«برادران بزرگ و برادران کوچک» اصطلاحی است که از زمان حمله رژیم بعث صدام به کویت در سال ۱۹۹۰ در ادبیات سیاسی جهان عرب متداول شد. در واقع حمله یک کشور بزرگتر عربی به یک کشور کوچکتر عربی و اشغال آن از سوی کشور مهاجم زمینه ساز بکار گیری این واژه «جدا ساز» بوده است.
در مرداد سال ۱۹۹۰ م (۱۳۶۹خ) صدام رئیس رژیم بعث عراق پس از ناکامی در هشت سال جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران و مواجهه با بدهی های چندصد میلیارد دلاری-عمدتا به کشورهای عربی- حمله برق آسایى را به کویت آغاز کرد و در کمتر از ۴۸ ساعت، خاک کویت را به اشغال نیروهاى عراقى درآورد. امیر کویت با هلى کوپتر به عربستان سعودى فرار کرد. عراق آن زمان به همراه عربستان، مصر، اردن و سوریه جزو کشورهای بزرگ عربی از حیث قدرت نظامی، وسعت جغرافیایی و شمار جمعیتی محسوب می شد و کشورهای نظیر کویت، قطر، یمن، عمان و… جزو کشورهای کوچک عربی بودند و تا قبل از این حمله انتظار این بود که کشورهای بزرگ عربی از برادران کوچکتر خود در برابر مهاجمان محافظت کنند.
حمله عراق به کویت اما این رویای کاذب را برهم ریخت و معادلات در جهان عرب تغییری شگرف یافت. رفتار صدام که همچون سایر رهبران عرب بدون برگزاری انتخابات، رئیس جمهور خودخوانده بود قبل از همه قطر را هوشیار کرد که بارها به دلایل اختلافات سرزمینی مورد هجوم عربستان سعودی برادر بزرگتر دیگر قرار گرفته بود.
حمله همه جانبه عراق به کویت و اشغال این شیخ نشین که با سکوت و بعضا همراهی سایر کشورهای عربی چون اردن و عربستان و مصر همراه بود نه تنها صاحب نظران بین المللی را بویژه بعد از ناکامى دولت صدام در جنگ طولانى با ایران به شگفتى واداشت که زمینه های واکنش و دخالت مستقیم دولت هاى بیگانه را فراهم کرد.
این که چرا صدام بعد از آن ناکامى در جنگ با ایران به چنین حرکت جنون آمیزى اقدام کرد، سؤالى است که هنوز مورد بحث و تجزیه و تحلیل اندیشمندان مطالعات سیاسى و بین الملل مى باشد. بعضى بر این عقیده هستند که چراغ سبز دولت امریکا به رژیم صدام، همچون چراغ سبز این کشور در تجاوز به ایران، موجب تشویق وى به این حرکت شد تا امریکا بتواند به بهانه حمایت از دولت هاى وابسته و تحت سلطه خود، مجوز دخالت بیشتر را در منطقه خاصه خلیج فارس کسب نماید و به آن صورتى قانونى و قطعى بدهد. در حالى که نظریه دیگرى نیز وجود دارد که از استدلال قوى ترى برخوردار بود. واقعیت این است که صدام از هشت سال جنگ با ایران حاصلى در جهت ارضاى خواسته هاى جاه طلبانه خود به دست نیاورد و جز بدبختى و فقر و فلاکت و از دست دادن صدها هزار نیروى انسانى، چیزى براى مردمش به ارمغان نیاورد. در عین حال میلیاردها دلار بدهى هاى خارجى، بر اقتصاد بعد از جنگ این کشور تحمیل شده بود. دست یازیدن به این جنگ جدید صرفاً به این امید بود که با اشغال کویت نه تنها بتواند مشکلات اقتصادى را حل کند، بلکه آرزوهاى دور و دراز خود را نیز جامه عمل بپوشاند. در حالى که نه تنها به هیچ یک از خواسته هایش نرسید بلکه تحریم هاى اعمال شده از طرف شوراى امنیت، آن چنان فشار غیرقابل تحملى بر وى وارد آورد که هنوز هم بعد از گذشت بیش از ده سال، دولتى که قبل از جنگ با ایران داراى ذخیره ارزى متجاوز از ۳۰ میلیارد دلار بود، امروز با یکصد میلیارد دلار بدهى مواجه است.(۱)
صدام چون در مقابل هجوم و گسترش انقلاب اسلامى به عنوان سدى محکم عمل کرده بود و منافع دولت هاى عربى محافظه کار و هم چنین قدرت هاى ذى نفوذ غرب را در منطقه حفظ نموده بود، براى خود این حق را قائل بود که نه تنها از دولت هاى عربى بخواهد وام هاى عراق را مورد بخشش قرار دهند، بلکه مى خواست با پرداخت وام هاى جدید او را در بازسازى کشورش کمک کنند. از طرف دیگر این چنین استنباط مى کرد که دولت امریکا در قبال ماجراجویى هاى وى و زیاده خواهى هایش با توجه به مقابله با انقلاب اسلامى، با وى مقابله نخواهد کرد. برخوردهاى مبهم و شبهه انگیز مقامات امریکایى نیز تصور او را تقویت مى کرد. و ى با این استدلال، حمله به یک کشور کوچکترعربی را که از هر حیث شبیه نظام موجود در عراق بود آغاز کرد. دولت امریکا از این موقعیت استفاده نمود و با ایجاد یک نیروى چندملیتى و با بهره گیرى از شرایط فروپاشى نظام دو قطبى، وارد ماجرا شد و در یک جنگ نابرابر درمقابل عراق قرار گرفت.
اقدام غیر اخلاقی صدام در تجاوز به یک کشور عربی عضو اتحادیه عرب نه تنها زمینه ساز حضور بیگانگان در منطقه شد که زمینه های دو و چند دستگی در درون اتحادیه عرب را نیز فراهم کرد تا جاییکه این سازمان منطقه ای نقش اثر گذار خود در قضایای مهم و مبتلابه ای چون اشغال فلسطین و اتحاد اعراب علیه رژیم صهیونیستی را از دست داد. علاوه براین ظهور نگاه بدبینانه کشورهای کوچکتر عربی به بزرگترها زمینه ساز اختلاف و تفرقه میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس را نیز فراهم نمود که نمونه اختلافات قطر و عمان و تا حدودی کویت با عربستان مصداق بارز این تفاوتها است که بعضا در مناسبتهای مختلف بروز و ظهور پیدا می کند.
تقریبا ۲۵ سال پس از این ماجراجویی احمقانه اینک عربستان سعودی – کشوری که در کلوپ برادران بزرگتر قرار دارد- علیه یک کشور عربی کوچکتر دقیقا همان ماجراجویی را آغاز کرده است. او هم در این ماجراجویی به ضرب و زور چند کشور بزرگتر عربی را با خود همراه کرده است. جالب اینجاست در این لشکرکشی علاوه بر اردن و مصر، کویت را هم علیه یمن همراه کرده است. او هم نظیر صدام موافقت ضمنی واشنگتن و دیگر کشورهای غربی را با خود دارد. سعودی نیز همچون صدام زمانی اقدام به تجاوز به خاک یمن کرد که از ماجراجویی های قبلی دو شکست خفت بار-عراق و سوریه – اندوخته است. سعودی ها هم مانند صدام ادعای حمایت از قضیه فلسطین دارند و همانند او دارای نظامی سیاسی بسته و صدالبته وابسته هستند. عربستان امروز هم بسان عراق آن روز با پدیده ای به نام بیداری و انقلاب اسلامی در کشورهای مجاور روبروست. شرایط امروز سعودی ها از هر حیث شبیه عراق اوایل دهه ۹۰ میلادی است. به رغم همه شباهت ها میان وضعیت رژیم های صدام و آل سعود اما یک تفاوت اساسی میان قربانیان این دو یعنی کویت و یمن وجود دارد که می بایست به عنوان هشداری اساسی برای خاندان سعودی مد نظر قرار گیرد. در حمله صدام به کویت امیر و مردم این کشور به سوی کشورهای همسایه روانه شدند اما در حمله سعودی ها به یمن، ملت یمن در میادین بزرگ شهرهای یمن اجتماع کردند. برخلاف کویت، یمنی ها به نیروهای بیگانه برای مقابله با متجاوز تکیه نکردند بلکه به توانمندیهای داخلی خود اعتماد دارند.
قصد این وجیزه البته تطابق شرایط امروز و دیروز عربستان و عراق نیست اگرچه به قول امام راحل(ره) « باید از تاریخ عبرت بگیریم»، بلکه تشریح روش خطایی است که عربستان در تعامل با همسایگان خود و نفوذ در دل قلب ها پیشه کرده است. بحرین و یمن طی یک دهه اخیر بارها مورد تجاوز و دخالت مستقیم سعودی ها واقع شده اند.
تجاوز به خاک یک کشور با هر پوششی مغایر با منشور صریح سازمان ملل متحد و حقوق بین الملل و قوانین بشردوستانه محسوب می شود.
ادعای عربستان مبنی بر بازگرداندن اوضاع عادی به یمن و بازگشت رئیس جمهور مستعفی این کشور به قدرت قانونی خود نیز مخالف روح دمکراسی خواهی است. سعودی ها زمانی مدعی تلاش برای ثبات اوضاع در یمن هستند که رئیس جمهور مستعفی، فراری است و ابقای مسئول دفترش را بر بدیهی ترین نیاز مردم یعنی تامین معیشت ۲۳ میلیون یمنی ترجیح می دهد. عربستان در حالی مدعی بازگرداندن اوضاع یمن به حالت عادی است که انقلابیون این کشور پس از فرار رئیس جمهور مستعفی در همراهی کامل با سازمان ملل متحد بیانیه قانون اساسی صادر کرده و شورای ریاستی و پارلمان موقت برای پیشبرد امور خود تشکیل داده اند امری که به آسانی ادعای ریاض را نقض می کند. شورای امنیت صراحتا دخالت نظامی در امور یمن را رد کرده و خواستار حل و فصل اختلافات از طریق گفتوگوهای سیاسی است. تجاوز به خاک یمن از این حیث نیز دهن کجی به قطعنامه اخیر شورای امنیت به عنوان بالاترین نهاد بین المللی جهت برقرای صلح و ثبات در جهان محسوب می شود.
تجاوز نظامی مستقیم به خاک یک کشور دارای حاکمیت بی شک برای سعودی ها نفوذ منطقه ای به دنبال نخواهد داشت چه اینکه تجاوز فرانسه به الجزایر، رژیم تل آویو به مصر و سوریه و لبنان، تجاوز رژیم صدام به ایران و کویت و آمریکا به ویتنام،افغانستان و عراق نفوذی برای آنان به همراه نداشت.
سعودی ها اگر به دنبال نفوذ منطقه ای هستند راهکارش توجه به توده ملتها است. توجه به توده ها نیز ابتدا باید از درون عربستان و احترام به اقشار مختلف اجتماعی حاصل شود. احترام به ملت خود، احترام به ملتهای دیگر و در نهایت فتح قلب ها و نفوذ در دل سایر ملل را به دنبال خواهد داشت. صرف هزینه های میلیاردی برای جنگ افروزی همچون رفتار صدام جز بدهی های بلند بالا برای نسل آینده عربستان عایدی دیگری نخواهد داشت.
از این رو ریاض ناگزیر در تن دادن به قانون بین المللی است وگرنه فرجامی بهتراز«قانون گریزی» چون صدام که دست یازیدن به همسایگان رویه معمولش بود انتظارش را نخواهد کشید.
(۱) کتاب انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها