب شد . (۲۲)
مقامات مرکز سعی کردند قبل از مطلع شدن رضا شاه غائله را ختم دهند ، اما اوضاع خراسان طوری دیگر بود و مقامات در مقابل پیشامد دست بسته بودند و از طرفی نمی خواستند با خشونت قضیه را فیصله دهند و از سوی دیگر هر لحظه ، دامنه اتفاقات افزوده می شد و علاوه بر اینکه بین مقامات خراسان یک اتفاق و اتحاد وجود نداشت . مرکز و از جمله ارتش و محمود جم از این اوضاع با خبر بودند و از طولانی شدن آن می ترسید ند ؛ بنابراین در تلگرافی به این شرح به مشهد ارسال کردند :
” باید فورا اقدام کنید ، این قضیه نباید به شب فردا بکشد و به هر طریقی که در محل تشخیص می دهید ، مسجدی ها را راضی کنید و بدون خون ریزی متفرق شوند و باید حتما سعی کنید و معلوم نمائید آیا قضیه ساده بوده و یا تحریکات خارجی در کار بوده است . ” (۲۳)
مسئولان به تکاپو افتادند و اقدام به مذاکره با متحصنین نمودند ، بهلول در این زمینه می گوید : ” هشت نفر از طرف دولت آمده بودند ، با این پیغام که برای اصلاح جنگ با ما گفتگو کنند ، برای مذاکره حجره ای تعیین شده بود ، – بنابراین مذاکره به نتیجه نرسید و متحصنین خواستار آزادی آیت الله قمی بودند که در مذاکرات به آن اشاره نشده بود .
نظمیه مشهد که به بن بست رسیدن مذاکرات را دید با ارسال تلگرافی به مرکز ، شکست خود را مخابره کرد و اعلام کرد : ” اقدامات جدی باید در صحن صورت بگیرید و آن منوط به استعمال قوای نظامی و اسلحه و وارد آوردن تلفات زیاد است و هر قدر زودتر این غائله پیدا کند بهتر خواهد و این امر بسته به صدور امر از مرکز است . (۲۴)
یکی از علل و عوامل درخواست چنین دستوری از سوی مسئولان خراسان ، هراس آنان از ارتباط علمای خراسان با بلاد دیگر بود ، مرکز بعد از وقوف از این اتفاقات دستور سرکوبی سریع را صادر کرد و رضا خان که هر گونه حرکتی را بی خطر نمی دانست ، شخصا دستور حمله را صادر نمود . (۲۵)
مردم هم پس از اینکه دیدند ، مذاکرات با شکست مواجه شده دسته دسته به محلات شهر می رفتند ، دکان های باز را می بستند و کسانی را که دکان های آنها باز بود مورد تعرض قرار می دادند و رعایای دهات در حال حرکت به طرف شهر بودند . محمدعلی علمی اردبیلی از روحانیون متحصن درباره اوضاع آن روز مسجد گوهرشاد می گوید ” وقتی وارد مسجد گوهرشاد شدم ، صحنه های عجیبی دیدم ، همه روحانیون شهر مجتمع بودند ، جمعیت به حرکت آمده و مسجد مملو از جمعیت بود . ” (۲۶)
یکی از نظامیان حاضر در صحنه درباره آماده شدن نیروها برای سرکوب مردم می گوید : ” عصر هنگامی که فرمان مرکز مبنی بر سرکوب متحصنین به ما ابلاغ شد ، به محل های خود اعزام شدیم ولی ساعتی بیش نگذشت که ناگهان خبر آوردند در کلانتری حاضر شوید ، فورا خود را به کلانتری رساندم ، دیدم سرهنگ قادری ، حالت عجیب در فکر است و رنگ به رخساره فرمانده لشکر نمانده است پس از حضور کلیه افسران فرمانده لشکر اظهار داشت در حسب الامر جهان مطاع ملوکانه امشب بایستی مردم از صحنین خارج شده و تا صبح احدی در آنجا نماند . (۲۷)
به هر حال راه حل نظمیه مملکتی برای حمله چنین بود :
” مأمورین نظمیه … در موقعی که جمعیت تقلیل یافته به مسجد حمله و کلیه محرکین اعم تجار ، کسبه و علما را دستگیر و هرچه سریعتر از مشهد دور نمایند . در ضمن آنها می توانند سلاح گرم زیر لباس خود پنهان نموده ، استفاده از آن ننمایند و در صورت نیاز ، فقط از سرنیزه استفاده نمایند ، در این تلگراف قید شده بود که مأمورین در انجام این مأموریت نباید هیچ ترس و باکی از کسی داشته باشند و باید لیاقت و فعالیت خود را در انجام وظایف محوله بروز دهند . ” (۲۸)
سرلشکر مطبوعی به صراحت به دستور رضا شاه مبنی بر استعمال قوای نظامی در سرکوب غائله مسجد گوهرشاد اشاره نموده و می گوید : ” از تهران ، دفتر مخصوص ابلاغ نمودند ، بایستی فورا غائله کنده شود ، با استاندار و رئیس شهربانی مذاکره نمودم ، نظر من بر این بود که با نصیحت حتی به وسیله علما به غائله خاتمه دهیم ، اسدی اظهار نمود که ایشان به دهات آستانه می نویسد که رعایا بیایند و آنها متحصنین را بیرون کنند ، پاکروان هم استعمال قوای نظامی را پیشنهاد کرد قرار شد هر کسی نظریه خود را به مرکز بنویسد ، من نظریه فوق را گزارش دادم ، در جواب تلگراف اینجانب ، رضا شاه ، توسط دفتر مخصوص با نهایت تغیر و فحاشی جواب داد که تو نباید نظامی می شدی . ” (۲۹)
علی اصغر حکمت وزیر معارف و اوقاف وقت – درباره صدور دستور حمله به متحصنین در مسجد گوهرشاد اشاره به این مسأله می کند که شاه به محض رسیدن گزارش به بست نشینی مردم در حرم امام رضا (ع) به مأمورین نظمیه مشهد ، امر صریح کردند که اگر تا فردا صبح آن جماعت جاهل و اغوا شده را متفرق نکنند ، هر آینه بالاترین مجازات نظامی گرفتار خواهند شد . (۳۰)
نیروهای نظامی آماده سرکوب شدند ، نصب مسلسل در خیابان ، نشان از عزم نظامیان برای حمله به حرم داشت ، دستور از مرکز رسیده بود که به هر نحوی که باشد باید غائله خاتمه پیدا کند ، شاه عامل اصلی غائله را قصور عوامل آستانه می دانست و به مطبوعی و پاکروان تأکید کرده بود اگر بیش از این مسامحه کنید نه تاج بر سر من می ماند و نه کلاه بر سر شما . برای حمله ، کلیه قوا تحت امر و فرماندهی قادری قرار گرفت ، در بلندی اطراف صحن ، در فلکه ها و محل های حساس ، مسلسل نصب می شد و سربازان در نقاط مرتفع و حساس موضع گرفتند ، تیربارها و مسلسل ها بر بالای مسجد گوهرشاد به کار گذاشته شده بودند ، عده ای از سربازان از طریق مسئولان آستانه به طرف پشت بام رهنمون شدند و در کلانتری غوغایی بر پا بود ، همه چیز برای حمله آماده بود ، با صدور فرمان و دستور حمله ، درگیری شروع شد و مأمورین ابتدا از اسلحه سرد استفاده کردند بعد که مقاومت مردم را دیدند به سمت آنها تیراندازی کردند و مردم داخل صحن را به مسلسل بستند و باران تیر باریدن گرفت و رژیم با شدت تمام بره سرکوب قیام پرداخت و متحصنین راهی جز فرار از قتلگاه نداشتند ، به هر حال قیام سرکوب شد و بهلول فرار نمود و مأمورین نتوانستند وی را دستگیر کنند ، نواب احتشام رضوی دستگیر و عده ای دیگر بازداشت و جمع کثیری کشته و گروهی متواری شدند . (۳۱)
مشهد پس از سرکوب
نظمیه مشهد در گزارشی به نظمیه مرکز در خصوص ختم غائله مسجد گوهرشاد چنین اعلام می کند :
در غائله مسجد خاتم، نواب احتشام با چند نفر از محرکین دستگیر، شیخ بهلول مفقود و معلوم نیست جزء مقتولین است یا مخفی شده مأمورین، در تجسس از مأمورین آنچه تاکنون معلوم شده [ناخوانا] یک نفر مجروح، را پدرت جامع تر، معروفی می گردد. خود فدوی با کلیه مأمورین حاضر به خدمت بود.” (۳۲)
نظمیه مرکز نیز به نظمیه شرق مبنی بر دستگیری و تبعید محرکین و مظنونین حادثه ها چنین دستوری را صادر می کند :
” به طوری که قبلا هم دستور داده شده است ، کلیه اشخاصی که محرک و مسبب قضیه و مظنون می باشند بدون درنگ دستگیر ، اشخاصی که مهم و معروفیت دارند تحت الحفظ اعزام مرکز ، سایرین را به سمنان تبعید و تحویل نظمیه آنجا نمود . اسامی و هویت کلیه دستگیر و تبعیدشدگان را پورت کنید .” (۳۳)
به دنبال وصول این امریه نظمیه مشهد حدود هزار و هفتصد تا دو هزار را دستگیر و به هنگ توپخانه منتقل کرد پس دوازده نفر از دستگیرشدگان که معروفیت داشتند و از روحانیون برجسته مشهد بودند – از جمله آقا سید یونسی اردبیلی … – به سوی تهران اعزام کردند و عده ای نیز به سمنان تبعید کردند و از جمله آنان بود و نظمیه مرکز در دستوری به نظمیه مشهد اعلام کرده که عکس های نامبردگان را به نقاط مختلف کشور برای شناسایی آنان ارسال شود . (۳۴)
خلاصه اینکه قیام مردم خراسان سرکوب ، دادگاهها تشکیل ، رسیدگی به پرونده های متهمین آغاز ، عده ای از دستگیرشدگان به حبس ابد و عده ای دیگر از آنان به چند سال حبس و برخی نیز تبرئه شدند . (۳۵)
پی نوشت ها :
۱- مهدوی ، عبدالرضا هوشنگ ، تاریخ روابط خارجی ایران : از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم ، امیرکبیر ، تهران ، ۱۲۸۱ ، ص ۳۹۵
۲- قاسم پور ، داود ، قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ، ۱۳۸۶ ، ص ۳۳-۳۲
۳- همان ، ص ۳۴
۴- همان ، ص ۳۴
۵- هفتاد سال خاطرات از بدلا ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ، ۱۳۷۸ ، ص ۱۳۰ قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۳۵-۳۴
۶- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۳۸
۷- ر. ک : دوانی ، علی ، نهضت روحانیون ایران ، جلد ( ۱و۲ ) ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ، ۱۳۷۷ ، ص ۴۰۸ ، داود پور ، قاسم ، پیشین ، ص ۳۴-۴۲ و ۳۹-۳۸
۸- موسوی مطلق ، سید عباس ، ملکوتی خاک نشین ، هنارس ، قم ، ۱۳۸۴ ، ص ۲۷-۲۵ داود پور ، قاسم ، پیشین ، ص ۴۹-۴۸
۹- ر. ک : آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۲ ، ص
۸۱-۷۷ قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۴۹
۱۰- موسوی مطلق ، سید عباس ، پیشین ، ص ۲۹
۱۱- همان ، صص ۳۱-۳۰ . قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۵۱-۵۰
۱۲- کوهستانی نژاد ، مسعود ، واقعه خراسان ، حوزه هنری ، تهران ، ۱۳۷۵ ، ص ۳۴-۳۲
۱۳- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۵۲
۱۴- همان ، ص ۱۵۷
۱۵- همان ، ص ۵۳
۱۶- همان ، ص ۵۵
۱۷- کوهستانی نژاد ، مسعود ، پیشین ، ص ۳۵
۱۸- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۵۷-۵۶
۱۹- همان ، ص ۵۹
۲۰- همان ، ص ۵۹
۲۱- همان ، ص ۶۰
۲۲- کوهستانی نژاد ، مسعود ، پیشین ، ص ۱۲۳-۱۲۲
۲۳- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۶۲-۶۱
۲۴- ر. ک : آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۲ ،
ص ۱۹ . قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۶۵
۲۵- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۶۵
۲۶- همان ، ص ۶۷-۶۶
۲۷- کوهستانی نژاد ، مسعود ، پیشین ، ص ۱۴۴
۲۸- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۷- ص ۲۱
۲۹- قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۶۹
۳۰- همان ، ص ۷۰-۶۹
۳۱- همان ، ص ۷۳-۷۲
۳۲- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۲ ، ص ۲۷
۳۳- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۲ ، ص ۳۷
۳۴- ر. ک : آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۲ ، ص ۷۲-۷۱ قاسم پور ، داود ، پیشین ، ص ۸۴
۳۵- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش بازیابی ۴۲۶ ، ص ۵ و ۷ آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ش ۴۳۲ ، ص ۱۳
«پروندهای برای قیام مسجد گوهرشاد»/ ۱۲