پگاه آهنگرانی امسال پنج فیلم بازی کرده که به جز «مادر قلب اتمی» به کارگردانی علی احمدزاده باقی فیلمها در جشنواره حضور داشتند؛ سه فیلم «جامه دران» به کارگردانی حمید رضا قطبی، «موقت» امیر عزیزی و «نزدیکتر» مصطفی احمدی در بخش نگاه نو و فیلم «خانه دختر» شهرام شاهحسینی در بخش سودای سیمرغ.
البته در این گفتوگو فارغ از اتفاقات و نظرهایی که درخصوص فیلمهای جشنواره وجود داشت تلاش کردیم کمی خارج از بحث فیلمهایش با او به گفتوگو بنشینیم، کمی در خصوص علتهای نبود بازیگر جوان و نوجوان در سینمای امروز ایران بپرسیم، در خصوص اینکه چطور یک زمان سینمای ایران امثال او، باران کوثری، نگار جواهریان یا ترانه علیدوستی را بهعنوان نسل جدید بازیگران معرفی میکند اما همان سینما امروز در معرفی چهرههای جدید بازیگری ناتوان است. به هر حال او از بهترین ثمرات بازیگری در اواخر دهههای ۷۰ و ۸۰ است و صحبتهای امروز او در این خصوص میتواند جالب و پر از نکته باشد.
………………………………………..
در کل ۱۵ سال گذشته تنها ۱۵ فیلم بازی کرده بودی اما امسال بهتنهایی پنج فیلم با بازی پگاه آهنگرانی به دفتر جشنواره فجر معرفی شدند. به یکباره چه اتفاقی افتاد که در یک سال به اندازه یک چهارم کل کارنامه بازیگریات فیلم بازی کردی؟
واقعا قصد بر این نبود که اینقدر فیلم بازی کنم، در حقیقت بعد از دربند تا زمستان پارسال فیلمی بازی نکردم اما ناگهان همه دوستانم که قرار بود نخستین فیلمهایشان را بسازند از جمله مصطفی احمدی (نزدیک تر)، علی احمدزاده (مادر قلب اتمی) و امیر عزیزی (موقت) تصمیم گرفتند که فیلمشان را جلوی دوربین ببرند و اینگونه شد که پرکار شدم! البته خدا را شکر، فکر کنم سینما جان دوبارهای گرفته باشد چرا که اولا یادم نمیآید تا به حال اینقدر پیشنهاد کاری گرفته باشم و ثانیا پیشنهادهایی دریافت کردم که تقریبا همه فیلمنامههای بسیار خوبی داشتند و شاید اگر خیلی از آنها همزمان با کارهای دیگرم نبود در آنها هم بازی میکردم.
خب این توضیحی که دادی یعنی از قبل قرار بوده که در همه فیلمهای اول دوستانت بازی کنی، این قول و قرارها از کی گذاشته شده بود؟
خب امیر عزیزی از دو سه سال پیش فیلمنامهاش را برایم فرستاده بود، در خصوص علی احمدزاده هم بعد از ساختن فیلم اولش (مهمونی کامی) -که خیلی اتفاقی و به دلیل فیلمنامه خیلی جالبش در آن حضور پیدا کردم- به علت اینکه از مدل و نگاه کارگردانیاش خیلی خوشم آمده بود تصمیم گرفتم در فیلم بعدیاش هم حضور داشته باشم. مصطفی احمدی هم از همان دو سه سال پیش قرار بود فیلم بسازد که مدام به تاخیر میافتاد ولی بالاخره امسال ساخته شد. جالب است که در فیلمنامه اولیه او اصلا نقش دختری وجود نداشت و من فقط فیلمنامه را میخواندم و به او نظر میدادم تا اینکه در نسخه نهایی که بهرام توکلی نوشته بود یک نقش دختر اضافه شد و من هم آن را بازی کردم.
بازی در «جامهدران» حمید رضا قطبی و «خانه دختر» شهرام شاهحسینی چطور اتفاق افتاد؟
نخستین فیلمی که در بین این پنج فیلم بازی کردم کار آقای قطبی بود، خب دو سال بود فیلم بازی نکرده بودم و دلم برای جلوی دوربین رفتن تنگ شده بود و میدانستم که فیلمنامه کار بسیار خوب است، البته قرار بود ابتدا هانیه توسلی این نقش را بازی کند که گویا مشکلی برایش پیش آمد و یک هفته مانده به آغاز فیلمبرداری آقای ساداتیان با من تماس گرفتند و من هم بعد از صحبتی که با هانیه توسلی داشتم پذیرفتم و رفتم سر فیلمبرداری.
کار کردن با قطبی چگونه بود، خب به هرحال او با اینکه فیلم اولی است اما بیش از ۵۰ سال سن دارد و این اتفاق جالبی است که در این سن و سال تازه کارگردانی کردن را آغاز کرده.
به نظرم بدون احتساب سن و سال نکتهای که وجه مشترک بسیاری از فیلم اولیهاست و همین موضوع کار کردن با آنها را برای بازیگری من لذت بخش میکند این است که آنها انگیزه زیادی دارند و این انگیزه دقت و وسواس آنها را در همهچیز بالا میبرد؛ انگیزهای که شاید در خیلی از کارگردانهایی که خودشان را اثبات کردهاند کمرنگتر باشد. این وجه مشترک تمام چهار کارگردان اولی است که امسال در فیلمشان حضور داشتم. از طرفی آقای قطبی هفت سال به دنبال این بوده که «جامه دران» را بسازد به همین دلیل زیر و بم فیلمنامه را کاملا میدانست و قدرت تسلطش بر تک تک اجزای فیلم برای من بسیار جالب بود.
یک نکتهای در خصوص کار با کارگردان اولیها به نظرم رسید که بد نیست مطرحش کنیم. با اینکه سن و سال بالایی نداری ولی تجربه کار با بسیاری از کارگردانان سرشناس سینمای ایران در کارنامه کاریات دیده میشود: علی رفیعی، سامان مقدم، رسول صدرعاملی، احمد امینی، محمد بزرگنیا، فرزاد موتمن، ابوالحسن داوودی و پرویز شهبازی. سر کار با فیلم اولیها که میروی این کارنامه کاری را هم میبری؟ به هر حال آنها کار اولی هستند و تو بازیگری که هم سیمرغ گرفتی و هم نامزد آن بودی.
نه واقعا. نه تنها من بلکه در شخصیت تمام بازیگران هم سن و سال من از جمله باران کوثری، نگار جواهریان و ترانه علیدوستی که با هر سه تا امسال فیلم بازی کردم از این اخلاقها وجود ندارد. واقعا اخلاق و رفتار ما سر صحنه یک کارگردان فیلم اولی و یک کارگردان با تجربه فرقی ندارد. حتی با اینکه هر کدام از بازیگران این طیف مثل نگار و باران و ترانه کلی فیلم در کارنامه کاری مان داریم ولی در تمام تجربههای مشترکی که داشتیم «من» بین خود ما هم وجود نداشت. آن وسواسی که ابتدا گفتم در کار اولیها وجود دارد اینجا به درد ما میخورد، چرا که من و هم سن و سالهایم (حداقل آنهایی که با هم کار کرده ایم) پز جایگاه و کارنامه کاری نداریم و این به ما هم کمک میکند تجربههای بیشتری به دست آوریم. ما سر صحنه فیلمها جدا از پیشنهاداتی که به عنوان بازیگر با کارگردان مطرح میکنیم همیشه حواسمان به خواسته کارگردان است. ضمن اینکه کارگردان اولیها عموما از هم سن و سالهای خود ما هستند، همانهایی که مثل ما وسواس و دغدغه کار درست کردن دارند و به همین دلیل خاطرمان جمع است که حرف همدیگر را خیلی خوب میفهمیم. امیدوارم ما تا زمانی که کار میکنیم این خصوصیت را سر صحنه هر کاری که میرویم با خود داشته باشیم!
این “من” نداشتنها سر صحنه از کجا میآید، از دوستی، از هم نسل بودن، نتیجه اخلاق حرفهای است؟ کدام علت باعث میشود که به دور از حاشیه با هم کار کنید؟
خب ما پشت دوربین شاید روابطی از جنس دوستیهای معمول با هم نداشته باشیم پس این گزینه خود به خود حذف میشود. به نظرم در بین ما یک چیز خیلی مهمتر از “من”هاست و آن فیلمی است که ساخته میشود. ما سر صحنه فیلمبرداری اصلا حواسمان نیست که چه بازیگری هستیم و چه کارنامهای داریم، نه عادت به خودنمایی داریم و نه به آن فکر میکنیم حتی با اینکه شاید در نظر همه ما رقیب هم محسوب شویم، مثلا نقشی را که به ترانه پیشنهاد میدهند به من هم پیشنهاد بدهند یا بالعکس ولی خب به نظرم ما بیشتر به محصولی که قرار است تولید شود فکر میکنیم نه اینکه خودمان در آنچه جایگاهی داریم.
در فاصله بین انتهای دهه ۶۰ تا ابتدای دهه ۷۰ در سینما و تلویزیون یکسری بازیگر نوجوان و جوان معرفی شدند که تبدیل به ستارههای سینمای ایران شدند، عین همین اتفاق هم در فاصله بین انتهای دهه ۷۰ تا ابتدای دهه ۸۰ رخ داد، اما هرچه از دهه ۸۰ گذشت و به دهه ۹۰ نزدیک و نزدیکتر شدیم دیگر چهرههایی مثل دو نسل قبل به سینما معرفی نشدند. به عبارت دیگر تا چند سال آینده هیچ بعید نیست که سینمای ایران از وجود جوان اول یا بازیگر آیندهدار خالی شود.
به نظرت چرا این روند در این سالها متوقف شد؟
به نظرم ما از دورهای میآییم که اصلا مدل فیلمسازی به گونه دیگری بود، دورهای که ما معرفی شدیم دوران اصلاحات بود، در این دوران بود که فیلمی مثل «دختری با کفشهای کتانی» ساخته میشود، فیلمی که مطمئنم نه بعد و نه قبل از دوره اصلاحات امکان ساخت آن وجود نداشت. ترانه علیدوستی با «من ترانه پانزده سال دارم» وارد سینما شد، باران کوثری هم با فیلمی مثل «خون بازی» توانست نظر همه را به خودش جلب کند. از این دست فیلمهای اجتماعی مدتهاست که ساخته نمیشود یا اجازه ساخته شدن پیدا نمیکند. وقتی شما بخواهی فیلمی در خصوص دغدغهها و معضلات جوانان و نوجوانان بسازی قاعدتا به بازیگری در همین سن و سال هم نیاز داری، اینجاست که میشود روی بحث استعدادیابی حساب ویژه باز کرد. در این شرایط است که کارگردانها برای سپردن نقش اصلی فیلمشان به یک جوان و نوجوان دنبال استعداد میگردند و نتیجهاش میشود معرفی نسل جدیدی از بازیگران به سینما. وقتی چنین فیلمهایی ساخته نشود و همهچیز به سمت ساخت فیلمهای بفروش برود ناخودآگاه نیازی هم برای پیدا کردن بازیگر جدید به وجود نخواهد آمد چرا که فیلمهای بفروش عموما فرمولهای مشخصی دارند که بازیگران ناشناخته یا تازه کار در این فرمولها جایی ندارند.
به نظرتان این مشکل از کجا آمده؟ این نسل جدیدی که حداقل در حوزه سینما نتوانسته نماینده شایستهای داشته باشد مشکلش از کجا آب میخورد؟
این مساله از جمع شدن چندین و چند علت در کنار هم به وجود آمده، شما از بحث ضعف به وجود آمده در زمینههای اخلاق و اعتماد که در این چند سال در بطن جامعه رشد کرده بگیرید تا باقی ماجرا. مدیری که در عرصه فرهنگ و هنر بیاخلاقی میکند و تسهیلات در اختیار کسانی قرار میگیرد که در برخورد با هنرمند متعهد به دلیل تفاوت سلیقه و نگاه بیاخلاقی میکنند، نتیجهاش چه میشود؟ فیلمهایی ساخته و نمایش داده میشود یا کتابهایی مجوز میگیرند و چاپ میشوند که کاملا با سلایق آنها که امکانات را دست دارند همخوانی داشته باشند. در این شرایط که دیگر خوراکی برای رشد فکری و فرهنگی نسل جدید وجود نخواهد داشت.
خب از همین منظر درباره ظهور نکردن نسل جدیدی از بازیگران نوجوان و جوان صحبت کنیم. این خلأ اساسی تقصیر مدیران است یا سینماگرانی که فرمول فیلم ساختن و استفاده از بازیگران را فقط در یک مسیر مشخص و عمدتا قابل پیشبینی انتخاب کرده اند؟
باز هم به نظرم دلیل اصلی نبود شرایط درست برای ساخت فیلمهای جسور و اجتماعی در حوزه جوانها و نوجوانها بوده است. شما نگاه کنید در این سالها غیر از پرویز شهبازی که «دربند» را ساخت کدام کارگردان جرات کرده در مورد مشکلات و معضلات جوانهای امروز فیلم بسازد و باز بیشتر جسارت کند و نقش اول فیلمش را به یک استعداد تازه بسپارد؟ اکثریت فیلمهای چند سال اخیر سینمای ایران فیلمهایی قابل پیشبینی با بازیگرانی قابل پیش بینی بوده است. وقتی هدف فیلمساز فقط و فقط فروختن است و مدیریت هم این نوع نگاه را نه تنها تایید که ترویج هم بکند معلوم است کسی ریسک نمیکند و به دنبال بازیگر جدید و معرفی آن به سینما نمیرود.
این حرفی که میزنید خیلی سنگین است. در ۱۰ سال گذشته تقریبا همه کارگردانان به نام سینمای ایران حداقل یک فیلم ساختهاند و این حرف یعنی هیچ کدام از بزرگترین کارگردانان ما هم این جسارت را نداشتهاند؟
حتما نداشتهاند، اگر داشتند که الان من و شما در خصوص کمبود بازیگر جدید و جوان بحث نمیکردیم. به نظرم همه ما در این یک دهه گذشته سعی کردیم در هیچ زمینهای خطر نکنیم، همان چیزی را ارایه دهیم که قابل پیشبینی است و دردسری برایمان ندارد. فیلمسازان خیلی جاها مجبور بودند خطر نکنند تا بتوانند همچنان فیلم بسازند و از صحنه حذف نشوند. مجبور بودند مدام به سراغ سوژههایی بروند که به خاطر آنها متهم به سیاهنمایی و برچسبهایی از این قبیل نشوند. البته خوشبختانه در یکی، دو سال اخیر این حربه مورد استفاده توسط برخی کارگردانها، دیگر مثل گذشته اثر ندارد و مخاطب به فیلمهایی که یک قطار بازیگر معروف دارند ولی فیلمنامه شان به دردنخور است توجهی نمیکند. شما کارنامه فیلمهای اجتماعی و پرچالش دوره اصلاحات را که اتفاقا همهجور کارگردان با هر سلیقهای در آن دیده میشود با کارنامه این فیلمها در هشت سال بعدی مقایسه کنید. واقعا سینمای ایران جز اصغر فرهادی چه ثمره فوقالعادهای داشته، تازه فرهادی هم محصول هشت سال گذشته نیست و در چند فیلم آخرش هم با کلی مشکلات مواجه شد.
یعنی سینما هیچ محصول خوبی در دوره قبلی نداشته است؟
حرفی که زدم را مطلق برداشت نکنید ولی واقعا با اتکا به چند جرقه کوچک نمیتوان کارنامه فیلمهای اجتماعی هشت سال بعد از اصلاحات را مثبت دانست. شاید در زمینههای دیگر فیلمهای خوب و قابل دفاعی هم ساخته شده باشند و حتی در آنها کارگردانهای آیندهدار هم وارد عرصه شدهاند اما در زمینه فیلمهای اجتماعی جز چند جرقه کوچک هیچ اتفاقی رخ نداد.
قطعا تا به حال واژه “دهه شصتیها” را شنیدهای؛ واژهای که تا به حال اینقدر خاص برای دهههای دیگر به کار نرفته است. انگار بچههای این دهه جدا از خوب و بد بودن تافتههای جدا بافته و آدمهای خاصی هستند. در زمینه هنر و بالاخص سینما به نظرت این نسل چه ویژگیهایی دارد؟
در دهه ۶۰ که کودکی ما گذشت اتفاقات اجتماعی و سیاسی زیادی افتاد، از جنگ ایران و عراق بگیرید تا رحلت امام خمینی. شور و هیجانهای پس از انقلاب و پس از جنگ فضای بسیار خاصی را برای بچههایی ایجاد کرد که در این دهه به دنیا آمدند و در دهه ۷۰ به بلوغ رسیدند. همین اتفاقات باعث شده اشتراکات فراوانی بین بچههای این نسل در زمینههای مختلف ایجاد شود.
اما خیلیها معتقدند بچههای این نسل که در حوزه فرهنگ و هنر کار میکنند برخلاف نسلهای قبل خود هیچ شناختی از بدنه عام جامعه ندارند و کلا دنیایی که در آن سیر میکنند دنیای دیگری است. چقدر این حرف را قبول داری؟
این که دهه شصتیها واقعا در یک مفهوم کل یک کلونی هستند را قبول دارم. ارتباط خوبی با اکثر دهه هفتادیها ندارند، دهههای قبلی هم زیاد اذیتشان میکنند ولی فکر میکنم آدمهای متولد دهه ۲۰ هم خیلی شبیه ما هستند و در بسیاری از موارد تجربههایی مشابه ما داشتهاند. آنها هم در آن دوره حوادث اجتماعی و سیاسی سنگینی را به چشم دیدند و در دوران سخت و پرالتهابی بزرگ شدند. دوران کودکی ما در جنگ بود و بعد در دهه ۷۰ قرار بود آرام آرام همهچیز به گشایش برسد و فضا باز شود که این اتفاق با خرداد ۷۶ رخ داد، روزنامهها زیاد شد، فیلمهای خوبی ساخته شد، کتابهای مهم منتشر شد، موسیقی پیشرفت خوبی داشت و غیره و غیره؛ اتفاقی که دهههای قبل از و بعد از ما تا حدود زیادی از آن محروم بودند. همه اینها دست به دست هم داده تا تربیتیافته این دهه تفاوتهای زیادی با قبل و بعدش داشته باشد، اما با همه این تفاسیر قبول ندارم بچههای این نسل از جامعه خودشان دور افتادهاند فقط به نظرم هنوز زورشان نرسیده که شیوه و روش خودشان را که بیش از هر چیز مبتنی بر تلاش برای سواد بیشتر و عمیق فکر کردن است در جامعه خودشان پیاده کنند.
در ۱۵سالگی برای فیلم «دختری با کفشهای کتانی» حسابی مورد توجه قرار گرفتی و حتی جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره قاهره را هم به دست آوردی. ۱۴ سال بعد هم برای فیلم دربند سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل را به خانه بردی. در این ۱۴ سال چه تجربهای بیشتر از هر چیز در بازیگری به اندوختههایت اضافه شد؟
به نظرم ممکن است موفقیت به سراغ هر کسی بیاید ولی حفظ آن موقعیت موفق کاری به مراتب سختتر از به دست آوردن آن است. همین نکته مهمترین چیزی بود که در طول این سالها فهمیدم. ولی خیلی خوشحالم که سیمرغ را برای فیلم دربند به دست آوردم چرا که به نظرم نخستینبار بازیگری به مفهوم واقعیاش را در این فیلم تجربه کردم.
سیمرغ گرفتن قبل از رسیدن به ۳۰ سالگی چه طعمی داشت؟ اصلا به این موضوع که در این سن و سال سیمرغ دریافت کردی فکر کردی؟
واقعا به نظرم اینگونه اتفاقات نمیتواند کسی را ماندگار کند. الان اگر خوره سینما نباشید و از شما بپرسند پنج سال، ۱۰ سال یا ۱۵ سال پیش چه کسی سیمرغ برده یادتان نمیآید، خیلیها هستند که سیمرغ هم گرفتند اما نه نام و نشانی از آنها وجود دارد و نه حتی ذرهای تاثیر بر سینما و جامعه فرهنگی خودشان گذاشتند. قطعا آدم از هر موفقیتی در هر مقطعی که به دست آورد خوشحال میشود ولی واقعا این موفقیتها نمیتواند دلیلی برای ماندگاری شما باشد و نباید به این فکر کرد که حالا که فلان جایزه را گرفتم دیگر همهچیز را به دست آوردهام و تمام. حداقل من اینگونه فکر نمیکنم.
حدس میزدی در بین این پنج فیلمی که بازی کردهای کدام با اقبال منتقدان، کدام با اقبال مخاطبان و احیانا کدام با اقبال هر دو گروه مواجه خواهد شد؟
سوال خیلی سختی است. هر کدام ویژگیهایی دارند که میتوانند مورد اقبال هر یک از این گروهها قرار بگیرند. به نظرم فیلم «مادر قلب اتمی» در هر شرایطی که دیده شود میتواند غافلگیرکننده باشد چرا که نمونهاش را اصلا در سینمای ایران نداریم. جسارت علی احمدزاده در ساخت فیلمی که هیچ شباهتی به جریان جاری سینمای ایران ندارد میتواند کمک کند که خیلی از کارگردانان جوان دیگر هم کمی از فضای کلیشهای و رایج سینمای ایران خارج شوند. به نظرم الان این نیاز سینمای ایران است که تجربههای جدید و متفاوتی در آن دیده شود. سالانه این همه فیلم در مورد جوانها ساخته میشود ولی جوانهای آن فیلمها هیچ شباهتی به جوانهای امروز ندارند. این فیلم جوانهای امروزیتری در دل خود دارد. فیلم مصطفی احمدی بهشدت قاعدهمند و شکیل است، آنقدر دستیار کارگردانی کرده که در نخستین تجربهاش بسیار مسلط عمل کرد و یکی از بهترین تجربههای من را رقم زد. به نظرم فیلم آقای قطبی فیلم سن و سالداری است؛ کلاسیک، با یک روایت بسیار خوب که به درستی و کاملا با قاعده قصهاش را تعریف میکند. امیر عزیزی هم فیلمی ساخته که باز تجربه بسیار نو و جالبی است، به نظرم «موقت» هم هواخواه زیادی خواهد داشت و هم مخالف. در مورد شهرام شاهحسینی هم باید بگویم هر چه تا قبل از این در کارنامه کاریاش دیدهاید (که فیلمهای خیلی خوبی هم نبودهاند) را فراموش کنید چون شاهحسینی که به نظرم استعداد بسیار خوبی در کارگردانی دارد فیلمی ساخته که از ابتدای ورودش به سینما باید از همان جنس میساخت. فیلمنامه پرویز شهبازی هم کمک زیادی به او کرده تا بتواند فیلم متفاوتی بسازد.
در این پنج فیلم همبازی طیف وسیعی از بازیگران سینمای ایران بودی چون اکثر کارها هم پربازیگر است. از آنهایی که نخستین همکاریات را با آنها تجربه کردی کدام بازیگر بیشتر از همه غافلگیرت کرد؟
قطعا محمدرضا گلزار. اصلا فکرش را هم نمیکردم ولی گلزار در «مادر قلب اتمی» به معنای واقعی درخشان است. رضا گلزار سوپراستار است و کار کردن با اینگونه بازیگران همیشه دردسرهای خودش را دارد؛ دردسرهایی که یکی مثل من اصلا دل خوشی از آن ندارد (با خنده) چرا که شما تصور کن ما هر جا که میخواستیم فیلمبرداری کنیم و مردم میفهمیدند که رضا گلزار هم آنجاست آنقدر تجمع میکردند که انگار تظاهرات شده و گاهی نمیتوانستیم فیلمبرداری کنیم. دیدن این صحنهها برای من شگفتآور بود اما نه به اندازه دیدن بازی گلزار.
شعار دولت حسن روحانی “تدبیر و امید” بود، شما هم که از همان ابتدا نشان دادی از طرفداران پر و پا قرص روی کار آمدن دولت “تدبیر و امید” بودی، نزدیک به دو سال از روی کار آمدن دولت جدید میگذرد. به نظرت در مقوله سینما دولت چقدر به مفهوم “تدبیر و امید” نزدیک شد؟
درست است که من جزو طرفداران روی کار آمدن دولت آقای روحانی بودم اما بلافاصله پس از انتخاب ایشان در موضع کسانی قرار گرفتم که به دنبال محقق شدن مطالباتی هستم که رییسجمهور در زمان انتخابات قولش را داده بود، اگر بخواهم تعریف کنم از موضع خودم عدول کردم و اگر بخواهم مشکلات را بگویم که بحث بسیار مفصلی است اما در همین حد بگویم که اگر یکی مثل من امسال پنج فیلم بازی کرده نشاندهنده این است که حتما ۵۰ تا فیلم خوب بوده که من توانستم در پنج تا از آنها بازی کنم و این به نظرم گشایش بزرگی است. با این حال هیچ چیز صددرصد نیست. البته با تمام کاستیهایی که میدانیم در همه عرصهها چه فرهنگی، هنری، اقتصادی و آزادیهای سیاسی- اجتماعی همچنان وجود دارد ولی باز هم خوشحالم که در انتخابات شرکت کردم و به آقای روحانی رای دادم.