مقدمه
ملک سلمان پادشاه عربستان تغییراتی در ترکیب هیات حاکمه این کشور ایجاد کرد که با توجه به ماهیت حکومت این کشور این تغییرات از سوی محافل سیاسی بسیار رادیکال ارزیابی شدند. برکناری مقرن بن عبدالعزیز جوانترین پسر در قید حیات آل سعود و انتخاب محمد بن نایف به عنوان ولیعهد و تعیین محمد بن سلمان به عنوان جانشین ولیعهد، اقدامی جسورانه است که حاکی از اتفاقات جدیدی است که در این پادشاهی نفت خیز و ثروتمند در حال وقوع است. حاکمان عربستان تا کنون از اتخاذ چنین تصمیماتی پرهیز کرده اند. با این تصمیم گویی که فصل جدیدی در تاریخ عربستان گشوده می شود. از سال ۱۹۵۳ که ملک عبدالعزیز بن سعود بنیانگذار حکومت سعودی درگذشت، سلطنت بین پسران وی دست به دست شده است. سی وهفت فرزند برجای مانده از وی جناح های مختلفی را در این خاندان پدید آورده اند. اکنون که با تصمیم ملک سلمان نسل بعدی این خاندان برای راس هرم انتخاب شده اند انتظار می رود که با ورود نوادگان ملک عبدالعزیز جناح بندی ها و اختلافات گسترده تر و عریان تر گردند. برکناری سعود الفیصل فردی که نزدیک به چهل سال سکاندار سیاست خارجی عربستان سعودی بود و انتخاب فردی خارج از دایره فرزندان آل سعود برای جانشینی وی نیز در نوع خود اتفاق مهمی است. بر این اساس است که تحلیل گران این تغییرات را در کشور به شدت محافظه کار عربستان سعودی بسیار رادیکال یا به تعبیری یک زلزله سیاسی می نامند.
اما این تغییرات اولین اقدام شگفتی آفرینی نیست که از زمان بر سرکار آمدن ملک سلمان در عربستان سعودی رخ د اده است. حمله به یمن و مداخله نظامی در این کشور اقدام دیگری بود که با نقش سنتی عربستان همخوانی چندانی نداشت. درگیر شدن این کشور در یک جنگ تمام عیار و حملات بی رحمانه بر علیه یکی از فقیرترین و ضعیف ترین کشورهای همسایه تصمیم پر مخاطره ای است که تا کنون دستاوردی برای این حکومت به همراه نداشته است. صحنه یمن اکنون شاهد استفاده از پیشرفته ترین تسلیحات بر علیه مردمی است که از اولین امکانات زندگی نیز بی بهره اند. همه زیر ساخت های یمن در حال نابودی است. اقدام اخیر عربستان در بمباران فرودگاه صنعا و جلوگیری از فرود هواپیمای امداد رسان ایرانی در این فرودگاه نشان داد که عربستان تا چه میزان در برخورد با مردم یمن جسورانه عمل می کند. در پرتو این تحولات این سوال مطرح می گردد که ساخت درونی عربستان سعودی از چه وضعیتی برخوردار است. به نظر می رسد که عربستان سعودی با وضعیت متناقض و پیچیده ای در داخل روبروست که با تمهبداتی توانسته است تا کنون آن را کنترل کند. وضعیتی که ممکن است در آینده موجب تغییرات اساسی در این کشور گردد. این وضعیت تناقض آمیز سرنوشت آینده عربستان را در یک ابهام در جهت گیری قرار داده است. برای عربستان موضوع اکنون این است که این کشور چگونه کشوری خواهد بود و به چه سمت و سویی می خواهد حرکت کند.
ابهام در جهت گیری
شکل ساده و کوتاه شده این ابهام در جهت گیری را می توان در قالب دو بیانیه متفاوت از پادشاهان این کشور، البته در دو زمان متفاوت، مشاهده کرد. عبدالعزیز ابن سعود که حکومت عربستان سعودی را بنیانگذاری کرد در آغاز قرن بیستم اعلام نمود که “این پادشاهی در صورتی پابرجا می ماند که کشوری باشد که به راحتی در دسترس اجانب قرار نداشته باشد و اجانب انگیزه ای برای دست اندازی به آن نداشته باشند”. به تعبیر دیگر از دیدگاه او عربستان بایستی جایی می بود که فاقد هر گونه جاذبه ای باشد تا خارجی ها انگیزه ای پیدا نکنند تا برای رسیدن به آن برای حضور در عربستان تلاش کنند و بیگانگانی هم که در آنجا هستند به تدریج این سرزمین را ترک کنند. در کنار این دیدگاه، توجه به بیانیه دیگری که در ابتدای سال های آغازین قرن ۲۱ از سوی پادشاهی عربستان صادر شد نیز حائز اهمیت است. در این بیانیه اما پادشاهی عربستان اظهار می کند که “ما بخشی از جهان هستیم و نمی توانیم از آن جدا افتاده باشیم. ما نمی توانیم در صورتیکه همگان دارند به سمت سیستم های پیشرفته جهانی حرکت می کنند فقط تماشاچی باشیم”. با در نظر گرفتن این دو نوع بیان اکنون می توان دید که هر دو دیدگاه در درون عربستان زنده هستند و البته هر یک از آنان با موانع و دشواری های زیادی روبرو هستند. همین موضوع است که ابهام در جهت گیری را پدید آورده است. بر خلاف خواست ملک عبدالعزیز وجود ذخایر نفتی عظیم و موقعیت ژئوپلتیک عربستان آنچنان جاذبه ای بوجود آورد که حضور قدرت های غربی تا عمق وجود این کشور را فراگرفت. بی مناسبت نبود که رابرت ویتالیز از کارشناسان امور عربستان نام “پادشاهی آمریکا” را برای کتاب خود در توصیف حکومت آل سعود برگزید. گروه قدرتمندی در عربستان سعودی حضور دارد که هرگونه تغییر در این کشور را رفتن به سوی جهنم می داند. و از دل همین تفکر بزرگترین گروههای تروریستی متولد شدند که نه تنها اکنون سراسر خاورمیانه را در آتش و خون فرو برده اند بلکه پیش از آن با اقدام تروریستی بی سابقه ای در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ آمریکا را نیز هدف قرار دادند و زمینه تجاوزات نظامی آمریکا در منطقه را فراهم کردند.
از زمان حادثه یازده سپتامبرتا کنون به اندازه پر کردن قفسه های یک کتابخانه، کتاب و مقاله در غرب در مورد القاعده و چهره جدید تروریسم نوشته شده است. با تورق همه این نوشته ها بوضوح می توان دریافت که چه بطور مستقیم و چه بطور غیر مستقیم، بحث همه آنها این است که عربستان سعود منبع اساسی شرارت و تروریسم جدید است. هر یک از این نویسندگان به فراخور به این موضوع پرداخته اند که عربستان زادگاه، پرورش دهنده و تامین کننده مالی تروریسمی است که امروزه با سوء استفاده از نام اسلام در جهان جریان دارد. با توجه به مطالب فوق به گمان من واژه “سردرگمی” از واژه “شرارت” برای توصیف وضعیت عربستان متناسب تر به نظر می رسد. حکومت عربستان و مشی محافظه کارانه آن توصیه نمی کند که این کشور به دنبال شرارت باشد. اما شرایطی که در آن گرفتار است چنان این کشور را سردرگم کرده است که لاجرم به عنوان منبعی برای شرارت ها تبدیل می گردد. کمتر کشوری را می توان سراغ گرفت که به اندازه عربستان تلاش کرده باشد تا با سرعتی اینچنین و بطور ناکهانی وارد عصر جدید یا مدرنیته گردد. می توان معدودی از کشورها را معرفی کرد که به چنین تلاشی دست زده اند، اما به لحاظ روان شناختی و همچنین دسترسی به منابع مالی، آمادگی کمتری از عربستان سعودی در این راستا داشته اند و در نتیجه با این شتاب نیز سیر خود را به طرف مدرنیته ادامه نداده اند. این در حالی است که فرهنگ عربستان سعودی عمیقا متاثر از مذهب وهابیت است. وهابیت یک حرکتی افراطی مذهبی است که از قرن هجدهم میلادی نضج گرفت و بطور جدی زمانی که خاندان آل سعود در سال های ۱۹۲۰ به شبه جزیره عربستان تسلط پیدا کرد، موجودیت یافت. دیدگاه مذهب وهابیت آن قدر افراطی و تند بود که همه مذاهب دیگر اسلامی را به وحشت انداخت و در مقاطعی از تاریخ برخوردهای خشنی را پدید آورد.
طرفداران دیدگاه وهابیت ادعا می کنند که می خواهند به اسلام اصیل برگردند. براین اساس ممنوعیت های زیادی در رفتارها و نمادها پدید آورده اند. همین نوع رفتار خشن و مصالحه ناپذیرموجب شد تا بسیاری از تنوع های فرهنگی و مذهبی که سابقا در عربستان وجود داشت خشکانده شوند که نتیجه این کار بروز یک جامعه شدیداٌ کنترل شده و بی روح گردیده است. جامعه ای که مکان های عمومی آن به شدت توسط پلیس مذهبی کنترل می شود تا از هرگونه نمود غیر دینی، بر اساس آن چیزی که مذهب وهابیت در نظر دارد، جلوگیری کند. عبادت برای شیعیان محدود و حضور برای غیر مسلمانان ممنوع است. بیش از نود درصد کتاب های منتشره در عربستان سعودی در مورد موضوعات مذهبی وهابیت است و از آنجا که کلمه وهابیت دارای یک بار منفی است، بسیاری علاقه دارند که به عنوان سلفی شناخته شوند. به این معنی که می خواهند خود را شبیه نسل های اول اسلام قرار دهند. بیشتر فارغ التحصیلان در این کشور مدرک خود را در مطالعات اسلامی اخذ می کنند. این کشور مدعی است قانون اساسی آن قرآن است و قانون اساسی نوشته شده دیگری ندارد. هرچند در سال ۱۹۹۲ بالاجبار قانونی نوشته شد که تا حدودی شبیه یک قانون اساسی است. ایده آل آنها این است شبه جزیره عربستان جزیره ای باشند پاک که از آلودگی ها و ابتذال غرب در امان بماند. پادشاه عربستان هویت اصلی خود را در عنوان خادم الحرمین الشریفین تعریف کرده است و سعی می کند از این عنوان افتخاری جهانی کسب کند.
نفت و تحولات اجتماعی
با این همه عربستان سعودی بیش از یک چهارم ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد. وجود این ذخایر یک موهبت و موقعیت بزرگ و البته دوگانه است که در مواقعی سعودی ها را به هراس می اندازد. این منبع بزرگ انرژی از یک سوی برای عربستان ثروتی عظیم پدید آورده است و از سویی این کشور را شدیداٌ با اقتصادهای صنعتی مرتبط کرده و به تعبیری برای فروش نفت به این کشورها گره زده است. با توجه به تکنولوژی پیچیده نفت و ضرورت اطمینان از در دسترس دائمی بودن آن برای اقتصادهای شکوفا، حضور غربی ها و تسلط آنها بر این ماده حیاتی نیز دائمی شده است. چیزی که بخش سنتی جامعه عربستان از آن به شدت ناراضی است.
شوک های مربوط به قیمت نفت در دهه ۱۹۷۰ این ثروت را چندین برابر افزایش داد. کارآفرینان غربی اشتیاق زیادی پیدا کردند تا به نفت و عواید آن دسترسی پیدا کنند و میلیاردها دلار قرار داد در زمینه ساخت وساز، فناوری و خدمات با عربستان سعودی امضا کرده اند. به موازات افزایش پترودلارها، شاهزادگان عربستان نیز به شخصیت های مشهوری در کلوپهای شبانه بین المللی تبدیل می گردند. این شاهزادگان صاحب ثروت، گران قیمت ترین لباس ها و زیور آلات را استفاده می کنند و بهترین طراحان مد لباس خدمت می گیرند. نگارنده به خاطر دارد زمانیکه در مقر سازمان ملل متحد در ژنو خدمت می کردم، در فصل تابستان برخی از این ثروتمندان عرب به سوئیس سفر می کردند. آنها از چنان مدل اتومبیلی استفاده می کردند که برخی افراد محلی و یا توریست ها ابراز علاقه می کردند تا هر کجا که این شاهزادگان متمول توقفی داشتند، آنها نیز عکسی به یادگار با یکی از این اتومبیل های گران قیمت بگیرند. این موضوع را بایستی مقایسه کرد با چند دهه قبل که یک شاهزاده سعودی مجبور بود در یک خانه نمور و مخروبه زندگی کند و در آنجا نیز شکایات و عرض و حال مردم را نیز دریافت کند. اما در عصر جدید همان شاهزاده در کاخی مجلل و مملو از مبلمان ها و اثاثیه و دکوراسیون های گرانقیمت زندگی می کند که توسط حصار دیوارهای بلند و گاردهای آموزش دیده محافظت می گردد.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران نگرانی های زیادی را برای خاندان آل سعود بوجود آورد. آنها برخی از حرکت های اعتراضی که در این کشور رخ داد را با ربط دادن به ایران به شدت سرکوب کردند. نمونه آن برخورد با گروهی از شورشیان بود که در مخالفت با خاندان آل سعود در مکه دست به گروگانگیری زدند. نیروهای امنیتی عربستان سعودی با حمله به این افراد، تعدادی از شورشی ها را کشته و بقیه را دستگیر کردند و گردن زدند. بعد از آن حکومت سعودی سعی کرد که برای افزایش مشروعیت خود وفاداری نهاد مذهبی را بیشتر به دست آورد. لذا کنترل کامل بر آموزش را به آنها سپرد و به آنها اقتدار داد تا بر رفتار شهروندان و جهان گردان نیز نظارت کنند. قوانین مدنی عربستان سعودی بیشتر مضیق و محدود گردید تا عناصر محدودکننده محافظه کار جامعه را هرچه بیشتر تقویت کند. این فرایند به وسیله مدرسان تندرو سوری و مصری که خود را به رادیکالیسم پان اسلامیسم متعهد می دانستند و بیشتر اهداف سیاسی خود را پیگیری می کردند، تقویت گردید. همزمان با آن در سال ۱۹۸۶ پادشاه عربستان عنوان رسمی خود را نیز تغییر داد و آن را با لقب خادم الحرمین الشریفین جایگزین کرد.
در همین حال اتفاق دیگری در دنیای نفت افتاد. افزایش بی سابقه قیمت نفت عربستان سعودی را تبدیل به یکی از دولت های به شدت رفاهی کرد. در پایان دهه ۱۹۸۰ میلادی هر تبعه سعودی از بهداشت و درمان و آموزش عالی رایگان برخوردار شد. هر فارغ التحصیل دانشگاهی اعم از دختر و پسر پنجاه هزار دلار کمک مالی دریافت می کرد تا یک کسب و کار کوچک را راه بیندازد. هر مرد جوان تبعه سعودی به محض رسیدن به سن بلوغ یک تکه زمین به اضافه یک وام ساخت در حدود ۸۰۰۰۰ دلار دریافت می کرد. آب و برق مجانی شد. دولتمردان عربستان انتظار داشتند که این وضع ادامه داشته باشد. اما جریان به همین منوال ادامه نیافت و این وضع بعد از مدتی تغییر کرد. برنامه های رفاهی سخاوتمندانه روی دست دولت باقی ماند. روحیه افراط در ولخرجی به یک فرهنگ تبدیل گردید. جمعیت افزایش چشمگیری یافت اما در همین زمان وضعیت درآمدهای نفتی و دستیابی به منابع رو به افول نهاد. صفحه دیگری از تحولات در عربستان ورق خورد که به دلپذیری و چشم نوازی دوره قبلی نبود و همین امر منبع برخی از حوادثی گردید که جامعه عربستان هم اکنون با آن دست به گریبان است.
در بین سال های ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱ جمعیت سعودی بیش از دو برابر رشد کرد. پیش بینی می شد که اگر زنان سعودی همان نرخ باروری، یعنی متوسط هر یک زن هفت فرزند، را حفظ می کردند، مجددا در سال ۲۰۲۰ جمعیت این کشور دوبرابر جمعیت کنونی خواهد شد. زمانیکه این جمعیت جوان در جستجوی کار برآیند، بسیاری از آنها ناامید خواهند شد. در حال حاضر بیکاریدر این کشور به ۲۰% افزایش یافته است در حالیکه تولید سرانه از چهل سال قبل پائین تر آمده است. درآمد سرانه نفت کشور در سال ۱۹۸۰ برای هر تبعه سعودی حدود ۲۲ هزار دلار بود. در حالیکه در سال ۲۰۰۴ علیرغم افزایش قیمت نفت به ۴۰۰۰ دلار برای هر نفر رسیده است. در حالیکه شهرهای عربستان سعودی از دور از جلال و جبروت خاصی برخوردارند و بویژه حاجیانی که برای انجام فریضه حج به این کشور سفر می کنند با خود تعریف هایی از پاکی و نظافت و رونق و معنویت از این کشور را به وطن خود ارمغان می برند و در هر مهمانی با آب و تاب آنها را شرح می دهند، اما این شهرها از نمای نزدیک مملو از انواع پدیده های زشت، محله های کثیف و شلوغ و رفتارهای مشمئز کننده هستند. در حالیکه فشارهای اجتماعی افزایش می یابد، اما تعارض بین زندگی غربی و سنتی خود را به نحو عریانی به همگان نشان می دهد. در سال های اخیر در عربستان سعودی نیز همانند بسیاری از دیگر نقاط جهان یک پدیده دیگر درروبه گسترش نهاده است و آن پوشش تصویری ماهواره هاست که برصفحه تلویزیون ظاهر می گردد و انواع برنامه ها اعم از برنامه های با احساسات ضد غربی و یا برنامه های تحریک آمیز و اغوا کننده را به درون خانه ها کشانده است. همچنین تکنولوژی موبایل و شبکه های اجتماعی نیز جامعه را تحت تاثیر خود قرار داده است. بسیاری از افکار و دیدگاهها بدون مرز و مستقیم پا در حریم خانواده ها گذارده است که پیامدهای خود را به همراه دارد.
دمکراسی و تروریسم
در طول دهه ۱۹۹۰ و متعاقب تهاجم عراق به کویت وضعیت امنیتی عربستان نیز دستخوش تغییراتی اساسی گردید. پس از تهدیدهای صدام حسین، نیروهای آمریکایی در سرزمین عربستان مستقر شدند تا از تهاجم دوباره صدام حسین به کویت جلوگیری کنند. علاوه بر این هزینه عملیات اخراج عراق از کویت نیز بر دوش عربستان و کویت قرار گرفت و تقریبا این عملیات برای آمریکا مجانی تمام شد. آمریکا برای انجام چنین عملیات بزرگی در واقع مهمان جیب دولت های ثروتمند و نفت خیز جنوب خلیج فارس بود. هرچند که مشکلات بعدی و از جمله مسئله درمان سربازانی که دچار معلولیت و یا مشکل حادی به نام سندرم جنگ خلیج فارس شدند هزینه های زیادی را به دولت آمریکا تحمیل کرد. این تقدس زدایی از سرزمین های مقدس یک عامل مهم برای بروز و پیدایش القاعده و پدیده ای به نام اسامه بن لادن بود. تقارن این عوامل معنی جدیدتری نیز بعد از حادثه یازده سپتامبر به خود گرفت. ناگهان عربستان سعودی، جایی که پانزده نفر از نوزده هواپیماربای دخیل در حادثه تروریستی یازده سپتامبر در آنجا متولد شده بودند، در چشم حامیان غربی اش دیگر به عنوان نمونه یک کشور ثروتمند و دارای نظم مستقر به چشم نمی آمد. از این زمان بود که خاندان آل سعود از هر طرف تحت فشار قرار گرفت. در حالیکه برخی در غرب خاندان آل سعود را متهم می کردند که حامی تروریست هاست، القاعده آن را به خاطر تبانی کردن با غرب مورد حمله قرار می داد. اسامه بن لادن و القاعده این حاکمیت را نامشروع می دانستند. از سوی دیگر شعارهای جرج بوش پسر مبنی بر طرح انتقال خاورمیانه و دمکراتیزه کردن آن نگرانی های عمیقی را در حاکمیت عربستان بوجود می آورد. پر واضح بود که این حکومت کمترین نسبتی با دمکراسی و مشارکت مردم در تصمیم گیری ندارد. بنابراین عربستان سعودی حق داشت که از شعارهای دمکراتیزه کردن خاورمیانه که از جانب رئیس جمهور آمریکا صادر می گردید دچار خوف و هراس شود. از نظر دمکراسی حکومت عربستان در نازل ترین سطح هم قرار ندارد. این حکومت از ناحیه طرفدارن حقوق زنان، روشنفکران و اقلیت شیعه و جوانان مایوس شده، تحت فشار سیاسی است. همه این گروهها خواهان آن هستند تا گشایش بیشتری در این کشور ایجاد شود. این در حالیست که محافظه کاران سنتی در مقابل هر نوع تغییر به شدت مبارزه می کنند. زیرا که تغییرات اقتدار آنها را کاهش خواهد داد. تقریبا همه می خواهند صدای بیشتری در این زمینه داشته باشند و تعیین کنند که کشور چگونه و به نفع چه کسی اداره شود. دولت عربستان خود را در میانه یک میدان مین احساس می کند. برای اینکه راه برون رفت خود را پیدا کند، بایستی همه و از جمله مذهبی هایی را که برای تروریسم زمینه فکری و توجیه می تراشند مهار کند. در بین فتاوای مذهبی در این کشور دیدگاه های افراطی تا آنجا وجود دارد که برخی از آنان خواهان رسمی اعلام کردن برده داری هستند. از سوی دیگر مدرن کردن اقتصاد کشور، ایجاد صدها هزار شغل جدید، و بازنگری در تلقی از جایگاه زنان، از نیازهای حیاتی و فوری عربستان سعودی است. این کشور بر خلاف تصورات ساده انگارانه، در مواجهه با غرب نیز وضعت مساعدی ندارد. اینگونه نیست که عربستان با غرب در وضعیتی آرام و بی دغدغه ادامه همزیستی می دهند. این کشور ناگذیر است پاسخ های جدی برای انتقادات موجود در غرب تهیه کند و هم پیمانان غربی خود را راضی کند و در عین حال مراقب باشد تا آنکونه که القاعده و دیگر افراطیون این حکومت را متهم می کنند، به عنوان آلت دست غرب و یا کشوری وابسته به غرب جلوه نکند. این همه برای یک جامعه که بیشترین رهبران قدرتمند آن بالای هفتاد و یا هشتاد سال سن دارند و انتظار دارند زندگی در انزوا و بر اساس سنت ها و حقایق کهن جریان یابد، البته خیلی دشوار است. آیا دولت عربستان سعودی مسئول برخی از حوادث تروریستی پر سر و صدا همچون حادثه یازده سپتامبر بود؟ آیا حاکمان عربستان با القاعده متحد بودند. از یک منظر می توان به این پرسش ها پاسخ منفی داد. رهبران عربستان بیشتر به محافظه کار شهرت دارند تا اینکه آنها را به تندروی بشناسیم. این رهبران به ثبات خود به شدت علاقه دارند. این علاقه تا آنجاست که در بسیاری از مواقع بحرانی حاضرند باج بدهند اما ثباتشان مصون بماند. همراهی آنها با صدام حسین در جنگ با ایران و پرداخت میلیاردها دلار پول و تجهیزات به این رژیم با همین منطق قابل تحلیل است. یکی از دلایل حمله عراق به کویت نیز برای رهایی از همین بدهی ها بود که البته سران عربستان حاضر بودند بدون حمله هم آن را به صدام ببخشند. طرفه اینکه همراهی عربستان با آمریکا نیز برای بیرون راندن عراق از کویت نیز با همین منطق قابل تحلیل است. بسیاری دیگر از اقدامات و رفتارهای عربستان سعودی در سیاست داخلی، منطقه ای و بین المللی نیز با همین معیار قابل بررسی است. اما ارتباط بین فرهنگ سعودی و برآمدن گروههای افراطی نظیر القاعده فراتر از این سوال است که بپرسیم آیا خود حکومت عربستان ایجاد کننده تروریسم بوده است یا خیر. اگرچه امروز با پیدایش داعش و سایر گروههای تروریستی در خاورمیانه دیگر نمی توان با اطمینان گفت که حکومت عربستان تعمدا گروههای تروریستی را ایجاد نکرده است. عربستان سعودی ابتدائاٌ بدون آنکه چنین منظوری داشته باشد در مواردی مسیری را طی کرده است که نتیجه آن تولید تروریسم است. اما در ادامه خود بطور قوی به آنها گره خورده است. رهبران عربستان ناخواسته نقش دکتر فرانکشتاین را پیدا کرده اند که یک هیولایی را ساخته اند و اکنون آن هیولا از کنترلشان خارج شده است. پولی که عربستان سعودی چه توسط حکومت و جه از ناحیه بخش خصوصی و خیریه ها برای گسترش تروریستم خرج می کنند رقمی بسیار بالاست. از جمله این کمک ها شامل تامین مالی ۲۱۰ مرکز اسلامی، بیش از ۱۵۰۰ مسجد، ۲۰۰ کالج، و حدود ۲۰۰۰ مدرسه می گردد که به ترویج دیدگاههای افراطی وهابیت مشغولند. اکنون باید تغذیه و تامین مالی گروههای مسلح تروریستی در عراق و سوریه را نیز به آن اضافه کرد.
واکنش عربستان به حادثه یازده سپتامیر در ابتدا یک واکنش انکاری بود هرچند که اسامه بن لادن تبعه عربستان سعودی بود و اکثر هواپیمارباها نیز ملیت سعودی داشتند آنها حتی حاضر نبودند بپذیرند که القاعده حضوری جدی در این کشور دارد تا اینکه در اثر وقوع اتفاقاتی دیرباورانه به این نکته اذعان کردند. حوادث تروریستی در عربستان سعودی در سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ رخ داد که از جمله آنها حادثه الخبر و نیز ربودن و قتل پاول جانسون پیمانکار آمریکایی و حمله به کنسولگری آمریکا در جده بود و سعودی ها را متوجه خطر بزرگی کرد که در درون این پادشاهی در حال بزرگ تر شدن بود. دولت عربستان نتوانست این خشونت ها را انکار کند و صدها مظنون را دستگیر کرد که با شبکه القاعده مرتبط بودند و اسناد و مهمات و اسلحه زیادی از آنان ضبط شد. عربستان در پرتو این واقعیت ها مجبور شد ولو بطور ضمنی بپذیرد که بین انچه که در این کشور رخ می دهد با آنچه که در مدارس دینی و مساجد این کشور تعلیم داده می شود، یک ارتباطی وجود دارد. سعودی ها برای مبارزه با این کار و البته تحت فشار آمریکا، برخی اقدامات را آغاز کردند که از جمله آنها بررسی و تجدید نظر در متون آموزشی بود. سعودی ها بیش از ۳۵۰۰ امام مساجد را در برنامه بازآموزی تحت آموزش قرار دادند با این هدف که به آنها تفهیم کنند که در اسلام مدارا و تساهل هم وجود دارد و لازم است به این ابعاد از دین هم توجه کنند. به خطبا توصیه شد تا در سخنرانی های خود در مورد خطر سوء استفاده از مذهب و مصادره به مطلوب کردن آن هم سخن بگویند. بخش هایی از کتاب های درسی که خشونت علیه غیر مسلمانان را تعلیم می داد از کتاب های درسی حذف گردید. حکومت آل سعود، تحت فشار ایالات متحده آمریکا قانونی را در مورد مبارزه با پولشویی و تعقیب خیریه های سعودی که مظنون به حمایت از تروریسم بودند، به تصویب رساند. هرچند که صحبت کردن از آزادی رسانه ها در عربستان سعودی بی معنی است، اما تحت این اجبارها رسانه های عربستان برای بحث های فراگیرتر تا حدودی باز شدند. موضع گیری هایی بر علیه القاعده صورت گرفت و روش القاعده در معرفی کردن چهره جنگ طلب از اسلام مورد انتقاد قرار گرفت. عربستان در صحنه بین المللی نیز برای ترمیم چهره خود و زدودن ننگ تروریسم از آن اقداماتی کرد. اقدامات عربستان در کمک مالی به مرکز مبارزه با تروریسم سازمان ملل متحد در این زمینه قابل ذکر است. این کشور به سبک خود که خرج کردن پول را حلال مشکلات می داند، مبلغ کلانی به ساختار سازمان ملل متحد پرداخت کرد تا برای ایجاد مرکز مبارزه با تروریسم هزینه شود. این کار عربستان سعودی بی شباهت به پرداخت رشوه محترمانه نبود. با تصویب قطعنامه اجماعی ۱۰/۶۶ دسامبر ۲۰۱۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد مرکز مبارزه با تروریسم در مقر سازمان ملل ایجاد شد و در همان قطعنامه از پادشاهی عربستان به دلیل کمک مالی برای ایجاد این مرکز قدردانی گردید.
همراه با اقدامات رسمی مقامات عربستان، روحانیون وابسته به حکومت نیز در مذمت تروریسم و مخالفت آن با اسلام در رسانه ها سخن می گفتند. هر چند که این اقدامات مثبت بود اما واقعیت دیگری را نمی توان نادیده گرفت و آن اقدامات موازی این کشور در پرورش تروریسم در داخل عربستان و در کشورهای دیگر بود. تا زمانیکه پول های سعودی و دکترین این کشور در مسیری قرار دارند که نسل جدیدتری از تروریسم های القاعده را پرورش می دهد، نمی توان از اقدامات به ظاهر مثبت در حمایت از مبارزه با تروریسم، اظهار رضایت کرد. زنگ خطر زمانی بیشتر به صدا در آمد که در همین اثنا یک نظرسنجی در عربستان سعودی صورت گرفت که نتیجه آن نشان می داد ۴۹% مردم این کشور از نظرات اسامه بن لادن جانبداری می کنند. در همین رابطه در نوامبر سال ۲۰۰۴ جمعی از علمای سعودی فتوایی برای گروههای اهل تسنن عراق صادر کردند که خشونت و قتل را با اهداف مذهبی توجیه می کرد. جالب اینجاست که علاوه بر بقایای حزب بعث عراق و برخی افراطیون سنی مذهب عراقی، بسیاری از کسانی که به عملیات انتحاری در عراق دست می زدند نیز از اتباع عربستان سعودی بودند.
علیرغم اعلان برائت از القاعده و اقداماتی که در سطح حکومتی و بین المللی برای مقابله با تروریسم و یا مبرا داشتن حکومت عربستان از این پدیده شوم صورت گرفت، اما نقش عربستان در پرورش تروریسم و تغذیه فکری و مادی آن نه تنها ادامه یافت که تشدید گردید و چهره خطرناک دیگری به خود گرفت. بروز انقلاب های عربی برای این موضوع بستری مناسبی فراهم کرد. شکل گیری گروههای تروریستی جدید همچون داعش و جبهه النصره که بقایای بازسازماندهی شده القاعده بودند به آفتی برای خاورمیانه تبدیل شد که همچنان این منطقه را در آشوب و ناامنی نگه داشته است. فتاوای برخی از روحانیون افراطی منبع فکری این رفتارهای وحشیانه ای است که متاسفانه با سوء استفاده از دین و مذهب صورت می گیرد. بسیاری از اقداماتی که نتیجه آنها بدنام کردن اسلام و مسلمانان، قتل و غارت و کشتار انسان های بی گناه، ویرانی سرمایه های مادی و معنوی منطقه و رواج پدیده شوم برده داری و خرید و فروش زنان و دختران در بازارهاست، با همین فتاوا توجیه می گردند. عربستان سعودی در این زمینه به خودی خود مشکل بزرگی است که می تواند همچنان بحران ایجاد کند.
وضعیت زنان
موضوع دیگر در وضعیت بحرانی و سردرگمی عربستان سعودی وضعیت زنان است. زنانی که امروزه به آموزش عالی دسترسی دارند اما از بسیاری از حقوق اولیه خود از جمله حق رانندگی برخوردار نیستند. نرخ مشارکت زنان در این کشور به شدت پائین است. فقدان قوانین کافی برای حمایت از زنان در جامعه شدیداٌ مردسالار سعودی همواره مورد انتقاد جامعه بین المللی است.
در سال های اخیر و در دوره ملک عبدالله برخی اصلاحات در این زمینه رخ داده است. انتخاب زنان در برخی از سمت ها بویژه کار های بازرگانی و آموزشی، ارتقای سیستم آموزش عالی و اختصاص میلیاردها دلار برای بازسازی نظام آموزشی، عضویت عربستان سعودی در سازمان تجارت جهانی و اقداماتی که برای مبارزه با فساد و بهبود وضعیت نظام اداری خسته و خواب آلود این کشور صورت صورت گرفته است، افزایش دانشگاههای فنی و مهندسی و افزودن رشته های علمی به سیستم آموزش عالی از اقدامات دیگری است که مورد توجه است. برخی از سیاست های ملک عبدالله در نظام به شدت محافظه کارانه عربستان صورت گرفت که سوظن هایی را در مورد وی برانگیخت. او بویژه حق انتخاب های بیشتری برای زنان فراهم کرد و تغییرات اقتصادی که ایجاد کرد امیدهایی در این رابطه بوجود آورد. با این حال عربستان در مورد زنان یکی از بدترین وضعیت ها را در بین همه کشورهای جهان دارد. زنان بطور بالقوه عامل مهمی برای تغییر در این کشور هستند.
جنگ یمن
ورود عربستان به جنگ یمن پدیده بی سابقه ای است. حکومت عربستان همواره از این نوع اقدامات مخاطره آمیز پرهیز می کرده است. چرایی ورود به این جنگ به فرصت فراختری نیاز دارد و از آن می گذریم. اما می توان این سوال را مطرح کرد که چنین جنگی چه پیامدهایی برای نظام داخلی عربستان خواهد داشت؟ بی گمان همانگونه که این جنگ حاصل تصمیم گروه جدید در هیات حاکمه عربستان است که نشان از نگاه جدیدی در این پادشاهی پر مشکل دارد، در ساختار درونی این کشور نیز تاثیراتی خواهد داشت که در آینده نزدیک رخ می نماید. فوری ترین اثر آن تعمیق شکاف در داخل هیات حاکمه عربستان است که ممکن است هم اکنون به خاطر شراطی جنگی از بروز آن جلوگیری شود. اما لاجرم در آینده آشکار می گردد. فائق آمدن بر این شکاف و ترمیم آن انرژی و توان زیادی از حکومت مصروف خواهد کرد. از سویی با توجه به آمیختگی فرهنگی و جمعیتی بخش هایی از یمن و عربستان سعودی ایجاد چنین زخمی در روابط دو کشور اثرات نامطلوب و دراز مدتی از خود بر جای خواهد گذاشت . عربستان تجربه مهار بحران هایی از این دست را ندارد. عربستان در ابتدا فکر می کرد که برخی کشورهای قدرتمند منطقه با او همراهی می کنند و کنترل وضعیت آسان تر خواهد بود. اما با عدم همراهی عملی این کشورها اکنون شرایط برای عربستان سخت تر شده است. با این تغییر ناگهانی و ورود به جنگ عربستان می توان گفت که سیاست های منطقه ای این کشور تهاجمی تر گردیده است. شواهد اندکی می توان یافت که نشان دهد سیاست تهاجمی برای منافع درازمدت، و یا حتی کوتاه مدت عربستان سازنده باشد.
نتیجه گیری
وضعیت عربستان سعودی پیچیده است. از یک سو موقعیت اقتصادی این کشور ثروتمند که منبع عظیم نفت را در اختیار دارد و از سوی دیگر دیدگاههای افراطی برخواسته از این کشور وضعیت خاص را پدید آورده است. افکار عمومی غرب از آمریکا انتظار دارد که در مقابل این رفتارهای عربستان سعودی ایستادگی کند. اما انگیزه های دیگر سیاسی و اقتصادی موجب می شود تا آمریکا این حکومت را همچنان به عنوان یک هم پیمان خود بداند. آمریکا نقش اصلی را در صنعت نفت عربستان داشته است. اما این وضع همواره یکسان نبوده است. اکنون عربستان در زمینه تکنولوژی و توان فنی نفتی و یا حتی بازار نفت دیگر آن وابستکی گذشته را به آمریکا ندارد. زیرا اکنون بازار متنوع تری دارد. آمریکا هرچند که این نوع حکومت در عربستان را در تعارض با ارزش های غربی می داند ولی به خاطر منافع دراز مدتی که در این کشور و در منطقه استراتژیک خلیج فارس و خاورمیانه دارد، چشمان خود را به روی بسیاری از ابعاد نامطلوب و برخی بلندپروازی های این حکومت می بندد. زمینه های زیادی وجود دارد که این رابطه را همواره با نوعی بیم و دودلی همراه کند. دلخوری های عربستان سعودی از آمریکا بویژه بعد از سقوط صدام حسین به نحو بارزی آشکار شد. اتفاقات بعد از سقوط صدام و حکومتی که در عراق بر سر کار آمد آن چیزی نبود که عربستان انتظار داشت. اکنون در پی مذاکرات هسته ای بین ایران و کشورهای موسوم به ۱+۵ و چشم اندازی که برای یک توافق باز شده است، به نظر می رسد دامنه این دلخوری ها و سوء ظن گسترده تر شود. عربستان نگرانی های خود را از یک توافق احتمالی بر سر موضوع هسته ای ایران به طرق مختلف نشان داده است. عربستان با نگاه به روابط خود با غرب و اتفاقات رخ داده در صحنه عملی بویژه در خاورمیانه و آنچه که به نظر او ایران در این فرایند حاصل کرده است، نوعی احساس تحقیرشدگی پیدا می کند. این کشور فکر می کند در بسیاری از این اتفاقات بازی خورده است و نگران آن است که تحولات بعدی نیز بر همین منوال به این ناامیدی بیفزایند. مطالبه اخیر این کشور مبنی بر داشتن غنی سازی مشابه آنچه که ایران بر اساس توافق حاصل از گفتگوهای هسته ای خواهد داشت، برای کاستن از این احساس تحقیر است. جالب اینجاست که عربستان در این زمینه به یک نکته اساسی توجه نمی کند و آن اینکه برای داشتن فناوری هسته ای صرف تقاضا و البته توان پرداخت مالی کافی نیست. برای این منظور داشتن دانش فنی و نیروی انسانی آموزش دیده یک ضرورت است. وضعیت استفاده عربستان از انرژی هسته ای در حال حاضر در حدی است که مطابق تعریف آژانس بین المللی انرژِی اتمی در سیستم پادمان در زمره مواردی قرار می گیرد که تحت پوشش “پروتکل مقدار اندک” Small Quantities Protocols”” قرار می گیرد. این در حالی است که ایران سابقه چندین دهه فعالیت در زمینه انرژی هسته ای را دارد و در برخی زمینه ها به نحو گسترده ای کار کرده و موقعیت خوبی دارد. مهمتر از همه نیروی انسانی آموزش دیده ای است که ایران در این زمینه دارد که به خودی خود پشتوانه بزرگی برای برنامه های توسعه ای است.
ساختار داخلی عربستان به تعبیری بحرانی است. رهیافت های متناقض این کشور را در سر دوراهی ها قرار داده است. بنابراین سوال بنیادینی که در مورد وضعیت داخلی عربستان وجود دارد این است که این کشور در چه جهتی می خواهد حرکت کند و تصویری که برای آینده این کشور در نظر گرفته می شود چگونه تصویری خواهد بود. بسیاری از نخبگان عربستانی ضرورت تغییر را درک می کنند. اما بیم و نگرانی آنان از این است که این تغییرت از کنترل خارج شده و در مسیری حرکت کند که آینده این پادشاهی و موقعیت آل سعود را به خطر بیندازد. این وضعیت بر ابهام در جهت گیری می افزاید. اکنون با توجه به سیاست های تهاجمی شده عربستان بعد دیگری به این موضوع نیز افزوده شده است. تغییرات در این کشور ابعادی فراتر از مرزهای جغرافیایی آن خواهد داشت.
کارشناس مسائل بین الملل