شب قدر و وا گویه های بندگان خطاکار و گناهکار با معبود، شب اجابت نماز و نیاز و دعا و ملائک دسته دسته به یمن بزرگیش می آیند چشمان خیس شب زنده داران را با گلاب بهشتی بشویند و غبار گناه را با عطر فردوس برین از قلوب بزدایند.
مردم استان سمنان در این شب همه هر کجا هستند خود را به بالغ بر ۷۰۰ مسجد، بقعه و تکایا رسانند تا در جمع های بزرگ عبادت کنندگان قرار گیرند و با دعای دسته جمعی سالی دیگر را رقم بزنند مملو از عبودیت و قرب و شادی. می گویند لیاقت می خواهد بیایی در مسجد بنشینی، شب زنده داری کنی و خدایت را صدا بزنی.
لیاقت را از نگاه خدا تعریف کنیم
نمی دانم تعریف این لیاقت را از کجا می شود پیدا کرد و در کدام فرهنگ می توان زیر مجموعه هایش را یافت و همین شاید برایم معمایی می شود که به سراغ کسانی بروم که شب احیا در مساجد نیستند ولی صدای الغوث الغوث روحشان انگار به خدا نزدیکتر از من است که هر سال این شب ها را در مسجد و طلبکارانه از خدایم رهایی می طلبم.
کسانی که از جان گذاشته اند تا دل ها در کنار یکدیگر بنشینند و نوای خلصنا من النار یارب سر دهند و باور دارند احیاء آن ها هم همانقدر ارزشمند است که احیاء سایر بندگان در مساجد و من امشب به این باور رسیدم که شاید احیاء آن ها نزد خدا مقبول تر از احیاء من باشد لابه لای آن همه بندگان خوب خدا در مساجد زیر باد کولر، فرش نرم، نور مناسب، پذیرایی و …
شب به نیمه نزدیک می شود که جلوی ایستگاه آتش نشانی میدان عدالت شاهرود می رسم نامی که بین خود آتش نشان ها رایج است ایستگاه عدالت، ایستگاه ولایت، ایستگاه ۲۲ بهمن، دو نفرشان تازه از ماموریت فرودگاه بازگشته اند و تازه افطار می کنند، حضورم بساط افطار دیر هنگامشان را می چیند و با آب سردی که این روزها عجیب می چسبد پذیرایم می شوند.
از نعمت زندگی ارزشمندتر چیزی برای انسان وجود ندارد
یکی یکی دور هم جمع می شوند، خیلی تمایلی به گفتگوی تک نفره ندارند، با این که روز سختی را در این گرما پشت سر گذاشته اند شادند و با هم شوخی می کنند، از آشپزی خوب راننده هایشان می گویند و خاطرات عملیات هایی که رفته اند. هرکدامشان حداقل یک بار معجزه خدا را با تمام وجود لمس کرده اند و وقتی از حس و حال شب های قدر می پرسم طوری پاسخ می دهند انگار بین آن ها و خدا چند قدم کوتاه بیشتر فاصله نیست.
همه شان یک بار تا دم مرگ رفته و برگشته اند، انفجار و آتش سوزی های مهیب و اطفاهای چندین ساعته را پشت سر گذاشته اند، داخل چاه های در حال ریزش گیر کرده اند و با اینکه برای هر کس جان خودش از هر چیزی برایش ارزشمند تر است آن ها جان دیگری را مقدم داشته اند و با حیات بخشیدن به کسی که از آن ها طلب یاری کرده گاها مرگ را به چشمان خود دیده و با تمام وجود لمسش کرده اند.
ترجیح می دهند همگی با هم مصاحبه کنند مانند عکس های تک نفره جبهه که صد نفری حضور داشتند و خاطره می ساختند و ترجیح می دهند هر کدام به هر سوالی که دلشان می خواهد پاسخ دهند.
معجزه است که از سال ۹۰ هنوز برای چهار شب قدر دیگر زنده ایم
جواد سروری، مجید قاسمی، رضا تیموری، مجتبی طالع زاری و حمزه شاملو به ترتیبی که نشسته اند خود را معرفی می کنند. در پاسخ به سوالم که از حس و حال شب های قدر و دعاها و نمازهایی که بخاطر ماموریت ها نصفه نیمه باقی می ماند، طالع زاری می گوید: این کار را قبول کرده ایم و این سختی ها خیلی به چشم نمی آید ولی در کنار خانواده نبودن در این شبها بیشتر از هرچیزی ما را اذیت می کند.
او می گوید هر حادثه ای که اتفاق می افتد برای ما یک زیارت است و در احادیث زیادی داریم اگر کسی دیگری را از بلا و رنجی که در آن است نجات دهد بهشت بر او واجب می شود و کار ما شاید بزرگترین عبادت باشد که می توانیم کار مفیدی برای مردم انجام دهیم.
سروری هم دلش می خواهد به این سوال پاسخ دهد اما جوابش منعطف به شب احیا نیست می گوید نه این شبها، حتی شب عید، تعطیلات، ایام عزاداری محرم و صفر هم ما سر کار بودیم و اغلب این مناسبت ها هم حادثه زیاد داشتیم.
جواد ادامه می دهد احیای نوزدهم سال ۹۰ پر حادثه ترین شب شاهرود را پشت سر گذاشتیم و خدا می خواست که آن شب زنده ماندیم. دو آتش سوزی ماشین داشتیم بعد از تمام شدن اطفای یکی هنوز به آتش نشانی نرسیده خبر آتش سوزی دوم را دادند به محل اعزام شدیم، فقط یک کوچه بهار و نوبهار را اشتباه کردیم به فاصله ۳۰ ثانیه دیر رسیدیم ولی همین سی ثانیه بچه ها را نجات داد.
او می گوید اگر همان سی ثانیه را زودتر رسیده بودیم بچه ها دل آتش بودند و انفجار خودرو یقینا جان همه ما را می گرفت. صدای انفجار تا یک هفته در گوش های ما زنگ می زد، وقتی برگشتیم ایستگاه سحر شده بود و مراسم شب احیا را از دست داده بودیم ولی عشق به کار باعث نشد ذره ای احساس ناراحتی در ما شکل بگیرد، خدا هم مطمئنا از دل ما خبر دارد و بابت این کوتاهی ها که در قبال خدمت رسانی به خلق است گناهی برای ما نمی نویسد.
روزه های بدون سحر و افطاری در عملیات
مجتبی در ادامه تاکید می کند آتش نشانی مربوط به یک کار خاص و یک زمان خاص نیست گاهی منزل بودیم حادثه رخ داده و شدتش به قدر بالا بوده که تماس گرفتند و مجبور شدیم از ساعت استراحت و کنار خانواده بودن بزنیم و برای انجام عملیات حرکت کنیم.
او می گوید چون خودمان آشپزی می کنیم پیش آمده برنامه ریزی کنیم برای سحر غذای مورد علاقه همه را تهیه کنیم، وسیله گرفتیم همه چیز را آماده کردیم ولی بخاطر عملیات به سحر نرسیده ایم و با خنده ادامه می دهد، خوش به حال گروه کشیک بعدی می شود.
طالع زاری از خطراتی که جان خود و همکارانش را تهدید کرده بیان می کند و می گوید مزد تمام این از جان گذشتگی ها را خدا به ما می دهد اما انتظار بیشتری از مسئولان داریم، در کشورهای اروپایی اولین شغل آتش نشانی است مراحل سختی را برای آتش نشان شدن پشت سر می گذارند، ما مدام درگیر حوادث هستیم، داشتیم نیروهایی که آمدند یک ماه هم نتوانستند دوام بیاورند و رفته اند ولی با تمام سختی ها هنوز در استان سمنان ما جزء مشاغل سخت قرار نگرفته ایم.
مجتبی با اشاره به اینکه اگر کسی می خواهد واقعا خدا را بشناسد باید آتش نشان شود ادامه می دهد هر کسی که اعتقادی هم نداشته باشد وارد این شغل شود ایمان می آورد به خدا و عظمت و معجزاتش، دعا قطعی است و همه اینجا به این مسئله رسیده اند.
زیر لب « اَلهُمَ العَنِ قُتلهِ اَمیر » می گوییم
در مسیرم به ایستگاه آتش نشانی ۲۲ بهمن به سراغ یکی از کارگران شهرداری می روم که وظیفه اش نظافت شهریست که من و شما در آن زندگی می کنیم، از حال این شب هایش می گوید: چاره ای نیست من هم وظیفه ای دارم به جایش زیر لب لَعن به قاتل امیرالمومنان می فرستم آن هم نه صد مرتبه بلکه هر چقدر که بتوانم.
علی محمدی در ادامه می افزاید: کار ما کمتر از عبادت نیست، خداوند سبحان می داند در این روز بسته به اقبال شیفت هستیم و نمی توانیم در احیاء شرکت کنیم باز دست مریضاد به شما که یادی از ما کردید کاش خداوند نیز در این شب ها یادی از ما بکند امشب فقیر تر از هر شب دست به دامن هستیم.
همکار علی با حالی نزار، قدم آهسته می کند و می گوید: سال گذشته کربلای معلا بوده برای همین حالی خموده دارد و دلی نازک، حال فکر کنید یکسال برایش چقدر زود گذشته است و امشب وقتی قامت خم کرده، زباله ای بر می دارد، آیا می تواند لحظه ای از آن شب ها را فراموش کند؟
محمد علی محمدی ادامه می دهد: دل شکسته از قدیم می گویند به خدا نزدیکتر است خدا را چه دیدی شاید قرب الهی امشب نصیب او شود تا شخصی که هم اکنون در مسجدی الغوث الغوث می گوید … خدا استجابت دعای افرادی را که دست به سویش دراز کرده اند، را در اولویت قرار می دهد.
وی در پاسخ به این سوال که چه آرزویی دارد، ادامه می دهد: دعا می کنم ظهور منجی عالم بشریت را نزدیک کرده تا ظلم و جور را از پهنه گیتی جمع کند، همه دعاهای هموطنانم مورد مقبول حق قرار گیرد و همه مریضان اسلام شفا پیدا کنند و از همه مهمتر مردم ایران اسلامی خصوصا جوانان را عاقبت بخیر کند چرا که در این صورت نیازی به دعای دیگر نیست.
آرزوهای طلایی مردانی نقره ای
سید عباس فرهادی مسئول شیفت ایستگاه آتش نشانی ۲۲بهمن، فرید طاهری شمیرانی، مهدی محمدی و جواد بیکیان نیز هر کدام خاطراتی از عملیات هایی که انجام داده بودند، معجزاتی که برای آنها و مصدومان شان رخ داده، سختی های شغلشان و گله گذاری هایی که از مسئولان استانی و شهرستانی دارند بیان کردند.
فرهادی عاقبت بخیری را آرزوی این شب عزیز خود برای همه ملت ایران دانست، بیکیان ظهور امام زمان(عج) و محمدی زندگی شاد و سالم و بدون دغدغه و حادثه برای مردم و شمیرانی هم برای خانواده اش آرزوی نیک بختی کرد و مفهوم خانواده را طوری برایم به تصویر کشید که گویی تمام مردم ایران خانواده اش هستند.
اَجِرنا مِنَ النَارِ یا مُجیرَم آروزست
ماموران نیروی انتظامی نیز در این شب از دیگر اقشاری هستند که وظیفه برایشان مجالی برای زمزه جوشن کبیر و مجیر نگذاشته است، یکی از همین ماموران که در خودروی خود مقابل میدان ولایت توقف کرده، می گوید: امشب نخستین باری نیست که در چنین شب هایی انجام وظیفه می کنم چه بسیار اعیاد نوروز، نیمه شعبان، فطر یا محرم الحرام، رمضان المکرم و … که در حال انجام وظیفه بوده ام.
عرب، بِکَ یا الله گویان و در حالی که نور ماه نیمی از صورتش را پوشانده و نیم دیگر آن با سایه سقف خودروی ناجا تاریک است، ادامه می دهد: خوشبختانه در ستاد فرماندهی ناجای شهرستان مراسمی با شور همراه با مداحان شهرستان برقرار است که برای سربازان و همکاران غنیمتی است اما برای ما در این خودرو تنها رادیویی به یادگار مانده که آن هم تا اعزام به ماموریت پای برجاست.
وی می افزاید: خوب برای هرکسی حضور در آن مکان آرزوست اما باید دانست که امروز و امشب وظیفه من این است که در این مکان بمانم و زیر لب مجیر زمزه کنم مجیر من امروز اینجاست و رحیم من نیز در این مکان حاضر …
عرب در پاسخ به اینکه آرزویش در این شب نورانی چیست، می گوید: بارش باران، شفای مریضان اسلام، خوشنودی قلب مبارک آقا امام زمان(عج) و عاقبت بخیری خانواده ام تنها آرزویم است.
تشنه لب رود ایستاده ایم
فرماندهی ناجای شهرستان شاهرود نیز در شب ضربت خوردن امام علی(ع) پر از شور و نور است در شبی که ماه سخاوتمندانه نور خود را بر پهنه نمازخانه فرماندهی نیروی انتظامی شهرستان می گستراند، صدای دل نشین تلاوت ادعیه رمضانی، همه جا را پر می کند.
یکی از سربازان ناجا که در یازدهمین ماه خدمت مقدس خود، در مقابل درب فرماندهی نیروی انتظامی به نگهبانی مشغول است در این باره می گوید: صدای ادعیه تلاوت شده در نمازخانه به اینجا نیز می رسد همین حالمان را خوب می کند در ضمن فرماندهان لطف کرده اند و برای امشب کتاب های ادعیه نیز در اختیارمان قرار داده اند اما حس عجیب اینجا مثل زمانی است که تشنه به بر لب رودی رسیده ای و نمی توانی پیشروی کنی چون دره ای عمیق میان تو و آن است.
محمود نوروزی خانی با حسی غریب ادامه می دهد: تصور کنید شبی که فرشتگان بر زمین می آیند و هرکس هرآنچه دارد تقدیم حضرت ولی عصر (عج) می کند، موجودیتان با شما چند متری فاصله داشته باشد اما از سوی دیگر خوشحالم چون ایستاده ام تا بقیه ثواب جمع کنند نورانی شوند، بدرخشند نزد خدا و من اینجا ببینمشان.
حالا می فهمم این همه سال فقط به زبان منتظر بودم
اما هنوز جای این شبگردی احیای من به پایان نرسیده به سراغ بیمارستان فاطمیه می روم جایی که خیلی ها در این شب منتظر تولد فرزندشان راهروی انتظار بیمارستان را بالا و پایین می روند، صدای بک یا الله از تلویزیون سالن به گوش می رسد و جوانی که قرار است برای اولین بار پدر شود با اضطراب احیا گرفته و چشمش به ساعتش ثانیه ها را برای رسیدن زمان تولد فرزندش رصد می کند.
به سراغش که می روم فقط می گوید حالا معنی واقعی انتظار را خوب می فهمم و واقعا امشب فهمیدم با تمام علاقه ای که به امام زمانم دارم فقط ادعای منتظر بودن دارم و هرگز این گونه که منتظر تولد کودکم در صحت هستم منتظر ظهور امامم نبوده ام.
به سراغ پرستاران این بیمارستان می روم خاطره رضایی هشت سال است این شب ها را بین مریضان و برای خدمت رسانی به آن ها سپری می کند. ICU و بیمارانی از جنس ملتمسان دعا و پرستاری که تنها حس و حالش در این شب آرزوی شفای همه بیماران است.
خاطره، فرقی میان محل خدمتش و مکان مذهبی برای خواندن دعا نمی بیند و حتی این محیط را ارزشمند تر می داند چرا که به کسانی خدمت می کند که در این ساعت ها حتی توان گوش دادن به برنامه های احیاء تلویزیون را هم ندارند و ویژه ترین دعایش در این شب ها را هم عاقبت بخیری همه مسلمانان می داند.
هر شب برای ما احیاء است
خانم کیقبادی دیگر پرستار این بیمارستان که بیمارانش همه کودکان بالای یک ماه تا ۱۱ سال هستند می گوید اگر پرستاری را دوست داشته باشی و با عشق وارد شوی اصلا اذیت نمی شوی، احیاء گرفتن فقط حضور در مسجد و خواندن دعا نیست.
او رضایت خدا را ملاک کارش قرار داده هر چند انگار همه کسانی که امشب به سراغشان رفته ام گفته و ناگفته همین گونه اند، برای آخرین نفر سراغ مریم لطفی سوپروایز بیمارستان رفتیم و از شب کاری شب احیاء پرسیدم آن هم در کنار مادرانی که منتظر تولد هستند، می گوید خیلی خوب است در مساجد یا تکایا باشیم اما اعتقاد دارم حتی شده یک شب احیا را در بیمارستان بگذرانم.
مریم، دعای عاقبت بخیری بیماران برای پرستاران را عامل موفقیت و استجابت دعاهایش دانست و ادامه داد: این شب با انرژی و حسی و حالی دیگر سر کار می آیم و مادران هم این شب حس عجیبی دارند مخصوصا آن هایی که پسر دارند با عشقی عجیبی می گویند امشب علی من بدنیا می آید.
خدا هم اینقدر مهربان است که با همه بدیهای ما، می خواهد کنارمان باشد
و جایی به نام زندان است و امشب شب قدر، دل هایی هستند که از پشت میله ها با دست های کوتاه درب خانه خدا را به صدا در می آورند شاید نگاه رحمتش را شامل حالشان کند و آزادی را به آن ها بازگرداند.
یکی از زندانیان آزاد شده که در مراسم هیئت یاس کبود حاضر شده به گفتگو با من نشسته اشک هایش را پاک می کند و چشمانش را می دوزد به کاغذ و قلم و ریکوردرم و می گوید از کجا بگویم، از سختی دوری از فرزندانم، مادری که دلش نسوخت، نداری و …، از چه بگویم که چند صباحی را در زندان گذراندم و نمی توانستم مهریه ای که حق همسرم هست پرداخت کنم و او به جرم این ناتوانی مرا به حبس کشاند و فرزندانم را کنار مادر پیرم رها کرد که این روزها از او هم خبری ندارم.
دست خدا از آستین خیران بیرون آمد
دیگری که بک یا الله هایش تمام شده از زندانی جرائم غیر عمدی بوده که به واسطه گلریزان شب میلاد کریم اهل بیت (ع) امروز نعمت آزادیش را به دست آورده است . او برای سه میلیون تومان، شب قدر گذشته را پشت میله های زندان گذرانده بود، کنار دستی ام می گوید اینطوری نگاهش نکن، تحصیلکرده است و اسم و رسمی برای خودش داشته و جفای روزگار امروز به فرش خاکی نشانده اش.
به سراغش می روم از حادثه ای می گوید که او را به اینجا کشانده و غصه هایش را بین دعاهای مفاتیح دستش ورق می زند تا می رسد به زندان و اشک هایش جاری می شود، دل شکسته ای که می گویند به خدا نزدیکتر است اینجا زیاد پیدا می شود.
دل به دلش که می دهم می فهمم نامزدش بخاطر اصرار و پافشاری های خانواده اش درخواست جدایی کرده و مادرش هم این شب قدری در بیمارستان بستری است. می گوید کاش خدا صدایم را بشنود، کاش دلش به حال من که نه، به حال مادر بیمارم بسوزد و نظر لطفی کند.
رهایی برایش بزرگترین آرزویی بوده که نمی دانسته چطور باید از پشت میله های زندان برای رسیدن به آن تلاش کند. می گوید دست هایم کوتاه بود و خرما بر نخیل و گویا روزگار دست های نامردیش را از آستین بیرون آورده و می خواسته انتقام بگیرد اما نمی دانم انتقام کدام گناه بود، تا اینکه میلاد کریم اهل بیت رسید و دست خدا از آستین خیران بیرون آمد.
می گوید شب قدر گذشته پشت میله های زندان از تمام گناهانم توبه کرده و با خدایم پیمان بستم اما نمی گوید چه پیمانی و بعد آرام مفاتیح را باز می کند و با صدای محزونش دنباله جوشن کبیرش را زمزمه می کند، انگار چیزی نگفته به ذهنش رسیده باشد بر می گردد و می گوید برای اولین بار است این دعا را اینگونه با عمق وجود می خوانم.
خبرنگار: الهام صادقی و محمد حسین عابدی
عکاس: منصوره قلیچی