در این مسیر موانع بزرگی پیش روی این هدف متعالی بوجود آمد و قصد انحراف مسیر را داشت از آن جمله تبدیل حکومت الهی و مردمی به نظام استبدادی و سلطنتی بود که توسط امویان و عباسیان و …. رخ میداد که در آن مخالفت با سیره و سنت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هتک حرمت مقدسات، زندانی کردن و کشتن فرزندان پیامبر به چشم میخورد. در این میان هر یک از امامان ـ علیهم السّلام ـ به شیوهای خاص به مقابله و مبارزه با این تهدیدات میپرداختند.
در دوران سیاه عباسیان خاندان علی ـ علیه السّلام ـ مورد ظلم و ستمهای فراوان قرار گرفته بودند. به طوری که هارون در زمان امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ سوگند خورده بود خاندان علی ـ علیه السّلام ـ و پیروان آنها را از ریشه برکند.(۱) او میگفت: تا کی خاندان و فرزندان ابوطالب را تحمل کنم؟ به خدا سوگند خودشان و هم شیعیانشان را میکشم.کارگزاران او در راستای مبارزه با تشیع، مرقد امام حسین ـ علیه السّلام ـ را نابود کردند و زمین کربلا را شخم زدند. و حتی خواستند شهادت امام کاظم ـ علیه السّلام ـ را به صورت مرگ طبیعی جلوه دهند که موفق نشدند، و فتنه آنان آشکار گردید.(۲)
پس از شهادت امام هفتم هارون تصمیم گرفت از فشار حکومت علیه امام رضا ـ علیه السّلام ـ بکاهد، هارون در جواب کسانی که درباره امام رضا ـ علیه السّلام ـ بدگویی میکردند گفت:آیا آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟(۳) میخواهید یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم.
در زمان مأمون هم وجود نابسامانیهای مختلف و نگرانی از انقلابهای پیاپی علویان وی را بر آن داشت تا راهکارهای سیاسی لازم را پیاده کند. وی بر آن شد تا سیاست چند جانبه حل مشکلات را عملی سازد. چون دستیابی به اهداف با شدت عمل ممکن نبود، طرحی نو اجرا کرد و خود را از دوستداران علی و فرزندان وی معرفی نمود و در این راستا نقشه ولیعهدی امام رضا ـ علیه السّلام ـ را طرح کرد.البته کار انتخاب ولیعهدی امام رضا ـ علیه السّلام ـ از سوی مأمون با تهدید عباسیان به قتل مأمون همراه بود. هر چند مأمون در پی بهرهگیری سیاسی از امام ـ علیه السّلام ـ بود ولی با تدبیر امام ـ علیه السّلام ـ در این کار شکست خورد. از جمله نکات برجسته تدبیر حضرت عبارت بود از سرباز زدن امام ـ علیه السّلام ـ از آمدن به خراسان در برابر مأمون.(۴)
زیرا نفس این عمل میتوانست برای مأمون یک پیروزی به شمار آید. امام تا آنجا مخالفت کرد که رجاءبن ابی ضحاک فرستاده مأمون ناگزیر شد امام ـ علیه السّلام ـ را به زور به مرو ببرد.(۵)
با آنکه مأمون تقاضا کرده بود امام ـ علیه السّلام ـ با اهل بیت خویش به سمت مرو رهسپار شود تا مایه تأیید حکومت او باشد، حضرت ـ علیه السّلام ـ کسی را با خود نبرد بلکه تنها فرزندش را نیز در مدینه گذاشت و این امر به خاطر اطلاع آن حضرت از آینده این سفر بود. مؤید این امر وداع امام ـ علیه السّلام ـ با قبر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و طرز خروج حضرت از مدینه بود که همه دریافتند ناگزیر و بالاجبار پای در راه سفر نهاده است و امنیت و آرامش و برگشتی وجود ندارد.(۶)
بنابراین چون آمدن حضرتش به ایران به اختیار خود نبود وتحتالحفظ توسط مأموران مأمون به ایران آمدند به جز برخی از غلامانش مثل اباصلت هیچ کس از خاندان حضرت به ایران نیامد. اهداف مأمون از آوردن حضرت به ایران، سیاسی بود که تحت نظر بودن حضرت و خاموش شدن شورشهای علویان و شیعیان از جمله آنها بود که همراه بودن خانواده امام هرگز در صلاح نبود لذا حضرت تنها به ایران تشریف آوردندتا هدف مامون محقق نشده وخانواده اش تحت نظر اونباشند.
پی نوشت ها:
۱٫ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۱ ق، ج ۱، ص ۲۰۴٫
۲٫ ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق عبدالله القاضی، بیروت، ۱۴۰۷ ق، ص ۲۰۱۲٫
۳٫ محمد بن علی بن شهر آشوب، المناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ ق، ج ۳، ص ۲۱۸٫
۴٫ نصیری، محمد، تاریخ تحلیلی اسلام، دفتر نشر و پخش معارف، بهار ۱۳۸۰ ش، ص ۱۱۴٫
۵٫ صدوق، عیون الاخبار الرضا ـ علیه السّلام ـ ، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۴ق، ج ۲، ص ۱۱۵٫
۶٫ علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق، ج ۲، ص ۱۱۸٫
منبع:جام