مدتی است که برخی از دستاندرکاران جامعه، نسبت به افزایش ازدواجهای سفید در جامعه ابراز نگرانی میکنند. منظور ازدواجهایی است که طرفین در هیچ محضری نسبت و نوع رابطه خود را با یکدیگر به صورت رسمی ثبت و تعریف نکردهاند و زن و شوهر محسوب نمیشوند، ولی عملاً در یک خانه با یکدیگر زندگی میکنند. این نوع زندگی مشترک را شاید بتوان شکلی از ازدواج موقت دانست، که میان برخی از جوانان رایج شده است، ولی فقط محدود به جوانان نیست، بلکه افراد میانسال هم درحال تجربه این شیوه از زندگی هستند. شیوهای که در مورد جوانان ممکن است منجر به ازدواج شود ولی در مورد افراد میانسال و حتی نزدیک به سالمند حالت متفاوتی دارد، آنان طلاق میگیرند، سپس به این روش با یکدیگر زندگی میکنند و در مواردی هم اطرافیان متوجه ماجرا نمیشوند!
دلیل نگرانی نسبت به این نوع همخانه شدن یا ازدواج موقت یا هر اسم دیگری که بخواهیم روی آن بگذاریم هرچه باشد، باید نسبت به اصل ماجرا تحلیل و درک درستی داشت. این یادداشت در پی آن است که به برخی از دلایل رواج این نوع ازدواج بپردازد، ولی پیشاپیش باید اذعان کرد که به دلایل گوناگون، هنوز مطالعات کافی در این زمینه انجام نشده است و هرگونه اظهارنظر و تحلیل بر شواهد معدودی متکی است، و باید با احتیاط تلقی شود. بنابراین پیش از ورود به بحث بر ضرورت مطالعه این پدیده تأکید میشود. این مطالعه نباید متاثر از ارزشگذاری پیش از مطالعه باشد زیرا این امر موجب بد یا کجفهمی پدیده خواهد شد.
در این زمینه باید متذکر شد که همه افرادی که این نوع رابطه را انتخاب کردهاند از یک سنخ نیستند و نمیتوان برای همه آنان داوری مشترکی داشت. این نوع ازدواج ناشی از علل و زمینههایی است؛ یکی از این زمینهها افزایش استقلال نسبی جوانان اعم از دختر و پسر از خانواده و بالارفتن سن ازدواج آنان است که موجب میشود دختران و پسران، راحتتر بتوانند چنین روابطی را برقرار کنند. البته فراموش نشود که از منظر شرعی و قانونی، این نوع زندگی مشترک برحسب اینکه چگونه توافق کرده باشند حالتهای گوناگونی میتواند داشته باشد، و شاید در قالب ازدواج موقت قابل درک باشد، که در این صورت حقوق طرفین نیز در این نوع ازدواج معلوم است، ولی مشکلی که وجود دارد، ضعف ساختار حقیقی ایران در استیفای حقوق مربوط به زنان در این نوع روابط است، موضوعی که در کشورهای توسعهیافته حل شده است، چراکه در برخی از این کشورها بیش از ٢۵درصد از زندگی مشترک زن و مرد در این قالب است، و مقررات آن تدوین و تنظیم شده و ضمانت اجرای لازم را هم دارد ولی در ایران استیفای این حقوق به سادگی امکانپذیر نیست. نکته دیگر اینکه برخی افراد برای مخالفت با این نوع زندگی مشترک کوشیدهاند که با متصف کردن آن به صفات ناپسند و بررسی آن از منظر ارزشهای شخصی خود آن را بهشدت رد و محکوم کنند درحالیکه اگر این پدیده مبتنی بر واقعیتهایی اجتماعی باشد با زدن چنین برچسبهایی نمیتوان مانع از بروز آن شد و حتی ممکن است مسأله را پیچیدهتر کنند. ولی فارغ از این زمینه مقدمتاً چند علت را میتوان برای رواج این نوع ازدواجها برشمرد.
-گریز از مراسم سنتی ازدواج و تعهدات مادی و غیرمادی بسیاری که این نوع ازدواجها بر جوانان بار میکند، از عوامل موثر بر گرایش به این شیوه از زندگی در کنار یکدیگر است. یکی از این تعهدات، رفتوآمدهای خانوادگی و فامیلی است که از هر نظر برای زوجهای جوان سخت است. همچنین تبعات اقتصادی مراسم ازدواج و زندگی بعد از آن است که جوانان را به گریز از ازدواجهای سنتی و روی آوردن به این نوع روابط تشویق میکند.
-عامل دیگر، ترس از طلاق و ناهمخوانی اخلاقی و رفتاری دختر و پسر است. بهویژه در شرایطی که آمار طلاق بالا رفته، برخی از جوانان ترجیح میدهند که به معرفی نزدیکان یا دوستان از فرد مورد نظر برای ازدواج کفایت نکنند. این مسأله حتی برای دختران اهمیت بیشتری دارد، زیرا آنان بیش از پسران بر اثر طلاق لطمه میبینند. شاید گفته شود حتی با پذیرش این استدلال انتخاب این شیوه که از چاله درآمدن و به چاه افتادن است. در پاسخ باید گفت که از منظر دختر و پسر این طور نیست. با پذیرش ازدواج، شرایطی پیش میآید که هزینه جدایی را بسیار سنگین میکند، در حالی که مسأله در ازدواج سفید قدری فرق میکند. نکته مهم این است که چرا دختران چنین نوع از زندگی مشترک را انتخاب میکنند درحالیکه بهظاهر هزینه وارد شدن در این رفتار برای آنان بیشتر است؟
-یک عامل مهم دیگر که ممکن است کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد، این است که با این شیوه قانون خانواده و شرایط حاکم بر آن دور زده میشود! این مسأله برای افرادی که ازدواج کردهاند و سپس طلاق میگیرند اهمیت بیشتری دارد. در ساختار اغلب خانوادهها و براساس حقوق موجود، مرد رئیس خانواده است، هرچند از این جمله میتوان برداشتهای گوناگون کرد، ولی برخی از مردان با وضعیتی که در خانه ایجاد میکنند، به نوعی شیوه سلطه بر زن را برمیگزینند، و برخی از خانمها هم که نمیخواهند چنین سلطهای را پذیرا شوند، اقدام به طلاق میکنند، و پس از طلاق حاضر میشوند بدون رابطه حقوقی رسمی دائمی و فقط در قالب صیغه با یکدیگر و در زیر یک سقف زندگی کنند و تسلط مرد را نپذیرند طبیعی است که در این شرایط مرد قدرت ناشی از ریاست خانواده را در اختیار ندارد.
بنابراین اگر گمان میکنیم که این نوع ازدواج برای جامعه مفید نیست، و عوارضی دارد، بیش از هر اعتراضی باید نسبت به رفع موانع ازدواج رسمی و دوام آن پرداخت. تعهدات دستوپا گیر ازدواجهای سنتی، ناکارآمدی شیوههای انتخاب همسر و از همه مهمتر نامتوازن بودن حقوق خانواده با شرایط اجتماعی زنان، در گرایش به این نوع زندگی مشترک تأثیر دارند.