۱- همین چند روز پیش بود. شماره ۸ قرمزها، یک اسطوره در میان موجی از احساسات و ناراحتی هواداران با تیم محبوبش بعد از سال ها خداحافظی کرد و رفت.
استیون جرارد، اسطورهای که نه به خاطر جام هایش (چون در لیگ برتر انگلیس هیچگاه جامی را بالای سر نبرد و نزدیک ترین جام هم با لغزش او از دست رفت) و نه به خاطر گل هایش بلکه به خاطر عشق و وفاداریاش به پیراهن لیورپول اسطوره شد و تا زمانی که نام لیورپول هست اسطوره می ماند.
او دیگر بازیکن لیورپول نیست نماد لیورپول است حتی اگر بلغزد و جام از دستش بیفتد.
۲- همین چند روز پیش بود شماره ۴ زردها، یک اسطوره در میان موجی از احساسات و شور و شعف هواداران، جام قهرمانی را بالای سر برد و غرور را به یک شهر هدیه کرد.
محرم نویدکیا، اسطورهای که نه به خاطر تعداد بازی هایش و تعداد گل هایش و تعداد پاس هایش (چون تعداد مصدومیت هایش و بازی هایی که از دست داده چندین برابر است) که به خاطر عشق و وفاداری و تعصبش به پیراهن سپاهان اسطوره شده.
اسطورهای که اگر این فصل برنمی گشت شاید جامی هم در کار نبود، همانطور که جام های قبلی هم به نوعی به ساق های کاپیتان گره خوردهاند.
او بازیکن سپاهان نیست نماد زردهاست حتی اگر هفتهها خانهنشین باشد و فقط برای چند بازی قدم به میدان بگذارد.
۳- همین دیروز شماره ۷ آبی ها طوفان به پا می کند. یک اسطوره در میان موجی از ناراحتی و عصبانیت هواداران با صورتی شرمسار از نتیجه نگرفتن استقلال بازمی گردد.
از کجا؟ نمی دانیم. تا الان کجا بود؟ این را هم نمی دانیم. فقط می دانیم که اسطوره آمده. اسطورهای که نه به خاطر وفاداریاش به پیراهن استقلال (رها کردن استقلال دوبار در نیمه راه و در سخت ترین شرایط) بلکه به خاطر گل هایش به خصوص در دربی اسطوره شده است.
او آمده. امروز که امیرقلعهنویی در رینگ زانو زده و ناک اوت کردن او نیازی به حریف ندارد. امروز که دیگر استقلال نه جانی دارد و نه جامی.
او آمده تا ناجی باشد؟ اسطورهها همیشه با ماندنشان ناجی میشوند نه با آمدنشان. مهم این است که کاپیتان برگشته. مهم این است که نماد زنده ۴ استقلال است و محبوب.
آنقدر محبوب که کسی از او نپرسد آقای مجیدی شما در این ننگ دو ساله چقدر نقش داری و جای شما در این ناکامی ها کجاست؟ او آنقدر محبوب است که بدون امتحان در مکتب حجازی نمره ۲۰ بیاورد.
بدون این که کسی از او بپرسد در این مکتب اگر سر درس وفاداری غایب بودی در مورد لگد نزدن به افتاده هم چیزی یاد نگرفتی؟ فرهاد مجیدی برگشته اما کسی به او نمیگوید اسطوره ها هیچ وقت نمیروند.
۴- در فوتبال ایران واقعا نمیشود روی خیلی چیزها حساب کرد. آدمها آنقدر زیر و رو بازی میکنند که نمیدانی کدام حرفشان را باور کنی. واقعیت رابطه مجیدی و قلعهنویی چیست؟
خیلی دور نمیرویم. پنج شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۳ هفته یازدهم لیگ برتر. استقلال باید با ملوان بازی میکرد. یک روز قبل از بازی خبر رسید که فرهاد مجیدی میخواهد به استادیوم آزادی برود. این اتفاق افتاد و مجیدی به تماشای بازی تیمی رفت که سرمربیاش قلعهنویی بود.
استقلال آن بازی را برد و قلعهنویی در پایان بازی در کنفرانس خبری به تمجید از مجیدی پرداخت: «پیشکسوت واقعی امثال مجیدی است که در شرایط بحرانی به تیم کمک میکنند یا اگر کمک نمیکنند ضربه نمیزنند. یک سری آقایان هم هستند که در دفتر خودشان بحران درست میکنند.»
مجیدی البته چند ماه قبل از آن روز در تیم استقلال شاگرد قلعهنویی بود و در اواخر همان فصل قلعهنویی را در آغوش کشید و از فوتبال خداحافظی کرد!
حالا وقتش است بپرسیم چرا امروز مجیدی اینچنین به قلعهنویی میتازد؟ آیا اتفاق تازهای در راه است؟
آی اسپورت