«ستیرلینا بیتالو» یک زن هلندی بلوند و مسیحی بود که به شوق جهاد نکاح، شهر «ماستریخت» را ترک کرد و به رقه رفت و در تشکیلات داعش، نام «عایشه» را بر او نهادند.
مشرق/پایگاه خبری جهینه نیوز نوشت: «عایشه» تنها ۱۸ سال سن داشت و در سال ۲۰۱۳ به سوریه سفر کرد. او در حالی به سوریه رفت که در ایستگاه قطار استانبول، مذهب خود را «کاتولیک» عنوان کرده و تنها به زبان های هلندی و انگلیسی آشنایی داشته است.
پدر وی در گفت و گوی زنده تلویزیونی در مورد دخترش گفته است: «دخترم تا روزی که در خانه ما بود، هنوز کاتولیک معتقدی بود. البته ترجمه انگلیسی قرآن را با حرارت می خواند و به آن علاقه وافری داشت اما به صراحت می گفت که به انجیل عشق می ورزد و می خواهد تا آخر عمر کاتولیک بماند.»
تصویر اولیه ستیرلینا بیتالو این دختر ۱۸ ساله به شوق جهاد نکاح، به سوریه مهاجرت کرد تا به داعش بپیوندد
وقتی از پدر وی پرسیدیم که چه زمانی متوجه شدید ستیرلینا قصد عزیمت به سوریه را دارد، گفت: «یک روز دیدم ستیرلینا در برابر آینه، به چهره خود نقاب (پوشیه) می زند. با تعجب علت این کار را پرسیدم و در پاسخ اظهار داشت: “وقتی تصاویر کودکان محاصره شده، کودکان و زنان آواره و بمباران و موشک پراکنی به مردم عادی را در سوریه می دیدی، چه حسی داشتی؟ این لباس زنان سوری در جنگ با اسد دیکتاتور است…”»
با این حال مونیک فیربیر، پدر ستیرلینا ادامه داد: «در آن لحظه اصلا به ذهنم نرسید که دخترم قصد عزیمت به سوریه را دارد و فقط احساس کردم می خواهد با آوارگان و مقاتلان سوری همدردی کند. اما بعدها متوجه شدم که آن روز، باید حرف های دخترم را جدی می گرفتم. باید اعتراف کنم که سهل انگاری کردم زیرا نمی توانستم باور کنم یک دختر جوان کاتولیک، خود را به سوریه می رساند…»
عائشه، تابستان سال قبل، یک حساب شخصی در شبکه فیس بوک راه اندازی کرد و از دختران هلندی و اتریشی دعوت می کرد که برای «جهاد در همه عرصه ها» به داعش بپیوندند.
او در فیس بوک ادعا می کرد: «این جا، هر چیزی که دوست داشته باشید یافت می شود. از نوتلا (nutella) و کیت کت (kit kat) و ردبول (red bull) گرفته تا چیزهایی که در اروپا یافت نمی شوند. شما برای نخستین بار می توانید زندگی در جامعه ای را تجربه کنید که همسایه از همسایه خبر دارد و همه محله روزانه ۴ یا ۵ بار در مسجد محله گرد هم می آیند.» البته او در همین حساب، تبلیغ جهاد نکاح را نیز فراموش نمی کرد: «تنها در دولت اسلامی است که می توانید اسلحه و بمب را در کنار معاشقه قرار داده و ناب ترین لحظات زندگی را تجربه کنید!»
عائشه، چندی بعد یک حساب شخصی دیگر در فیس بوک به نام «لینا لینا» باز کرد و به زبان هلندی، دوستان و نزدیکان خویش را به داعش دعوت کرده و زندگی ذیل این تشکیلات را تشریح می کرد. به عنوان نمونه، او در مورد نقاب زدن به صورت نوشته بود: «همه شما مرا می شناسید و می دانید که به زیبایی چهره مشهور بودم. با این حال، من هم نقاب به صورت می زنم. نقاب، پوششی نیست که زیبایی یا زشتی چهره پشت آن پنهان گردد؛ بلکه پرده و حریمی است که شما میان خودتان و بقیه مخلوقات قرار می دهید تا در این فاصله فقط با خدا انس پیدا کنید. می توانم ادعا کنم از وقتی نقاب می زنم، ایمانم قوی تر و عمیق تر شده است.»
عائشه، در ماه های نخست حضور در رقه، دو صفحه شخصی در فیس بوک راه انداخت تا دیگران را برای پیوستن به داعش ترغیب کند
عائشه در حساب لیما لیما از ازدواج های خود خبر داد. او برای نخستین بار، با «عمر یلماز» ازدواج کرد که یک هلندی با تبار ترکی بود. یلماز نیز مانند عائشه، یک حساب شخصی در فیس بوک باز کرد و زندگی روزانه خود در داعش را تشریح می کرد. عمر که نام حقیقی اش «چشکلیر» بود، سابقه حضور در ارتش های هلند و ترکیه را داشت و به سرعت توانست مراتب ترقی را داعش بپیماید و حتی ملقب به «رابین هود» شود.
شهرت و ترقی عمر یلماز باعث شد امرای داعش با همسر وی نیز آشنا شده و عائشه را برای خود خواستگاری کنند. چندی بعد، عمر مجبور شد همسر خود را به «امیر» داعش دهد و حساب های شخصی عائشه در فیس بوک نیز غیرفعال گشتند. تنها عمر بود که از ازدواج عائشه با امیر خبر داد و مدعی شد که هر سه طرف ماجرا از این اتفاق، راضی هستند: «همه ما برای جهاد مهاجرت کرده ایم، نه برای عیاشی. پس همه ما از این اتفاق راضی هستیم.» البته عمر هیچ گاه ننوشت که “امیر” چه کسی است!!
بعدها یلماز اعتراف کرد که عائشه پیش از ادواج با وی، سابقه دو ازدواج دیگر هم داشته است: «در دولت اسلامی، زنان تازه مسلمان را به سرعت به یکی از مهاجران می دهند تا طرفین، زندگی زناشویی همگام با جهاد را به سرعت تجربه کنند و همزمان، با قواعد زندگی اسلامی و جهادی نیز آشنا گردند. عائشه زمانی که به سوریه وارد شد، عربی نمی دانست و باید او را به کسی می دادند که بر انگلیسی تسلط کامل داشته باشد و در نتیجه به یکی از مهاجران قفقازی رسید. پس از اندکی، عائشه احکام اسلام و زبان عربی را آموخت و از آن مهاجر قفقازی جدا شد. او به اختیار خود، یک جوان ۱۸ ساله سوری که به دولت اسلامی پیوسته بود را برای همسری اختیار کرد و در این دوران، تسلط کاملی به زبان عربی پیدا کرد؛ اما همسرش در یکی از نبردهای سوریه کشته شد. در واقع، من همسر سوم عائشه بودم و در ابتدای سال ۲۰۱۴ با وی ازدواج کردم. هنوز هم نمی توانم به صورت دقیق، تجربیات و خاطرات وی در سال ۲۰۱۳ را حکایت کنم!»
پس از ازدواج چهارم عائشه با “امیر داعش”، دیگر هیچ اطلاعی از عائشه وجود نداشت تا اینکه یک بار در ماه آوریل ۲۰۱۴، عائشه از طریق واتس آپ، عکس هایی از نمای بیرونی خانه اش را برای مادر خود می فرستد و از خوشبختی خود در سوریه خبر می دهد. پدر عائشه از طریق شبکه اجتماعی “تامبلر” عکس ها را برای عمر می فرستد و عمر، صحت انتساب این خانه به امیر داعش را تأیید می کند.
با تمام این احوالات، چندی بعد عائشه از امیر جدا می شود! روزنامه ساندی تایمز چاپ لندن در گزارشی به نقل از عائشه می نویسد: «من همه وجود و دارایی خویش را عاشقانه تقدیم امیر کردم؛ اما او با من به منزله یک کنیز رفتار می کرد. این وضعیت برایم غیرقابل تحمل بود. من حتی حق تماس با بیرون و دیدار با دوستانم را نداشتم.» یک روزنامه ترکی نیز مدعی شد: «عائشه به یک برده جنسی تبدیل شده است که از سوی امیر در اختیار فرماندهان قرار می گیرد. مطمئنا او در حال رصد فرصتی است تا بتواند از این سرنوشت شوم رهایی یابد.» البته این نقل قول ها، هیچ گاه تأیید یا تکذیب نشد!
چندی بعد عائشه موفق می شود از امیر جدا شود. پدرش می گوید: «بعدها از طریق اینترنت، دخترم به من گفت که امیر “با وساطت دیگران” راضی به طلاق من شد به شرطی که خاک رقه را ترک نکنم! البته من هنوز از کیفیت این روند اطاعی ندارم اما عمر می گوید که بصورت طبیعی، زنان مهاجر اروپایی باید در یک شهر بمانند و حق ندارند به مناطق مختلف سفر کرده یا به زادگاه خویش برگردند زیرا مسائل امنیتی، این گونه ایجاب می کند.»
حدودا یک ماه قبل، مادر عائشه توانست دخترش را راضی کند تا به هلند بازگردد
در تابستان ۲۰۱۴، عمر یلماز از ازدواج جدید خود با یک مهاجر آذربایجانی خبر می دهد و از خانواده عائشه می خواهد “به احترام همسر جدید”، ارتباط خودشان را با وی قطع کنند. با این حال، چندی بعد عائشه به توئیتر می آید و از ازدواج خود با یک «جهادگر تونسی در رقه» خبر می دهد. با این وجود، هیچ خبر دیگری در این صفحه درج نمی شود!
خواهر عائشه، «ایزمیرالدا» در نوامبر ۲۰۱۴ (حدود یک ماه قبل) از سفر مادر خود به سوریه برای دیدار با دخترش و اطلاع از سرنوشت وی خبر می دهد. او می نویسد: «مادرم آوارگی را برگزید. نمی دانیم او به دست نیروهای ضدتروریسم می افتد یا خودش هم در دست داعش، اسیر و کنیز می شود. اما می دانیم که خودش آگاهانه انتخاب کرد؛ برای ما هم سخت بود که ببینیم مادرمان از شدت نگرانی به جنون و تیمارستان بیفتد و از سوی دیگر هر روز در انتظار انتشار خبر ازدواج چند باره خواهرمان باشیم. آرزو می کنم ستیرلینا همراه با مادرم به “ماستریخت” برگردد؛ زیرا ما ۷ ماه است که واقعا از او بی خبریم.»
روزنامه دیلی تلگراف، در این زمان یک گزارش از عائشه منتشر کرده و در پایان به نقل از روزنامه های محلی هلند مدعی می شود سفر مادر عائشه به سوریه با هماهنگی پلیس ضدتروریسم هلند انجام شده و این دو می توانند بدون مانع به زادگاه خویش بازگردند.
ظاهرا تدبیر مادر عائشه مؤثر بوده است. او در ۱۷ نوامبر می تواند با دخترش دیدار کند، در حالی که دخترش نقاب به چهره دارد و به علت حضور نیروهای امنیتی، اجازه نمی دهد مادرش نقاب صورت وی را کنار زده و چهره دخترش را تماشا کند! او سه روز با دخترش بحث کرده و نهایتا عائشه در روز ۱۹ نوامبر وارد خاک ترکیه می شود تا همراه با مادرش به هلند بازگردد.
آنها همان روز به هلند باز می گردند و خواهر عائشه می نویسد: «ستیرلینا به خانواده بازگشت. ظاهرا اطلاعات ما کامل نبوده و او ۶ بار ازدواج کرده؛ اما این بار می خواهد “دختر” باشد و همان “ستیرلینا” خوانده شود. البته او از سوی پلیس امنیت بازداشت شده است!»
به گفته دادستانی کل هلند، ستیرلینا به اتهام همکاری با داعش، روز ۱۹ نوامبر بازداشت شد، اما روز ۲۵ نوامبر به شرط عدم ترک شهر خویش و با قرار وثیقه به صورت موقت آزاد شد. با این حال، از روز ۳۰ نوامبر، دیگر هیچ اطلاعی از او و خانواده اش وجود ندارد و به نظر می رسد به زندگی مخفیانه روی آورده اند!»
«راحر باس» مدعی العموم هلند در این مورد به دیلی تلگراف گفت: «جرم کسانی که به صورت غیرقانونی به داعش می پیوندند و جوانان اروپایی را به مهاجرت به سوریه تشویق می کنند، ۳۰ سال زندان است. نمی دانم قاضی این حکم را با اتهام ستیرلینا تطبیق می دهد یا او مشمول تخفیف خواهد شد.»