قطعاً نه، چون هر مربی و هر بازیکنی که به این دو تیم آمدهاند به علاوه هر مدیر و عضو هیأت مدیرهای، بلافاصله پس از گفتن جمله «من از کودکی عاشق این تیم بودهام» همین شعار را تکرار کرده! و صد البته سطح خلاقیت و سواد فوتبالیهای عزیز هم آن قدر بالا نبوده و نیست که بخواهند تغییری در سر و ته این جمله ایجاد کنند و در نهایت امانتداری(!) همانی را که شنیدهاند تحویل میدهند! تحویل کی؟ خود مردم؟
خب مسلماً طرفداران میلیونی (وارد بحث شمارش طرفداران این دو تیم نمیشویم که خودش سوژه طنزی ۹۰ شبی است) این دو که مستقیم با بازیکن و مدیر و مربی در ارتباط نیستند، پس باید مثل هر تخصص و حرفهای از «رسانه» به عنوان پل واسطه استفاده شود.
حالا چرا گفتیم شعار؟!
معلوم است دیگر، چون ذرهای عمل در داستان نیست!
فوتبال ما اسیر شعارزدگی است. البته این بیمار کلکسیونی از انواع امراض و مشکلات را با خود دارد و یکی از بدبختیهایش شعارزدگی است، اینکه مدیرانی میآیند و برای این تیمها تصمیم میگیرند که ذرهای اعتقاد نه به مردم دارند و نه به رسانهها!
رسانه برای این تصمیمسازان و تصمیمگیران صرفاً وسیلهای است در مسیر شهرت که هرچه زودتر آنها را به مقصد برساند.
مردم نیز ابزاری هستند در کلام، برای زودتر و بهتر رسیدن به مقاصد شخصی و منافع فردی. یک وقت سوءتفاهم نشود، اشتباه هم نکنید، منظور ما نه شخص خاصی است و نه دورهای خاص. اینکه فلان مدیر یا فلان بازیکن یا مربی چنین کرده و چنین گفته هم نیست و صحبت از یک «دکترین» است. یک فلسفه راهبردی؛ این که در حرف بگوییم صاحبان واقعی فوتبال و دو تیم پرطرفدارش مردم هستند ولی در عمل کار خودمان را بکنیم! تصمیم براساس منافع خود بگیریم و عزل و نصب کنیم، پول بدهیم و هیچ کاری هم با نتایج تیم، رفتارهای دلآزار و خواسته هوادار نداشته باشیم.
فوقش چه میشود؟!
هوادار به ورزشگاه نمیآید! خب چه بهتر! اصلاً نیاید!
دیگر خبری از «شعار» هم نیست و کلی در «هزینه»ها صرفهجویی میشود! «رسانه»ها را چه کنیم؟! آن که اصلاً غمی نیست! هر وقت لازمشان داشته باشیم با یک تلفن کارمان راه میافتد و هر وقت خرابکاری کردیم کاسه و کوزه را سر آنها میشکنیم! اصلاً این فضولها را میخواهیم چه کار؟ که به مردم برسانند ما چه کرده و چه میکنیم؟ اصلاً در نهایت به مردم چه؟!
منبع: فوتبال ایران