عبدالله عبداللهی طی یادداشتی در خبرگزاری تسنیم نوشت: جمعبندی نهایی مذاکرات هستهای ۲۳ ماه اخیر ایران و ۵+۱، سرانجام روز گذشته به تهران آمد. این جمعبندی بناست در ایران و آمریکا توسط نهادهای ذیربط (از جمله شورای عالی امنیت ملی در ایران) بررسی شود.
با این حال برخی کارشناسان صاحبنظر در این باره از جمله آقای مهدی محمدی طی یادداشتی درباره ارزیابی اولیه خود از برجام، اعلام کرده است که جمعبندی نهایی “متوزان است”.
هرچند هنوز ارزیابی نهاد شورای عالی امنیت ملی اعلام نشده، با این حال در این یادداشت بنا را بر این میگذاریم که ارزیابی نهایی نیز حاکی از “توازن” مناسب دادهها و ستاندهها در توافق نهایی است(که به احتمال فراوان همین خواهد بود).
بنده چند ماه پیش از این نیز در یادداشتی با عنوان “دغدغههای فراهستهای در مذاکرات هستهای” به بخشی از دغدغههایی که بنا دارم در این یادداشت بدان بپردازم را بر مبنای شرایط آن دوران اشاره کردم و آنچه در ادامه این یادداشت خواهد آمد به نوعی ادامه و تکملهای بر این مباحث خواهد بود.
در نظریه “تحلیل گفتمان” کلیدیترین نکته آن است که اساساً پدیدهها و رویدادها هیچ “معنا”ی مطلق و از پیش تعیین شدهای ندارند. در این نظریه، رویدادها و پدیدهها به مثابه “نشانهها” و “دال” هایی در نظر گرفته میشوند که معنای تثبیت شده دائمی ندارند، بلکه دارای معانی چندگانهای هستند و “عناصر”خوانده میشوند. با این حال این عناصر پس از تثبیت معنایشان در درون گفتمان که توسط عمل “مفصلبندی” صورت میگرد به “دقایق” تبدیل میشوند و به عبارتی دیگر معنای مشخصی(برای یک برهه) به خود میگیرند. و اساساً گفتمانها تلاشش میکنند با کاهش چندمعنایی دالها به یک، معنای تثبیت شده، عناصر را به دقایق تبدیل نمایند.
بدون تردید، “توافق هستهای” از جمله نشانهها و عناصری است که در حال حاضر در بخشی از جامعه دارای معانی متعددی است و بدون هیچ تردیدی، اولین و جدیترین “مسئله کلیدی” در دوران “پساتوافق”، چگونگی “معنا بخشی” به این توافق در افکار عمومی است. خروجی این فاز سرنوشتساز که اهمیتی به مراتب بیشتر از اصل توافق هستهای و تمام جزئیات مربوط به محتوای فنی و حقوقی آن خواهد داشت، تعیین کننده اساسیترین مسائل پیشروی ایران و حتی دنیا خواهد بود.
تقویت و برجستهسازی “گفتمان سازش” یا “گفتمان مقاومت”؟ مهمترین مسئله پیش روی ماست. تحلیل محتوا و ارزیابیهای راهبردی از مذاکرات هستهای به روشنی گواه آن است که “تغییر نگاه ایرانیان” نسبت به آمریکا و پیرو آن برجستهسازی و هژمون کردن گفتمان سازش و مصالحه یکی از راهبردهای کلیدی آمریکاییها در مذاکرات بوده است و این راهبرد در داخل نیز گام به گام توسط “بزککنندگان” چهره آمریکا دنبال شد. این طیف، امروز نیز مهمترین دستور کار “پساتوافق” خود را بر این قرار داده که القا کند آنچه موجب دستیابی به یک توافق میان ایران و ۵+۱ شد، “صرفاً” لبخندهای ظریف “ظریف” بوده است و اگر در گذشته و در دوران تیمهای سابق مذاکرهکننده نیز همین سبک و سیاق دنبال میشد، چه بسا بسیار زودتر از این به یک توافق با غرب دست مییافتیم.
برای آمریکا و بزککنندگان، “معنا بخشی” اینچنینی و تقویت گفتمان سازش، به مراتب از اصل توافق و تمام جزئیات ۱۵۹ صفحهای آن مهمتر است. و در صورتی که موفق به چنین مهمی شوند، آنچنانکه در یادداشت فوقالذکر نیز بدان اشاره کردیم، سلسلهای نامتناهی از بحرانها پیشروی جمهوری اسلامی و ملت ایران قرار خواهد گرفت.
یک ارزیابی از متن توافق و راهبردهای آمریکا نشان میدهد که در صورت غلبه هژمونی گفتمان سازش، پروژه پلزدن از مسئله هستهای به سایر مولفههای کلان امنیت ملی کشور از جمله مسئله موشکی و مسائل مربوط به منطقه “بلافاصله” پس از یک دوره کوتاه مدت و احیاناً چند ماهه “استراحت هستهای” در دستور کار غرب و آمریکا قرار خواهد گرفت و این دومینو پایانی نخواهد داشت.
با این حال و علیرغم تلاش جریانات غربگرای داخلی و بویژه خود آمریکا، استدلالها و دلایل بس متقنی وجود دارد که نشان میدهد، دستیابی امروز کشور به توافق متوازن، نه تنها “صرفاً” ناشی از اتخاذ دیپلماسی لبخند و تعامل دیپلماتیک بیش از پیش با غرب و آمریکا نیست، بلکه نتیجهای کاملاً عکس آن را گواهی میدهد.
مهمترین استدلال و “نشانه در دسترس و معتبر” در این زمینه آن است که همین تیم مذاکرهکننده به سرپرستی شخص حجتالاسلام روحانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی در سال ۸۲ با اتخاذ همین رویکرد در دیپلماسی و حتی “ظریفتر” از آن، حتی موفق نشدند که غرب را به حفظ ۳ دستگاه! سانتریفیوژ در تاسیسات هستهای کشور راضی کنند. در این دوران پایفشاری جدی ۳ کشور اروپایی مذاکرهکننده با ایران بر این تعلق گرفته بود که اساساً هیچگونه سانتریفیوژی نباید در کشور بچرخد. آمریکا نیز مدتها پیششرط مذاکراتی خود با جمهوری اسلامی ایران را “تعلیق کامل” غنیسازی هستهای در کشورمان عنوان میکرد و بدون تحقق این امر حتی حاضر به دست تکان دادن از دور برای تیمهای مذاکرهکننده ایرانی نیز نمیشد!
با این حال، آمریکا زمانی با اصرار خود به میز مذاکره با ایران پیوست که پیشرفتهای اساسی در فناوری هستهای ایران در دوران تیمهای مذاکرهکننده آقایان لاریجانی و جلیلی به وقوع پیوست. تعداد سانتریفیوژها از حدود ۱۰ عدد به عدد غیرقابل مقایسه ۱۹ هزار رسید، تاسیسات استراتژیک فردو در زیر زمین ساخته شد، آب سنگین اراک روز به روز در حال تکمیل بود و مهمتر از همه آنها اینکه اورانیوم غنی شده ۲۰ درصد در داخل کشور تولید شد.
بر این اساس پس از سالها مقاومت ملت، دولت و رهبر معظم انقلاب، ایران “گزینههای متعدد و قدرتمند” بر روی میز مذاکرات داشت. گزینههایی که در دوران پیش از آن(مذاکرات آقای روحانی و ظریف و تیمشان) هنوز وجود نداشت و بر همین اساس بود که آمریکاییها شرطهای تحقیرکنندهای برای مذاکرات تعیین میکردند و اروپاییها نیز رسماً هرچه میخواستند به دست میآوردند.
خلاصه آنکه، اگر امروز ایران به توافقی متوازن و قابل قبول در برابر غرب دست یافته است، مصادره آن به سود “گفتمان سازش” توسط برخی جریانات غربگرا در داخل کشور، مصداق بارز “تقلب در توافق” است. علیرغم تمامی تلاشهای خستگیناپذیر، ارزنده و قابل تقدیر جناب آقای ظریف و تیم مذاکرهکننده ایرانی، اذعان به این نکته بسیار حیاتی است که بپذیریم، اگر امروز دستاوردی به دست آمده، صرفاً حاصل استراتژی “لبخنددر برابر لخند” نیست بلکه آنچنانکه گفته شد، پس از تقویت گزینههای روز میز متعدد و قدرتمند ایران در مذاکرات هستهای، بسیاری از گزینههای زیادهخواهانه آمریکا و متحدانش به زیر میز رفت و خط قرمزهای بسیار کلیدی از دشمن شکست که به بخشی از آنها در سخنرانی روز گذشته رئیس جمهور محترم نیز اشاره شد.
a.abdollahi83@gmail.com
انتهای پیام/