آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گزارش بخش فارسی رادیو بین المللی چین (CRI) در مورد یکی از ایرانیان موفق ساکن آن کشور میباشد:
همه فکر میکنند که هرکس تجارت میکند، فقط به خریدوفروش و پول و کسب درآمد میپردازد، اما گاهی میتوان فرهنگ و علم و اقتصاد و تجارت را در یک قاب مشاهده کرد.
این قاب زیبا میتواند مردی را از غرب آسیا به شرق آسیا و کشور پهناور چین بکشاند که به دنبال فلسفه و پرسش به چین و ماچین بیاید، به پزشکی هم سرکی بکشد و با عبور از پنجره علم و دانش، به شعر و شاعری هم دست بزند و دست آخر تجارت بنگاهی و کسب و کار را در گوانگجوی چین برای خود انتخاب کند و به گونهای اخلاقی به بازرگانی بپردازد.
او دکتر «ابوالفضل سرآبادانی» است که سالهاست در چین زندگی میکند و دهههای گوناگون چین و مسیر توسعه این کشور را هم تجربه کرده است.
«ابوالفضل سرآبادانی هستم. در سال ۱۹۷۸ به چین آمدم و در دانشگاه پکن مدرک لیسانس فلسفه را دریافت کردم. در سال ۶۳ در دوران جنگ به ایران رفته و دو سال به عنوان افسر وظیفه خدمت کردم. بار دیگر به چین بازگشته و رشته پزشکی را پس از دوره عمومی شروع کردم. پس از گذراندن دوره عمومی، در رشته تخصص چشم پزشکی فارغ التحصیل شدم. مدتی در حال طبابت بودم. پس از آن طبابت را رها کرده و به تجارت پرداختم.»
این پزشک هنرمند، کشور چین را در سه مقطع کاملا متفاوت در زندگیاش لمس کرده، اما چین را در دوره پیش از دهه هشتاد بیشتر دوست دارد. وی در این باره میگوید:
«اگر از نظر مردمشناسی و عاطفه و سرمایههای مردمی صحبت کنیم، چینیهای پیش از دهه ۸۰ با مردم پس از ۱۹۸۰ خیلی متفاوتند. آنها بیشتر آدمهای ساده و کوشا، سالم و ورزشکار، در فکر کمک به همدیگر و کمتوقع بودند. من بیشتر دوست داشتم با وجود تمام سختیها، همچنان در دوران قدیم چین زندگی کنم.»
دکتر سرآبادانی در حال حاضر در شهر گوانگجو زندگی میکند، اما تجربه زندگی و سفر به شهرهای دیگر چین را هم داشته است. او شهر گوانگجو را قلب صنعت سرزمین پهناور چین می داند و میگوید:
«من در سالهای اولیه ورودم به پکن، حدود شش سال در دانشگاه این شهر تحصیل کردم. پس از آن حدود ۱۵ سال در شهر “شن یان” در منطقهای سردسیر در شمال شرقی چین که مسیر کره و ژاپن محسوب میشود، زندگی کردم و بیشتر دوران طبابت خود را در آنجا سپری کردم. حالا هم حدود ۱۵ سال است که در گوانگجو هستم. شهری که میتوان آن را به عنوان مرکز اقتصاد و قلب اقتصادی چین دانست.»
از نگاه دکتر سرآبادانی، هرکدام از مناطق چین از ویژگیهایی برخوردار است. او این ویژگیها را به این ترتیب تقسیمبندی میکند:
«از نظر تجاری حرف اول را در چین شهر گوانگجو میزند چرا که این استان حدود ۳۰ تا ۳۴ درصد کل واردات-صادرات چین را در اختیار دارد؛ یعنی برابر با هشت استان و شهر چین. سه شهر “پکن” ، “شانگهای” و “تینجین” به همراه ۵ استان توسعهیافته چین، همگی رقم صادرات و وارداتشان با استان گوانگجو برابر است. از این دیدگاه است که گوانگجو قلب اقتصاد چین محسوب میشود.
اما شهر پکن از نظر فرهنگی شهری جاافتادهتر است. مردمان این شهر فرهنگیترند.
ولی شمال چین هنوز مردمانی سادهتر و سادهزیستتر دارد. انسانهایی با صفتهای پهلوانی -که در فرهنگ ما نیز بسیار است- در این منطقه بیشتر دیده میشود.»
خبرنگار رادیو چین در کنار دکتر سرآبادانی
این ایرانی مقیم چین در رشتههای مختلف علمی، ادبی و اقتصادی سررشته و تخصص دارد. وی با توجه به تجربیات خود، علل رشد سریع چین را اینگونه برمیشمارد:
«صحبت درباره اقتصاد چین در چند جمله نمیگنجد و به قول معروف «مهتاب شبی خواهد و آسوده شبی!»… ولی من فکر میکنم آن فقری که سالها یا قرنها در چین ریشه دوانده بود، یک نوع تشنگی در آنها به وجود آورده بود تا به هر حال نام خودشان را از زیر لوای آن حقارتهای تاریخی بیرون کشیده و در میان مردم دنیا اعلام حضور کنند. به هر حال رقابتهایی که در دنیای امروز هست، چینیها را با آن حس ناسیونالیستی که داشتند وارد رقابتهای سخت و فشرده کرد تا بتوانند برای بقای خود تلاش بیشتری بکنند.»
از نظر دکتر سرآبادانی، از انحصار خارج کردن تعدادی از کالاها، خدمتی بود که چین به کشورهای جهان سوم کرد. وی در این باره میگوید:
«نباید این را فراموش کرد که چینیها واقعا به کل جهان، به خصوص جهان سوم، بزرگترین خدمت را کردند. مثلا موبایل یا کامپیوتر، اینها جنسهایی بودند که در دست مردم عام هیچوقت قرار نمیگرفت. اینگونه کالاها همیشه برای یک قشر مرفه و پولدار بود؛ اما چینیها با تولیدات بسیار و ارزان، اینگونه کالاها را از انحصار خارج کرده و بین قشر ضعیف پخش کردند و حالا میتوان کالاهای اینچنینی را در دست همه اقشار از فقیر تا غنی دید. این یعنی از انحصار خارج کردن؛ یعنی بزرگترین خدمت که من فکر میکنم به جهان سوم شد.»
دکتر سرآبادانی از کودکی به ادبیات علاقه داشت و اشعار بزرگانی چون مولانا، سعدی، فردوسی و… را همواره میخواند. در دوران بزرگسالی این علاقه بیشتر شد و به آن هنر خطاطی و همچنین طنزنویسی و سرودن شعر نیز اضافه شد.
بعدها به اصرار دوستان خود، آثارش را برای چاپ آماده کرد. نخستین کتاب او با نام “دلنوشتههای غربت” به صورت نظم و نثر در ماههای اخیر به چاپ رسید. وی درباره انتخاب نام غربت برای کتابش میگوید:
جام/«این غربت که در نام کتاب انتخاب شده است، غربت غریبی نیست، غربت تنهایی است. یعنی اینکه ممکن است انسان حتی در وطن خود و در کنار خانواده خود باشد، اما همچنان آن حس غربت را با خود داشته باشد. این غربت، آن غربتی نیست که دور از خانوادهام و دور از پدر و مادرم باشم. این غربت همان تنهایی است که همگی ما داریم.»
دکتر ابوالفضل سرآبادانی هم اکنون نیز در حال آماده کردن چند کتاب دیگر است که تنها نیاز به مرور دوباره و غلطگیری دارد.