مهدی مطهرنیا: دیپلماسی جمهوری اسلامی به هویت ایران در گستره منطقه ای و جایگاه آن در نظام بینالملل باز میگردد. از منظر هویتی ایران یک کشور دارای تمدن هزاره است، ایران بیش از آنکه یک دولت باشد، برتابشگر یک تمدن برتافته از تاریخی طولانی است.
در این مسیر ایران دارای یک هویت پر معنا در ادبیات سیاسی و نظم منطقه ای است، یک کشور متمدن با سابقه فرهنگی بالا و منابع اثرگذار در نظم منطقه ای و بین المللی، لذا وقوع انقلاب اسلامی در ایران که باید آن را یک رنسانس عظیم در تاریخ این مرز و بوم دانست، فعل و انفعالاتی را در غریب به ۴ دهه انجام داده است و تا حدودی این نقش را با فراز و نشیبهای فراوان پشت سر گذاشته است. فراز و نشیب های که از یک سو تحتتاثیر برخی از شعارهای انقلابی و باز تعریف این شعارهای انقلابی در منطقه و نظام بین الملل توسط رسانه های رغیب که تلاش کرده اند از ایران یک کنشگر چالشگر و طغیان کننده به نمایش بگذارد؛ این تحرک رسانه ای تا حدودی موفق بوده است و در چارچوب تئوری “جنگ نامتعادل” زمینه های را ایجاد کند که اجماع منطقه ای و بین المللی را علیه ایران فراهم سازد.
در این چارچوب، دیپلماسی ایران در دو سال گذشته با توجه به ضعفهای تحرکات دیپلماتیک دولتهای نهم و دهم توانسته است زمینهپرور بازگشت اقتدار دیپلماتیک ایران و تا حدودی ورود سازنده ایران به نظم منطقهای و بین المللی شود. تاثیر این حرکت به گونهای بوده است که بر اساس اصل سوم قانون نیوتون عکس العمل شدید کنشگران رقیب مانند اسرائیل و عربستان در منطقه را برانگیخته است.
همین عکس العمل شدید در هیجانی و عاطفی کردن و عکسالعملی کردن تحرکات فعالانه ایران را در عرصه منطقهای علارغم شکستهای پی در پی آنان! باید نشانهای بارز بر موفقیت این دیپلماسی در مسیر بازتعریف شخصیت و دیپلماسی ایران در نظم منطقهای و بینالمللی دانست. فلذا از این رو باید گفت دیپلماسی ایران اکنون یک رسالت بزرگ تاریخی را بر دوش گرفته است؛ رسالتی که رهبریجمهوریاسلامی ایران آن را به مثابه رسالتی میداند که رزمندگان ایران در ۸ سال دفاع مقدس از خود نشان دادند.
جمهوری اسلامی ایران باید قدرت نرم خود را در محور اصلی قرار دهد. باید رفتن به سوی سیاستهای مبتنی بر قدرت سخت و در عین حال تاکید بر مجهز شدن بر ابزار دفاعی به ابزاری بیاندیشند که میتواند حامل جذابیت های حقیقی دین در غالب الگوهای فرهنگی باشد. بر این باورم که “دین” بخش خداپروری حیات انسان است و “فرهنگ” بخش انسان ساخته حیات انسان است! فلذا وظیفه ی فرهنگ آن است که گذارهای صادق دینی را به الگوهای عملی فرهنگی تبدیل کند، تا در چارچوب پذیرش دموکراتیک آن از سوی فرهنگهای مختلف جنبه جهانی پیدا کند. نمیتوان ارزشهای دینی را با قدرتهای سخت و اجبار و زور به مردم ارسال کرد. باید محتوا پردازیها متکی بر الگوهای فرهنگی دقیق باشد؛ این یعنی قدرت نرم! هرکدام از قدرتهای منطقه مانند ایران، عربستان و ترکیه بهتر بتوانند این معنا را سامان دهی کنند و جذابیت و اقناع بیشتری را بدست بیاورند به طبع مشروعیت بیشتری را خواهند یافت.
اکنون ایران باید این امر را در دستور کار خود قرار دهد و با کاهش وجوه کاربردی قدرت سخت به کاربرد قدرت نرم بیاندیشد.