به گزارش افق – فارس، “جورج واکر بوش”، رئیسجمهور پیشین آمریکا از جمله شخصیتهایی است که در زمان او و بعضاً بهواسطه خودش اتفاقات بسیار مهمی در عرصه جهان بهوقوع پیوست. شاید حوادث ۱۱ سپتامبر مهمترین این اتفاقات باشد که خود بعداً منشأ تحولات بسیار مهمی در عرصه بینالمللی از جمله دو جنگ در منطقه خاورمیانه شد.
این تحولات و شخصیت خود بوش که عده بسیار زیادی او را مستحق ریاست جمهوری آمریکا نمیدانستند و بهعلاوه نفرت زیادی که در افکار عمومی جهان در زمان وی از آمریکا بهوجود آمد، سبب شد تا خبرگزاری فارس دست به ترجمه و انتشار خاطرات او بزند.
بههرحال این کتاب، بیان مسائل از نگاه بوش است و طبعاً تمام آن مورد قبول نخواهد بود ولی شخصیت بوش و خاطرات وی میتواند از جمله اسنادی باشد که به محققان و مخاطبان علاقهمند به این حوزه کمک فراوانی کند.
قسمت صد و پانزدهم از متن کامل خاطرات جورج واکر بوش به خوانندگان محترم تقدیم میشود.
دخترم باربارا نیز بعد از دانشگاه در امر مبارزه با ایدز فعالیت کرد
یکی از شاخصههای سفر آفریقایی ما این بود که دخترمان “باربارا” نیز به ما پیوست. در کشور بوتسوانا، او و لورا به همراه من سفری سیاحتی به منطقه طبیعی “موکولودی” انجام دادیم. امیدوار بودیم در آن منطقه استراحتی کرده، نفسی تازه کنیم و برخی حیوانات وحشی را تماشا کنیم. برای سیر کردن اشتهای خبرنگارانی که به همراه ما سفر میکردند، ستاد کارکنان کاخ سفید تصمیم گرفت که از آن دیدار عکسبرداری شود.
مطابق همیشه، آمادهسازیهای پیش از دیدار با حساسیت فراوان صورت گرفته بود. خودروی مخصوص خبرنگاران مملو از دوربینها و خبرنگاران از قبل در زمینی مسطح مستقر شده بودند. همین که خودروی ما در آن قسمت شروع به دور زدن کرد، خبرنگاران به صف شدند تا بتوانند عکس کاملی از ما که مشغول تماشای فیلها بودیم، بگیرند. اما ظاهراً فیلهایی که آنجا بودند از قبل توجیه نبودند چرا که اندکی بعد از این که ما به آن محل رسیدیم، یک فیل نر سرکش در مقابل دوربینهای بینالمللی سوار بر ماده فیل شد. اعضای تیم ما زیر آفتاب داغ آفریقا رنگ از رخسارشان پرید. لورا، باربارا و من بلند بلند خندیدیم.
این سفر، اولین سفر دخترم باربارا به آفریقا بود و بر او تأثیر عمیقی گذاشت. او بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه و شرکت داوطلبانه در رقابتهای انتخاباتی سال ۲۰۰۴، به کیپ تاون آفریقای جنوبی رفت تا در یک کلینیک درمان ایدز کودکان در بیمارستان خاطرات جنگ صلیب سرخ کار کند. او با الهام گرفتن از تجربهاش، بنیادی غیرانتفاعی به نام “سپاه بهداشت جهانی” بنا نهاد که نمونه مشابه با برنامه “تدریس به خاطر آمریکا” بود. سازمان تحت هدایت باربارا، کسانی که به تازگی فارغ التحصیل میشوند را به کلینیکهای درمانی در سه کشور آفریقایی و دو شهر آمریکای لاتین اعزام میکند. آنها از درمان بیماران مبتلا به ایدز و دیگر بیماریها حمایت میکنند و زیرساختها بهداشتی را تقویب کرده و به مردم کمک میکنند تا با امیدواری زند گی کنند.
دخترم جنا نیز کتابی درباره دختری نوشت که از بدو تولد مبتلا به ایدز بود
جنا نیز به نوعی حس حمایت از بیماران مبتلا به ایدز پیدا کرده بود. او در چند کشور آمریکای لاتین بطور داوطلبانه برای صندوق حمایت از کودکان سازمان ملل متحد [یونیسف] فعالیت کرد. جنا بعد از این که به میهن بازگشت، کتاب جالبی به نام “داستان آنا” [Ana’s Story] به رشته تحریر درآورد که درباره دختری بود که با بیماری ایدز به دنیا آمده بود.
لورا و من خیلی به دخترانم افتخار میکنیم. آنها به بانوانی حرفهای بدل شدهاند که در خدمت آرمانی بزرگتر از خودشان هستند. آنها بخشی از جنبش بزرگتری در آمریکا هستند که وقت و پول خود را برای کمک به انسانهایی صرف میکنند که از بخت و فرصت کمتری در زندگی برخوردار بودهاند. این ارواح نیکوکار بخشی از آن چه هستند که من آن را “ارتشهای شفقت” مینامم. بسیاری از آنها برآمده از سازمانهای دینمحور هستند و هیچ پولی طلب نمیکنند. آنها مزد خود را به شکل دیگری دریافت میکنند.
طرح اضطراری مبارزه با ایدز در سال اول از هدف تعیین شده فاصله فراوانی داشت
یکی از مهمترین تصمیمات ابتدایی درباره “طرح اضطراری رئیس جمهوری برای امداد به بیماران ایدزی” PEPFAR، انتخاب فردی بود که عهدهدار هدایت آن باشد. من به دنبال مدیری بودم که قابلیتش اثبات شده باشد و بداند چگونه سازمانی را بنا نهد که تمرکز آن رسیدن به نتیجه است. من یکی از تجار با تجربه ایالت ایندیانا را که مدیرعامل پیشین شرکت “الی لیلی” بود به نام “رندال توبیاس” را فرد مورد نظر خود در این راه یافتم.
گزارشهای اولیه ارایه شده از سوی رندی ناامید کننده بودند. یک سال بعد از این که طرح PEPFAR را امضاء کردم، کمتر از یکصد هزار بیمار داروهای خاص درمان ایدز دریافت کرده بودند. من با خواندن گزارش با گلایه گفتم: “همین! ما تا رسیدن به آمار دو میلیون نفر خیلی فاصله داریم.”
رندی به من اطمینان داد که طرح طبق برنامه پیش میرود. مهمترین کار در سال اول این بود که کشورهای طرف مقابل طرح را به سمت تدوین راهبردها وبسیج نیروی انسانی و شروع تدوین راهبردها تشویق کنم. به محض این که این ترتیبات به عمل آمدند، شمار مردمی که از داروهای خاص ایدز برخوردار میشدند به شدت افزایش پیدا میکرد.
تا پاییز سال ۲۰۰۵، شرکای آفریقایی ما نیز توانستند وارد کار شوند. گروههای دینمحور و دیگر گروههایی که توسط طرح اضطراری مورد حمایت قرار میگرفتند، اعم از گروههای آمریکایی یا آفریقایی، به کمک کارکنان کلینیکها آمده و پیامهای مربوط به روش پیشگیری از بیماری را به گوش میلیونها انسانی که در سراسر قاره آفریقا زندگی میکردند، رساندند. نوزادان و افراد در حال مرگ، از درمان و مراقبت ویژه برخوردار گشتند. حدود چهارصد هزار نفر از داروهای خاص برخوردار گشتند. ما داشتیم به اهداف خود میرسیدیم.
آفریقا علاوه بر ایدز با مالاریا نیز دست به گریبان بود
متأسفانه ایدز تنها بیماریای نبود که در آفریقا جولان میداد. تا سال ۲۰۰۵، مالاریا در هر سال جان نزدیک به یک میلیون نفر از آفریقاییها را میگرفت که اکثریت آنها زیر سن پنج سال بودند. این بیماری که با نیش پشه منتقل میشود، مسئول ۹ درصد از آمار مرگ و میر در قاره آفریقا به شمار میرود یعنی بالاتر از ایدز. برآورد اقتصاددانان این است که این بیماری هزینهای بالغ بر ۱۲ میلیارد دلار در سال بر آفریقا بخاطر مسایل درمانی و کاهش بهرهوری وارد میکند که این امر ضربهای سخت به اقتصاد شکننده آفریقا است.
هر یک از انسانها بی جهت جان خود را بخاطر مالاریا از دست میدهند چرا که این بیماری هم قابل پیشگیری و هم درمان است. ایالات متحده آمریکا در دهه ۱۹۵۰ این بیماری را ریشه کن کرد. راهبرد کاملاً مدونی برای مبارزه با این بیماری وجود دارد. در این روش از اسپریهای حشرهکش، پشهبند تختخواب و دارو برای بیماران مبتلا به مالاریا استفاده میشود. علاج کار چندان پر هزینه نیست. هر پشهبند تا مرحله تحویل به مشتری ۱۰ دلار هزینه دارد.
یک آدمیرال نیروی دریایی ارتش را مسئول طرح مبارزه با مالاریا در آفریقا کردم
در ژوئن سال ۲۰۰۵، من طرحی پنج سالهای و برنامهای به ارزش ۲/۱ میلیارد دلار را اعلام کردم. این طرح ریشهکنی مالاریا در ۱۵ کشور جهان را تامین مالی میکرد. طرح ابتکاری ریاست جمهوری برای مبارزه با مالاریا مانند “طرح اضطراری رئیس جمهوری برای امداد به بیماران ایدزی” PEPFAR ، به کشورهای آفریقایی کمک میکرد که راهبردهایی برای برطرف کردن نیازهای خود تدوین کنند. ما در راستای هدفی فعالیت میکردیم که میشد پشرفت کار را اندازهگیری و سنجید و آن هدف عبارت بود از: کاهش نرخ مرگ و میر ناشی از مالاریا به میزان پنجاه درصد در ظرف پنج سال.
من دریادار “تیم زیمر” که یک خلبان بازنشسته نیروی دریایی ارتش آمریکا بود و تجربه فراوانی در زمینه امور امدادرسانی بینالمللی داشت را مسئول هدایت طرح مبارزه با مالاریا کردم. این طرح در همان دو سال اول به کمک ۱۱ میلیون آفریقایی آمد. این طرح همچنین واکنشی پرانرژی در مردم آمریکا ایجاد کرد. باشگاههای پسران و دختران، اعضای تیمهای پیشاهنگی و مدارس پولهای اهدایی خود را به صورت بستههای ۱۰ دلاری برای خرید پشهبند برای کودکان آفریقایی هدیه میکردند. سازمانهای دینمحور و شرکتهای بزرگ بخصوص آن دسته از سازمانهایی که در آفریقا مشغول فعال بودند، کمکهای سخاوتمندانهای به این هدف ارایه کردند.
رقصیدن با گروه رقاصان آفریقایی
بخاطر حمایتهای صورت گرفته در ابتکار مبارزه با مالاریا، نرخ اتبلا در کشورهای مقصد شروع به کاهش کرد. بهترین آمار در منطقه زنگبار مشاهده شد. مقامات بهداشت این منطقه تلاش فراوانی در زمینه اسپری زدن و توزیع پشهبند به کار بسته بودند و داروهای لازم را در اختیار مبتلایان به مالاریا و زنان باردار میگذاشتند. در یکی از جزایر زنگبار و تنها در ظرف یک سال، شمار مبتلایان به مالاریا بیش از ۹۰ درصد کاهش داشت.
در ۲۵ آوریل سال ۲۰۰۷، لورا و من میزبان مراسم “روز بیداری در قبال مالاریا” بودیم که برای نخستینبار و در محوطه “باغ رز” کاخ سفید برگزار میشد. آن روز فرصتی مناسب برای ارایه خبرهای خوش از پیشرفت و نشان دادن این امر به شهروندان آمریکایی بود تا نتیجه سخاوتشان را مشاهده کنند.
در پایان سخنرانی من، شرکت رقص غرب آفریقایی “کان کوران” آهنگی پرشور را اجرا کرد. من مسرور از آن جشن به رقاصانی پیوستم که روی صحنه مشغول رقصیدن بودند. حرکتهای من در بخشهای مختلف خبری در سطح کشور پخش شد و در سایت “یوتیوب” [سایت اجتماعی اینترنتی] احساساتی برانگیخت. دخترهایم از آن استفاده کردند تا با من شوخی کنند و گفتند: پدر! به نظر ما شما نباید توانایی رقصیدن خود را در کنار ستارگان رقص امتحان میکردید. در جواب گفتم: به شما گفته بودم که هدف من این است که توجه همه را جلب کنم.
مردم و مقامات آفریقایی نگران پایبندی آمریکا به طرح مبارزه با ایدز بودند
در سال ۲۰۰۶، “مارک دایبول” جانشین رندی توبیاس به عنوان هماهنگ کننده طرح اضطراری مبارزه با ایدز شد. مارک که یک پزشک و از افراد شناختهشده و معروف در میان جامعه مبارزه با ایدز بود، اعتبار فراوانی به این طرح بخشید. مارک بعد از سفری که به آفریقا داشت به من گفت که بسیاری از مردم در این قاره نگران این امر هستند که بعد از اتمام طرح پنج ساله مبارزه با ایدز در سال ۲۰۰۸، چه پیش خواهد آمد. دولتها روی تداوم حمایتهای ما حساب باز کرده بودند. مردم نیز همینطور. مارک به من گفت که او از یکی از مقاماتی که در کلینیک بهداشتی در اتیوپی کار میکرده پرسیده که آیا کسی در آفریقا میداند مخفف نام طرح PEPFAR به چه معنی است. آن مرد پاسخ داده بود که “بله! معنی PAPFAR این است که مردم آمریکا مراقب ما هستند.
از کنگره خواستم که طرح پنج سالهای به ارزش ۳۰ میلیارد دلار تصویب کند
مارک بر این عقیده بود که ادامه دادن به این برنامه [مبارزه با ایدز] وظیفه ما است و ما فرصت لازم برای پیشرفت داریم. ما با دو برابر کردن بودجه اولیه این طرح میتواانستیم ۵/۲ میلیون نفر را مداوا کرده، مانع از ابتلای ۱۲ میلیون نفر شده و از مراقبت بهداشتی ۱۲ میلیون نفر ظرف ۵ سال حمایت کنیم.
دو برابر کردن بودجه به معنی رفتن زیر بار تعهد سنگین بود. اما ابتکار ایدز کارایی خود را نشان داده بود و من تصمیم داشتم همین وضعیت پیشرفت را حفظ کنم. در ۳۰ ماه مه ۲۰۰۷، در پیامی از کاخ سفید از کنگره خواستم بودجه۳۰ میلیارد دلاری برای پنج سال را تصویب کنند.
برای تاکید بر میزان پیشرفت کار، از زنی اهل آفریقای جنوبی به نام “کانین تانتو” دعوت کردم. لورا او را دو سال پیش ملاقات کرده بود و ماجرای الهامبخش آن زن را برایم تعریف کرده بود. کانین یک مبتلا به ویروس اچآیوی بود که از طریق طرح ابتکاری مادر و فرزند کمک دارویی دریافت کرده بود. او فرزند پسری داشت که فاقد ویروس اچآیوی بود. بعد از سخنرانی، من آن پسربچه چهارساله را که نامش “بارون” بود در آغوش گرفتم در حالی که در ذهن از این امر خوشحال بودم که پول مالیات دهندگان آمریکایی جان این پسر را نجات داده بود. او انرژی و سلامت جسمی خود را با دست تکان دادن به سمت دوربینهای تلویزیونی به نمایش گذاشت و بعد از آن با نگاه به من فهماند که “دیگر بس است! من را بگذار پایین.”