کیهان
«طناب پوسیده آمریکا و رژیم رو به سقوط آل سعود» عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید:
«رئیس جمهور کنونی آمریکا دو سال قبل، برای فریب افکارعمومی مردم منطقه، در مصر به تملق گویی پرداخت اما امروز در همان کشور و دیگر کشورهای منطقه، مردم شعارهای ضدآمریکایی سر میدهند. این شخص حتی هنگام سفر به افغانستان- که- تحت اشغال نیروهای آمریکایی-است- نیز از پایگاه هوایی بگرام خارج نشد و جرأت نکرد به کابل برود چرا که در میان ملتها منزوی است و از آنان میترسد.»
تصویری که حضرت امام خامنه ای-دامت برکاته- دیروز در شهر غیور مردان، گیلانغرب از وضعیت آمریکا ارائه فرمودند را میتوانیم در هر کجای جهان مشاهده کنیم. اگر رئیس جمهور آمریکا این گزاره را قبول ندارد، خودش کشوری را معین کند و در یک اعلام رسمی به این کشور سفر کند و یا مردم این کشور اجازه پیدا کنند، احساسات خود را نسبت به او بروز دهند تا بداند که اینک آمریکا و مقامات آن در هیچ کشوری محبوبیت ندارد. لازم نیست اوباما راه دوری برود یکی از ۵۱ ایالت آمریکا را انتخاب و آزمایش کند اگر غیر از نفرت، چیزی را مشاهده کرد ما هم در دیدگاه خود نسبت به او و کشورش تجدیدنظر میکنیم.
رئیس جمهور آمریکا خود میداند که دولتمردان-دمکرات یا جمهوری خواه- این کشور چقدر منفورند اگر اینگونه نمیاندیشید سه سال پیش با شعار «تغییر» (Change) وارد میدان انتخابات نمیشد و در سفر به ترکیه و مصر از عزم خود برای اصلاح تصویر آمریکا در جهان حرف نمیزد اما با این حال اوباما در شرایطی که اکثر شهرهای کشور او به جنبش اعتراضی پیوستهاند و تابلو اعتراض (Protest) بر سر دست گرفتهاند، کشوری را متهم به تروریزم- از نوع عملیاتهای ناشیانه- میکند که اگر یکی از مقامات ایران اجازه پیدا کنند کاندیدای ریاست جمهوری در هر کدام از کشورهای منطقه- به گواه نظرسنجیهایی که اوباما در مورد درستی آن تردید ندارد- شود، در یک رقابت فشرده رأی میآورد.
مشکل آقای اوباما دقیقا از همین نقطه شروع میشود: «او و دولت و دوستانش در دنیا هر روز منفورتر شده و مخالفان او، کشورش و دولتهای وابسته به آمریکا هر روز محبوب تر، مقدرتر و به حاکمیت نزدیک تر میشوند.» اوباما میخواهد این معادله را تغییر دهد میآید و همه اعوان و انصار داخلی، بین المللی و منطقهای را جمع میکند تا تصویری از ایران مبتنی بر اقدامات خشن و تروریستی ارائه دهد و جالب تر این است که ابلهانه گمان میکند بخط شدن این نیروها به دگرگونی در معادله منجر میشود؛ باید از او پرسید مگر اینها در طول این ۳۲ سال در همه برنامههای ریز و درشت در خدمت آمریکا نبودهاند آیا اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب، شورای همکاری، کشورهایی نظیر عربستان، بحرین، کویت، قطر و سازمانهایی نظیر CIA، FBI، دستگاه قضایی، وزارت خارجه، کاخ سفید، وزارت خزانه داری آمریکا و… انرژی جدیدی پیدا کردهاند یا شیوه جدیدی که تاکنون در معرض آزمایش قرار نگرفتهاند و یا اینکه تاکنون در همراه با برنامههای آمریکایی تردیدی داشتهاند و حالا تردیدهایشان برطرف شده است؟ چرا اوباما و تیم او گمان میکنند با یک جنجال، حقیقت دگرگون شده، آمریکای در حال ضعف که برای حفظ ۵۰۰۰ نیروی نظامی در عراق باید به همه عراقیها التماس کند، یک شبه به آمریکای قوی تبدیل میشود و ایران با نشاط که حلقههای توطئه را پی در پی شکسته و به انتظار فروپاشی قریب الوقوع بلوک غرب نشسته، یک شبه ضعیف میشود؟
درخصوص جنجال- ۱۱اکتبر- آمریکا چند نکته قابل ملاحظه است.
۱- خبرها بیان گر آن است که جنجال اخیر از یک برنامه ریزی- به زعم آمریکایی ها- جامع برخاسته است. برنامهای که با مشارکت مقامات ارشد چند کشوراروپایی و مقامات ارشد چند کشور منطقهای تنظیم شده است اساس این برنامه اعمال فشار شدید به ایران برای بازگشت از مسیر خود میباشد. این خود چند نکته را به ما یادآوری میکند: اولا نشان میدهد که آمریکا و هم پیمانانش شرایط را بسیار خطرناک ارزیابی کرده و زمان را در حال از دست رفتن میدانند ظاهرا این جمعبندی را همه آنان قبول کردهاند و برای همراه با آمریکا تعهد سپردهاند وگرنه چگونه است که فرد مورد اتهام- منصور ارباب سیار -۲۹سپتامبر دستگیر شده و – براساس گزارش سایت فارسی بی بی سی- ۱۱ روز بدون بازجویی و محاکمه در اختیار FBI بوده و ۱۱اکتبر به یکباره مقامات مختلف سیاسی، قضایی، اقتصادی و امنیتی آمریکا، اروپا، اتحادیه عرب و کشور عربستان به میدان میآیند و همه یک حرف را تکرار میکنند: «تردیدی در دخالت ایران در این ماجرا ندارند و همه بر لزوم مجازات شدید ایران تاکید میکنند.» ثانیاً همداستانی موجود در این ماجرا حکایت گر آن است که اینها از امکان مدیریت تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا- علیرغم میلیاردها دلار خرج و اعزام پی در پی هیاتهای دیپلماتیک و به میدان آوردن انواع طرح ها- مایوس شده و تنها راه را ایجاد مانع بر سر راه منبع پمپاژکننده انرژی با این جنبشها میدانند. ثالثا روی آوردن آمریکا به اتهام تروریزم علیه ایران نشان میدهد که این کشور از اثرگذاری بر جامعه بین المللی مایوس شده و موضوعی را در دستور کار قرار داده که فقط تعدادی از کشورها از آن حمایت میکنند در واقع اتهام جدید آمریکا از این بعد فشار علیه ایران را از فشار جهانی به «فشار گروهی» تبدیل میکند این البته به میزانی که برای آمریکا کار را آسان تر میکند به همان میزان نیز تصمیمات آن را شکننده میکنند.
۲- اتهام ترور به ایران در شرایطی انجام شده که – براساس اعترافات و اسناد- آمریکا و دو هم پیمان منطقهای اش، عربستان و رژیم صهیونیستی طی ۲۰ ماه گذشته موجی از ترور علیه شخصیتها و کشورهای مقاومت به راهانداختهاند. ترورهای اجرا شده علیه عماد مغنیه، المبحوح، علی محمدی، شهریاری، عباسی، رضایی نژاد، ربانی، حسون و مهندالمعمار چهرههای برجسته مقاومت در لبنان، فلسطین، ایران، افغانستان و عراق همه در یک طراحی دولتی و با هماهنگی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، رژیم صهیونیستی و عربستان صورت گرفتهاند با این وصف چه جای آن وجود دارد که این کشورها در یک جنجال بزرگ تبلیغاتی، ایران را متهم میکنند که در صدد برآمده تا یک سفیر را از طریق یک گروه مافیایی به قتل برساند و دریک سفارتخانه بمب گذاری کند. این جنجال یک دلیل عمده و قابل تامل دارد و آن راهاندازی زنجیره بزرگی از ترور رهبران مقاومت در سطح منطقه است کما این که نزدیکی ترور پرفسوربرهان الدین ربانی- ۲۹ شهریور- با ترور علیه مفتی اعظم سوریه- ۱۰ مهر- که منجر به شهادت فرزند او شد و ترور علیه آیت الله سیستانی در عراق که منجر به شهادت یکی از اعضای دفتر او در کربلا شد، از چنین چیزی حکایت میکند. از لابلای مواضع مقامات آمریکایی نیز این نتیجه به دست میآید، این نکتهای است که باید مورد توجه رهبران مقاومت در سطح منطقه باشد اما آمریکاییها میخواهند از این طریق رهبران مقاومت را به محافظه کاری و دور شدن از اجتماعات وادار نمایند.
ملت ما
«جنجال رسانهای امریکا علیه ایران اهداف و پیامدها» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم محمد مهدی مظاهری است که در آن می خوانید:
ادعای دولت امریکا مبنی بر دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن با تناقضات و ابهامات بزرگی مواجه شده است. با وجود اینکه امریکاییها از طریق رایزنیهای دیپلماتیک با متحدین خود در منطقه و همراهی برخی از کشورهای اروپایی تلاشهایی برای ایجاد فشار سیاسی بیشتر علیه ایران آغاز کردند، با این وجود برخی از تحلیل گران مسائل امنیتی و اطلاعاتی امریکا سناریوی طراحی شده علیه ایران را فاقد ادله محکمهپسند و دور از واقعیت دانستند.
و حتی برخی معتقدند که ادعای جدید امریکا برخاسته از سیاست برخی از نومحافظهکاران جنگطلب است که در راستای رقابتهای حزبی و انتخاباتی و ناکارآمد نشان دادن سیاست خارجی باراک اوباما در مقابله با نفوذ گسترده ایران در منطقه صورت میگیرد. ولی درباره دلایل این ادعا و متهم شدن ایران به توطئه علیه سفیر عربستان در واشنگتن موارد ذیل قابل تامل است:
۱- ایران – عربستان به عنوان دو رقیب دیرینه در منطقه بر مسائل مختلفی دچار چالشاند. اساس این چالش به گسترش بهار عربی به بحرین، یمن و حتی خود سرزمین حجاز بر میگردد. از آنجا که ایران ورود نیروهای سعودی به بحرین را مخل امنیت منطقه و نشانهای از سیاست تجاوز و میلیتاریستی عربستان میداند، بارها دخالت عربستان در امور داخلی بحرین را محکوم کرده و از حقوق ملت بحرین دفاع کرده است.
فضای تنش زای حاکم بر روابط ریاض – تهران، دستگاههای امنیتی امریکایی را بر آن داشته که با طرح سناریو ساختگی و ایراد اتهام علیه ایران و جانبداری از عربستان منطقه را وارد بحران جدید نمایند. بیتردید پذیرش این ادعا از سوی مقامات سعودی و تشدید فضای جنگ روانی میتواند ضمن مشروعیت بخشیدن به حضور نظامی امریکا در منطقه از ایجاد هرگونه روزنهای برای گفتوگو و حل و فصل اختلاف زا میان ریاض و تهران جلوگیری نماید.
پیامدهای جنجال رسانهای امریکا علیه ایران
۲- یکی از سیاستهای اصلی اوباما تاکید بر ائتلافسازی (چند جانبهگرایی و تعهد به مشارکت و همکاری) و اعتبارسازی (اصلاح وجهه و تصویر امریکا در سطح جهانی و نزد همپیمانان و شرکا) بوده است. از آنجا که باتلاق عراق و افغانستان و مشکلات اقتصادی امکان رویارویی مستقیم با ایران را نمیدهد از این رو تصمیمسازان کاخ سفید برای ایجاد فشار بیشتر و به ظن خود تسلیم ایران در قبال خواستههای خویش از جمله تعلیق کامل فعالیتهای صلحآمیز و عدم حمایت کشورمان از مقاومت لبنان و حماس در قبال سیاستهای توسعهطلبانه اسرائیل، اجماع جهانی و منطقهای را به عنوان گزینه مناسب دانسته و این سناریو هم تحت تاثیر همین مولفه ائتلافسازی انجام میگیرد.
در این میان باید گفت با وجود فضای تهدید و تشدید تحریمهای بینالمللی علیه ایران، کارشناسان مسائل سیاسی بر اینباروند که ایران با وجود مشکلات اقتصادی با ثبات و مطمئن و رو به جلو حرکت میکند. لذا گزینه مقبول امریکا در قبال ایران توانمند در عرصه نظامی و سیاسی، همچنان تاکید بر معرفی آن به عنوان یک معضل و مشکل در سطح جهانی است.
۳- اخیرا ایران گامهایی را برای رسیدن به یک توافق با گروه ۱+۵ بر سر مسائل هستهای طبق فرمول گام به گام روسها برداشته بود، رایزنیهای متعدد مقامات تهران – مسکو و نیز جانبداری پکن از ایده باعث شده بود که غرب به محوریت امریکا در تشدید تحریمها از طریق شورای امنیت و تصویب قطعنامه جدید با مشکلاتی روبهرو شود، تحت این شرایط سناریوی جدید امریکا علیه ایران در واقع در راستای دور کردن روسیه و چین از ایران صورت میگیرد، در استراتژی کلان امریکا بحث تروریسم همچنان خطر اصلی برای امنیت جهان عنوان میشود.
در این چارچوب اوباما بر این اعتقاد است که ایران گویا یکی از حامیان اقدامات تروریستی در جهان است. از این رو اقدام اخیر و نسبت دادن توطئه ترور سفیر عربستان در واشنگتن میتواند مجوز لازم را برای صدور قطعنامه ضد ایرانی در شورای امنیت سازمان ملل متحد فراهم سازد.
خراسان
«ضرورت پی ریزی اقتصاد مردمی» یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده استد که در آن میخوانید:
«حضور و اثرگذاری آحاد مردم در اقتصاد» این عبارت که شاید بتوان آن را خلاصه و چکیده سیاستهای کلی اصل ۴۴ دانست، پیامی است که درک و فهم و اعتقاد به آن از سوی نخبگان اقتصادی و متولیان اصلی اقتصاد در حاکمیت ضروری است و با گذشت بیش از ۶ سال از ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ به جرات میتوان گفت فهم نخبگان اقتصادی کشور از این سیاستها به مراتب پایین تر از هدف اصلی آن یعنی حضور و اثرگذاری آحاد مردم در اقتصاد و به عبارتی دیگر اقتصاد مردمی است.
آنچه که رهبر انقلاب با عنوان سیاستهای کلی اجرای اصل ۴۴ در سال ۸۴ ابلاغ و در قالب سیاستهای کلی برنامه پنجم در اواخر سال ۸۸ و سپس با نامگذاری سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادی تعیین کردند ایجاد فضایی جدید در عرصه اقتصاد بود که پیام اصلی آن پیوند دادن همت ها، ابتکارات، انگیزهها و سرمایههای مردم با اقتصاد است اما بهتر است ابتدا ببینیم آن چه تلقی رایج بخش عمدهای از بدنه حاکمیت و حتی نخبگان اقتصادی کشور از نحوه تعامل مردم و اقتصاد است، چه میباشد و با افقی که از سوی رهبری ترسیم شده است چه تفاوتی دارد؟
در نگاه رایج دست اندرکاران اقتصاد کشور رابطه مردم با اقتصاد عمدتا در حوزه مصرف تعریف میشود و تنظیم این رابطه به شکلی که موجب کاهش مصرف و بهینه سازی آن شود، بهترین حالت رابطه مردم با اقتصاد است. در این نگاه تامین مایحتاج عمومی مردم از طریق یک نظام توزیع مناسب، توانمندسازی مردم برای تامین مایحتاج مصرفی از طریق پرداختهای مالی متناسب با افزایش قیمتها و دعوت به صرفه جویی اصلی ترین خواستهها از مردم برای عمل در حوزه اقتصاد است. این نگاه البته سطحی از بایدها و نبایدهای کنشهای اقتصادی مردم را تعریف میکند که از منظر همه قابل پذیرش است به ویژه با واقعیتهای اقتصاد ایران که با مصرف غیربهینه و رو به تزاید انرژی و کالاهای مصرفی مواجه است و باید این نحوه مصرف اصلاح شود.
در این میان هدفمندی یارانهها ضرورت اصلاح الگوی مصرف را ضروری تر میسازد و سطح نگاه به رابطه مردم و اقتصاد در حد مدیریت مصرف را پررنگ تر میسازد. از این رو تنظیم بازار، تبلیغات گسترده و ایجاد این اطمینان در مردم که گرانی وسیعی رخ نمیدهد و توزیع یارانه نقدی قابل توجه در مقایسه با اصلاح قیمتها سیاستی بود که در مهار تورم انتظاری ناشی از هدفمندی یارانهها موثر بود و رابطه مردم با اقتصاد را در شرایط حساس ماههای نخستین پس از اجرای هدفمندی یارانهها به خوبی تعریف میکرد.
اما در یک افق نگاه بالاتر و آن گونه که در سیاستهای کلی اصل ۴۴ و اهداف سال جهاد اقتصادی از سوی رهبر انقلاب ترسیم شده است، رابطه مردم و اقتصاد نه تنها از مسیر تعریف درست در حوزه مصرف بلکه از مسیر تعیین جایگاه مردم در عرصه سرمایه گذاری، کارآفرینی و تولید میگذرد.
در این نگاهاندیشهها و افکار نخبگان جامعه از مسیر دانش به مسیر تولید و کارآفرینی راه مییابد و باید ساز و کارهای تشویق صاحبان ایدههای نو در عرصههای فنی و تکنولوژی مشخص شود. همچنین ساز و کارهای تشویق و ترغیب به خلاقیت و تولید بیشتر، کار دقیق تر و سرمایه گذاری مولد برای عموم جامعه نیز فراهم میشود.
اما آن چه در بطن ساختار اقتصادی کشور نهادینه شده است، ثمرهای جز انفعال برای نخبگان و عموم مردم در عرصه اقتصاد ندارد. در این شرایط عموم مردم به دنبال مدیریت ثروت و درآمد خود در تامین مایحتاج روزانه و هزینههای سنگین از جمله اجاره بهای مسکن هستند و مازاد درآمد خود را نیز یا به سپرده گذاری در بانکها اختصاص میدهند و یا روانه بازارهای سفته بازی از جمله ارز و سکه میکنند.
صاحبان سرمایههای بزرگ تر نیز بازارهای کلان سوداگری از جمله مسکن و بورس را در کنار ارز و سکه به عنوان عرصه فعالیت خود بر میگزینند چرا که فضای سودآورتر و مساعدتری برای سرمایه گذاری ندارند.
جمهوری اسلامی
«بمبی که آمریکا از آن میترسد» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید:
همزمان با جنجال تبلیغاتی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در موضوع ساختگی طرح ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا، روزنامه فیگارو ادعا کرد آژانس بینالمللی انرژی اتمی در گزارش تازه خود با صراحت اعلام میکند مدارکی در اختیار دارد که نشان میدهند برنامه هستهای ایران جنبه نظامی دارد و ایران درحال ساختن بمب هستهای است.
گزارش مورد ادعای روزنامه فرانسوی فیگارو هنوز منتشر نشده و براساس همین خبر، قرار است روز ۲۶ آبان ماه یعنی بیش از یکماه دیگر به اجلاس شورای حکام در وین ارائه شود. توجه به پاسخ این سؤال که چرا گزارشی که معمولاً توسط مدیر کل آژانس اتمی به شورای حکام داده میشود و بعد از اطلاع اعضای آن شورا به رسانهها راه مییابد ۳۵ روز قبل از موعد به یک روزنامه فرانسوی راه پیدا میکند، بسیاری از مسائل پشت پرده ماجراهای اخیر را فاش خواهد کرد. متن خبر فیگارو چنین است.
“براساس اطلاعاتی که در اختیار این روزنامه قرار گرفته، در گزارشی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی از برنامه هستهای ایران تهیه کرده و قرار است در اجلاس وین شورای حکام در روز ۱۷ نوامبر (۲۶ آبان) ارائه شود، مدارک موجود، ماهیت نظامی برنامه هستهای ایران را برای دستیابی به بمب اتمی ثابت میکند. ”
روزنامه فیگارو سپس به نقل از یک کارشناس نزدیک به پرونده هستهای ایران که نامش را نمیآورد و مینویسد نامش فاش نشده، میافزاید: “این گزارش یکی از مهمترین گزارشهای آژانس در این زمینه است. ”
برای ارزیابی خبر روزنامه فرانسوی فیگارو به چند نکته باید توجه شود.
اول آنکه خود روزنامه فیگارو تحت نفوذ صهیونیستها قرار دارد و با سابقهای که در ضدیت با جمهوری اسلامی ایران از دست اندرکاران آن سراغ داریم، کاملاً طبیعی است که با جریان سازیهای اخیر علیه ایران همسو عمل کند.
دوم آنکه تاکنون انتشار اخبار مربوط به محتوای گزارشهای مدیر کل آژانس انرژی اتمی به شورای حکام یا قبل از ارائه به شورا، به رسانهها داده نمیشد و در موارد معدودی هم که به رسانهها درز کرده مربوط به دو سه روز قبل از اجلاس شورای حکام بوده نه ۳۵ روز قبل از آن. اینکه اینبار فیگارو توانسته ۳۵ روز قبل از اجلاس شورای حکام از محتوای گزارش مدیر کل آژانس انرژی هستهای مطلع شود و خبر آنرا منتشر نماید، دلیل روشنی بر این واقعیت است که این ماجرا با طرح ساختگی ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا توسط ایران همسو است و مجموعاً در یک چارچوب برنامه ریزی شده برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی ایران طراحی شدهاند.
سوم آنکه هدف “آمانو” مدیر کل آژانس انرژی اتمی از آنچه در ۲۱ شهریور ماه گذشته علیه فعالیت هستهای ایران گفته بود نیز اکنون قابل درکتر است. وی در گزارش شهریور ماه گذشته گفته بود: “بطور فزاینده، نگران فعالیتهای احتمالی ایران در زمینه توسعه موشک هستهای است”. وی در آن گزارش، ایران را به تلاش برای تولید سلاح هستهای متهم کرد و گفت: “جزئیات بیشتری از برنامههای هستهای ایران منتشر میشود تا ۳۵ کشور عضو شورای حکام آژانس بطور کامل از نگرانی مربوط به فعالیتهای احتمالی ایران مطلع شوند. ”
کاملاً روشن است که آقای “یوکیا آمانو” مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی هستهای در گزارش شهریور ماه، تحت امر اربابان خود عمل کرده و آن “نگرانی احتمالی” را در چارچوب همین طرحی که اکنون دولت آمریکا در مورد خبر ساختگی ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا مطرح ساخته، مدعی شده است. آنچه روزنامه فیگارو درباره گزارش آبان ماه آینده آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره فعالیتهای هستهای ایران مدعی شده نیز حلقه بعدی همین شاخه از توطئه ایست که آمریکا از مجرای مدیر کل آژانس دنبال میکند و بخشی از مجموعه مورد اشاره است.
و چهارم آنکه اگر مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی هستهای درصدد انجام وظایف قانونی خود باشد، هرگز نمیتواند درباره گزارشی که قرار است ۳۵ روز بعد به شورای حکام ارائه کند از هم اکنون به نتیجه برسد. در چنین فاصله زمانی قابل توجه ممکن است بسیاری از واقعیتها روشن شوند و محتوای گزارش تحت تأثیر آن واقعیتها تغییر کند. اینکه فیگارو با قاطعیت ادعا میکند آژانس قرار است در گزارش خود به شورای حکام اعلام کند ایران درحال ساختن بمب هستهایست، این نشان میدهد گزارش مدیر کل قرار است یک گزارش سفارشی باشد که همه جزئیات آن از قبل دیکته شده و کاری به مقررات و واقعیتها ندارد. استناد گزارش فیگارو به “یک منبع که نامش فاش نشده” نیز همین نکته را مورد تأکید قرار میدهد.
رسالت
«نقش مردم در فلسفه سیاسی نظام اسلامی» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امیر محبیان است که در آن میخوانید:
سازوکارتحولات و تغییرات اجتماعی همواره مورد بحث اندیشمندان علوم اجتماعی بوده است؛ از همین روپرسش از علل و عوامل بروز تغییرات اجتماعی و نیز دلایلی که منجر به بسیج اجتماعی میگردد؛از کلیدی ترین پرسشهایی است که دانشمندان میکوشند از طریق پاسخ به آن موتور محرکه حرکتهای اجتماعی را کشف کنند.
فارغ از آن که چه عاملی تودهها را به حرکت در میآورد همگان بر این واقعیت تاکید دارند که کلید پیروزی و بقای جنبشها و تحولات اجتماعی، اتکاء به تودههای مردم و نیز حفظ اعتمادمردم به گردانندگان حرکتهای سیاسی و اجتماعی است. معمولا جنبشهای انقلابی پس از پیروزی انقلاب به سرعت هدایت جامعه را در اختیار نخبگان خاص حزبی یا طبقه خاصی از حاکمان قرار میدهندکه به مرور از مردم فاصله گرفته و به مثابه یک طبقه جدید حاکم با شتاب دغدغههای مردم را به فراموشی میسپارند.
تودههای مردم موتور محرکه و انرژی بخش انقلاب بشمار میروند و انقلابیون خود را در فاز نخست بیانگر اراده تودهها و در فاز دوم پس از پیروزی خود را خدمتگزاران آرمانهای مردم بر میشمارند. حال اگر مردم که اراده آنان منشاء تحولات اجتماعی است دریابند؛حاکمان اراده و تمایلات خویش را بجای اراده آنان گرفته و میان آنچه آنان میخواهند و خواست حاکمان، شکاف غیر قابل ترمیمی وجود دارد طبعا از حاکمیت روگردان شده و حمایت خود را از آنان بر میگیرند.
قطع ارتباط با مردم راز سقوط انقلابات و ناکامی جنبشهای اجتماعی است. رهبری معظم انقلاب در اجتماع مردم کرمانشاه این راز را به روشنی بیان داشتند: «مسئله اصلی ما، مسئله مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، اراده مردم، عزم راسخ مردم… در همه تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است.
یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد.» نگاه به رویکرد رهبری به جایگاه مردم در تحولات جامعه ما حاکی از آنست که ایشان همواره در برابر کلیه برنامهها یا حرکات سیاسی که نوعی استکبارطبقهای خاص در برابر تودهها یا جدایی از مردم را القاء کند؛ واکنش نشان دادهاند و در مقابل، اقدامات همسو با مردم را مورد تایید قرار دادهاند.
آنگاه که نگرشی در جامعه ما مدیران حکومتی را دارای حقوق خاص و طبقهای ویژه، برتر از مردم عادی میدانست شاهد موضع گیری و عدم تمایل ایشان بودیم. زمانی که در دوران اصلاحات؛تمایلات توده نادیده و تمایل گروه محدود دارای اصالت دانسته میشد؛باز هم نارضایتی ایشان خود را نشان داد.
درآن هنگام که دولت جدید نزدیکی به تودهها و رئیس آن خود را یکی از مردم عادی اعلام کرد ؛شاهد حمایت رهبری بودیم. واقعیت آنست که در فلسفه سیاسی نظام اسلامی ؛مردم نقش محوری داشته ولی نوع رابطه نظام با مردم رابطهای متفاوت از رابطه نظامهای اصطلاحا خلقی، تودهای یا پوپولیستی و حتی دموکراتیک غربی دارد.
قدس
«تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است که در آن میخوانید:
سفر تاریخی رهبر فرزانه انقلاب به استان کرمانشاه و استقبال کم نظیر مردم سختکوش و ولایتمدار شهرهای مختلف این استان از مقام رهبری، تبلور ولایتمداری و تجلی عشق و علاقه وصف ناپذیر آنان به نظام مقدس اسلامی است.
در شرایطی که اعتراضهای مدنی و نارضایتی شهروندان در آمریکا و بخشهایی از اروپا نگرانیهای گسترده ای را نزد حاکمان و رهبران سیاسی آنان پدید آورده است، فریادهای «جانم فدای رهبر» اقشار مختلف مردم استان کرمانشاه بخصوص جوانان سرزمین مقاومت و پایداری، مدلی موفق از نظام مردم سالاری دینی را در مقابل دیدگان جهانیان به تصویر کشید و مهمتر از آن برای مغرضان و بدخواهان انقلاب اسلامی که انکار هویت اسلامی ملت مبارز ایران و منزوی کردن جمهوری اسلامی را تعقیب می کنند تا به گمان باطل خویش مانع نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی در قلب آزادیخواهان جهان شوند، پیامهایی روشن و آشکار را در پی خواهد داشت.
رهبر گرانقدر ایران اسلامی در دیدارهای مختلف با مردم شهرهای مختلف استان کرمانشاه، سخنان ارزشمندی را مطرح نمودند. از جمله، در نشستی که با خانواده های شهدا، ایثارگران و جانبازان داشتند، نکاتی را در ارتباط با روحیات ایثارگران، شهدا و نظام مردم سالاری دینی عنوان نمودند که به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.
روحیه ایثارگری، عامل نجات بخش کشور
ایشان در فرازی از سخنانشان تأکید کردند: «روحیه ایثارگری، نجات بخش یک کشور و ملت است و هیچ جامعه ای بدون روحیه ایثارگری به عزت و عظمت نخواهد رسید.» در کشورها و اقالیم جهان، اغلب عنصری، روحیه و احساسات مردم و جوانان را برای صیانت از جغرافیای کشور تحریک می نماید تا با استفاده از این اهرم ظرفیت مردمی در کنار دیگر توانمندیهای دفاعی به کار گرفته شود. عموماً کشورهایی که در پرتو این نگاه توانستهاند از روحیات ملتهایشان بهره ببرند، بر ملیت و انگاره های ناسیونالیستی تأکید و تلاش کردهاند این امکان را به دیگر تواناییها بیفزایند. از آنجا که این ایده ریشه در برداشتهای مادیگرایانه داشته است، در گذر زمان در دیگر اندیشهها مستحیل شده و با روایتهای جدید از جمله دیدگاه های انترناسیونالیستی، به مرور کم رنگ گردیده و در اذهان آرشیو خواهد شد. اگر این از خودگذشتگی متأثر از باور دینی و ایدئولوژیک باشد، سیر حوادث و بروز و ظهور ایده های متعدد، قادر به کم رنگ نمودن آن نخواهد بود، زیرا این نگرش برخاسته از آرمان ایدئولوژیک یک امت است. مردم ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس نشان دادند با این ویژگی می توان از ارزشهای انقلاب اسلامی صیانت نمود و در مقابل سیل تهاجم جهانی به رهبری عراق ایستاد. امروز نیز با تمام توان در مقابل شگردهای عرصه نبرد جدید مقابله می نمایند.
هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگران
حضرت آیها… خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان یکی از ابعاد و جهات روحیه ایثارگرانه را شناخت نیاز لحظه دانستند و عمل به وظیفه را به عنوان کیمیای هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگرا ن ذکر نمودند.
ایثارگران بصیرت و تشخیص بهنگام داشتند و می دانستند باید بر اساس وظیفه در هر برهه ای که اقتضای خاص خودش را دارد، وارد عمل شد. شناخت دشمن و آگاهی از ابزارهای بیگانگان با عنایت به بهره گیری از فناوری مدرن، فعالیت خصمانه با پوششهای فریبنده، آگاهی از عقبه های دشمن در داخل و عمل به تکلیف متناسب با طراحی بازی از سوی بیگانگان، مواردی است که شناخت آنها بدون برخورداری از موقعیت شناسی امکان پذیر نیست. بر کسی پوشیده نیست، برخی از افراد در جامعه در شرایط کنونی با خوش بینی وصف ناپذیر، درک صحیح از مناسبات فعلی دشمن در تعاملات جهانی نداشته و به گونه ای رخدادهای موجود را ارزیابی می کنند که مخرج مشترک آن با برآوردهای بیگانگان یکی است. آرزوی دشمنان همین سطحی نگری و غفلت در جامعه هدف است تا از این منظر در اهدافشان به توفیقاتی دست یابند. اما روحیه ایثارگرایانه که در حقیقت میراث شهداست، اگر به عنوان یک الگو در بدنه جامعه تزریق شود، همه اهرمهای تهاجمی دشمن را در هر بعدی با شکست مواجه می کند.
سیاست روز
«شکست عربستان در بازی ترور» عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید:
از زمان آغاز خیزشهای اسلامی در منطقه تقابل ناخواستهای میان ایران و عربستان شکل گرفت. این رو در رویی هنگامی بیشتر شد که…
از زمان آغاز خیزشهای اسلامی در منطقه تقابل ناخواستهای میان ایران و عربستان شکل گرفت. این رو در رویی هنگامی بیشتر شد که مردم شیعه بحرین که اکثریت این کشور کوچک را تشکیل میدهند، قیام خود را آغاز کردند و همچنان ادامه دارد.
عربستان با اعزام نیروهای نظامی خود و دخالت در این کشور، نگرانی شدید خود را از پیروزی مردم بحرین نشان داد.
حمایتهای معنوی جمهوری اسلامی ایران از مردم بحرین همچون دیگر کشورهای انقلابی منطقه نیز باعث خشمگین شدن آل سعود شد. در واقع عربستان به خاطر بروز انقلابهای منطقهای و از دست دادن همپیمانان خود، ضعف سیاسی و تاثیرگذاری در این خیزشهای اسلامی را احساس میکرد به همین خاطر درصدد برآمد تا از پیروزی مردم دیگر کشورها از جمله بحرین و یمن جلوگیری کند.
حمایتهای گسترده آل سعود از عبدالله صالح و آل خلیفه باعث طولانی شدن انقلاب در این دو کشور شده است و در پس این حمایتها کشتار مردم مظلوم این دو کشور نیز افزایش یافته است. اکنون مردم این دو کشور عامل به تاخیر افتادن پیروزی انقلاب خود را عربستان و در راس آن آل سعود میدانند.
در خلال این تحولات، پیروزی مردم مصر و سرنگونی دیکتاتوری مبارک ضربه سختی بود که بر پیکر آل سعود در منطقه وارد کرد.
انسجام و همراه مردم واصل غافلگیری در انقلاب مردم مصر باعث شد تا عربستان سعودی خود را بازنده عرصه انقلاب در مصر بداند.
در کنار آن حمایت جمهوری اسلامی ایران از مردم مصر باعث بیشتر شدن محبوبیت ایران میان مردم انقلابی مصر شد.
پس از این تحولات گسترده تاثیرگذار در معادلات سیاسی جهان، تحولات ضد سرمایهداری در غرب به ویژه در صدها شهر آمریکا شکل گرفت. این اعتراضات بنابر اذعان بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی، اعتراضاتی است که پایان نمییابد مگر با حذف سیستم سرمایهداری در آمریکا که باعث شده است مردم این کشور در وضعیت نابهنجار اقتصادی قرار بگیرند و هر روز بر شمار فقرا و بیکاران آن افزوده شود. جنبش وال استریت، جنبشی مردمی است که به سیاستهای اقتصادی و سیاسی سردمداران سرمایهداری در کشور خود و سطح جهان اعمال میکنند.
آمریکا برای برون رفت از این اوضاع ناخواسته پیش آمده که در هیچ یک از تحلیلهای تحلیگران آمریکایی نمیگنجید، اکنون در پی آن است تا با راهانداختن یک جنگ روانی و تبلیغاتی موج فشارهای وارد شده داخلی و خارجی به خود را کم کند.
حمایت
«دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید:
طی روز های اخیر برخی رویدادها در داخل وخارج کشور بازتابهای وسیعی یافته است که از منظر نوع تدبیر برای دفاع از حقوق ملت ایران لازم است تاملی در این خصوص انجام پذیرد. مورد اول به خبری مربوط می شود که در آمریکا مطرح شد با این ادعا که قرار بوده فردی ایرانی سفیر عربستان در این کشور را ترور کند وقبل از این اقدام دستگیر شده است.
این خبر در عالی ترین سطوح مقامات آمریکا چندین بار تکرار شد ورسانه های مختلف جهان آن را پوشش دادند ومتعاقب آن علیرغم هشدار مسئولین وزارت خارجه ایران مبنی بر اینکه مقامات عربستان در دام طراحی آمریکا نیفتند، از سوی مسئولین عربستان بدترین مواضع اتخاذ و توهین های مختلفی به حاکمیت کشورمان نثار شد ودر همین ارتباط برخی از رسانه های در اختیار عربستان از قبیل الشرق الاوسط نیز حسابی به این موضوع بها دادند و چندین صفحه را به این سوژه سازی جدید اختصاص وادعاهای متنوعی را علیه کشورمان مطرح کردند.
در همین اثنا خبری منتشر شد مبنی بر اینکه حکم شلاقی علیه یک دانشجو به اجرا در آمده به خاطر توهین ایشان به رییس جمهور ومتعاقب این خبر وانتشار وضعیت فرد یاد شده در شبکه های جهانی، رییس جمهور نیز نسبت به این مطلب واکنش انتقادی اتخاذ نمود و متعاقب آن اظهار نظری از سوی رییس قوه قضاییه مبنی بر دفاع از عملکرد قوه قضاییه وتاکید بر اجرای قانون منتشر شد.
هنوز این موضوعات توجه رسانه های جهانی را به خود مشغول داشت ودارد که از سوی دبیر کل سازمان ملل در اجرای قطعنامه سال قبل مجمع عمومی ملل متحد گزارشی به اجلاس امسال مجمع ارایه شد در خصوص وضعیت حقوق بشر در ایران وهم چنین گزارشگر تعیین شده از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل (احمد شهید) نیز طی اعلام نظری در اواخر هفته گذشته اعلام داشت که در راستای ماموریت محوله از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل گزارش مقدماتی خود را تهیه کرده که در اجلاس مجمع عمومی جاری ارائه شود. در چنین بستری از تحولات طبیعتا فضاسازی های جهانی علیه کشورمان بسیار سهل تر انجام می پذیرد واین وضعیت پرسشی را به ذهن متبادر می سازد که آیا ما برای دفاع از حق وعدالت ودفع این گونه فضاسازی های وسیع جهانی برنامه وراهکار دقیقی داریم یا اینکه هر کس سلیقه خود را اعمال می کند وتوجه نداریم که در جهان امروز اگر هوشمندی وفرصت شناسی دقیق وسنجیده بکار گرفته نشود خیلی از فرصتها تبدیل به چالش وتهدید برای کشور می شوند و وقت و انرژی کشور باید در مسیرهای دیگری مصروف شود. نظر به اهمیت این امر، چند نکته بشرح زیر مورد تامل قرار می گیرد امید است مفید واقع شود وهمه ما را نسبت به انجام درست وظائفمان حساس تر کند.
نکته اول اینکه باید توجه کنیم ما بر اساس معیارها واصول دقیق دینی وقانونی باید حرکت کنیم. به عبارت دیگر، هویت واعتبار ما وهر صاحب منصبی در ایران به این است که منطبق با اصول وارزشها وموازین حرکت کند واگر حرکت ما چنین نباشد خودبخود از دیدگاهاندیشه اسلامی اعتباری نداریم و هر گونه تصدی ما نامشروع وغاصبانه محسوب می شود.
در اصول دینی وقانونی ما تاکید شده که حقوق شهروندان باید به بهترین وجه ممکن رعایت شود. تاکید شده که هیچ مرجعی فراتر از قانون قرار ندارد. تاکید شده که دادگستری مرجع رسیدگی به همه تظلمات مردم است ولزوما باید این بار سنگین را با رعایت بیطرفی واستقلال کامل منطبق با قوانین مربوط به دادرسی عادلانه به انجام رساند. تاکید شده که از مظلومین در سراسر جهان دفاع کنیم ودر مقابل ظالمان و زورگویان نهراسیم و موارد متعدد دیگر که در حوزه های مختلف حیات تجویز شده است.
اگر به این اصول درست عمل نکنیم، سوای مسوولیت شرعی در پیشگاه الهی، در خیلی مواقع ممکن است هم نارضایتی داخلی شکل گیرد وهم بهانه و مستندات آماده ای را برای محافل سیاسی جهان فراهم آوریم تا به ما خرده بگیرند و تصویر نامناسبی از کشور ما را به مخاطبان عرضه دارند. نکته دوم این است که در فعالیت های مختلف سازمانهای رسمی وغیر رسمی در ایران لازم است از هر گونه تحجر وتصلب قشری گرا ونسنجیده در اتخاذ روشها و تکنیک های عملی پرهیز شود.
مردم سالاری
«جهان سوم رسانهها و عصر اطلا عات» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوه است که در آن میخوانید:
جمعآوری ماهواره ها، فیلترینگ سایتهای اینترنتی، جلوگیری از ایجاد تلویزیون خصوصی و مسایلی از این دست از جمله مشکلا تی است که در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران وجود دارد; هرچند که شدت وحدت آن در کشور ما به مراتب بیشتر است. جمعآوری ماهوارهها طی دو سال اخیر وارد فاز تازهای شده و از تابستان سال جاری نیز با اجرای عملیات راپل یا بندبازی در برجهای بلند مسکونی، شرایط جدیدی را پیش روی شهروندان قرار داده است. فیلترینگ سایتهای اینترنتی که چند سال پیش با هدف مسدود ساختن دسترسی به سایتهای مستهجن آغاز شد، به مرور زمان سایتهای خبری، سیاسی و حتی اجتماعی را نیز دربرگرفت.
همه این مسایل، دسترسی به اطلا عات را برای شهروندان در کشور ما مشکل ساخته است. هرچند این اقدامات مطابق با قانون انجام میگیرد اما نقص قانون در مورد استفاده از ماهواره و استفاده سلیقهای از قانون در مورد فیلترینگ سایتهای اینترنتی، ضرورت چارهاندیشی در مورد این مسایل را جدی تر از گذشته مورد تاکید قرار میدهد. در جهان امروز، جهانی شدن به عنوان پروژهای با مبدا غربی، از سوی جمعی از صاحبنظران و کارشناسان، تداوم استعمار گذشته غرب در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه محسوب میشود.
حتی اگر این نکته را هم قبول نداشته باشیم، نمیتوانیم از کنار آن با بی تفاوتی عبور کنیم; ضمن اینکه تردیدی نیست که جهان غرب درصدد تثبیت فرهنگ و ارزشهای مورد قبول آن جامعه به عنوان فرهنگ جهانی به منظور تاثیرگذاری بر سایر کشورهای جهان از جمله کشورهای درحال توسعه است. وقتی با این دیدگاه به ابزارهای رسانهای جدید همچون ماهواره، اینترنت و… بنگریم، چندان تعجب برانگیز نخواهد بود اگر درصدد مقابله با این تلا ش غرب بربیاییم. اما مقابله با این فرهنگ وارداتی، صرفا نه با محدودیت، بلکه با ابزارهای دیگری امکان پذیر خواهد بود.
اگرچه عبارت «جهان سوم» در دهه ۱۹۵۰میلا دی توسط آلفرد ساروی فرانسوی ایجاد شد و آن زمان تمایزات اقتصادی بین کشورها، وجه غالب نظریه تقسیم بندی کشورها به توسعه یافته و جهان سومی بود، اما امروزه، دستیابی آزادانه و سریع به اطلا عات، از مهمترین معیارهای این تقسیم بندی محسوب میشود و اندیشمندانی همچون مانوئل کاستلز براین باورند که دیگر تقسیم بندی کشورها به صورت گذشته، چندان کاربردی ندارد و معیار تقسیم بندی، دسترسی به اطلا عات، رسانهها و فناوریهای نوین ارتباطی است. با تکیه بر چنین دیدگاهی، ایجاد محدودیت در دسترسی به رسانهها و اطلا عات و همچنین ایجاد محدودیت برای رسانههای موجود، گامی در جهت تثبیت موقعیت یک کشور در طبقه جهان سوم محسوب میشود.
بنابراین هرگونه گامی که در جهت تسهیل و تسریع در دسترسی به رسانهها و منابع اطلا عات برداشته شود، فرآیندی در مسیر رشد و توسعه قلمداد خواهد شد که البته متاسفانه در کشور ما این امر چندان به طور جدی مورد توجه قرار نگرفته است. فقر اطلا عات، عامل تثبیت جایگاه یک کشور در موقعیت جهان سومی است و در چنین شرایطی، یک کشور توسعه نیافته، صرفا مصرف کننده اطلا عات است و هیچگونه تولیدی برای اثرگذاری مثبت در جهان ارتباطات ندارد. نگرانی مسوولا ن نیز دقیقا از همین مساله نشات میگیرد چرا که ما تولیدات علمی و رسانهای مطلوبی، چه از لحاظ محتوایی و چه از لحاظ تکنولوژیکی نداریم و به جای آنکه به سمت تاثیرگذاری پیش برویم، بیشتر در معرض تاثیرپذیری هستیم.
به نظر میرسد مسوولا ن در کشور ما، به جای ایجاد محدودیت برای رسانهها و دسترسی آزادانه مردم به اطلا عات، بهتر است در وهله اول تعریف تازهای برای اثرگذاری در عرصه رسانهای که برای جلب نظر عامه مردم در داخل کشور کاربرداشته باشد ارائه داده و در جهت تقویت بار محتوایی رسانهها اعم از رسانههای نوشتاری و دیداری و تسهیل اطلا ع رسانی توسط رسانههای خصوصی به ویژه چاپی تلا ش کنند و در وهله دوم با اصلا ح قوانین موجود، دسترسی به ماهواره، سایتهای اینترنتی و… را با ممانعت کمتری مواجه سازند و در گام بعدی که نیازمند برنامه ریزی درازمدت است تلا ش کنند با بهره گیری از تمامی پتانسیلهای موجود، در عرصه تولید رسانهای در عرصه بین الملل نقش فعالی ایفا کنند تا ایرانیان صرفا مخاطب و به تبع آن تاثیر پذیرنده از جریانهای رسانهای دیگر نباشند بلکه نقش تاثیرگذاری و جریان سازی را در این عرصه ایفا کنند. در این صورت شاهد ارتقای جایگاه ایران به عنوان یک کشور توسعه یافته در قرن جدید خواهیم بود; دورهای که از آن به عنوان عصر اطلا عات یاد میشود و بی بهره بودن از اطلا عات، عامل عدم رشد و توسعه محسوب میشود.
تهران امروز
«اهدافی مهم تر از مختصات سناریو» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است که در آن میخوانید:
بعد از گذشت چند روز از ماجرایی که آمریکاییها در طرحی سناریو وار علیه ایران راهانداختهاند، هنوز در محافل سیاسی و دیپلماتیک، اهداف و ابعاد این موضوع پر اهمیت به شمار می آید. در عرصه رسانه ای چه در ایران ودر چه در آمر یکا واکنشها بر مبنای مضحک بودن و غیر واقعی بودن این واقعه شکل گرفته است.
شاید اغراق آمیز نباشد که گفته شود چهره های تحلیلگر و رسانه ای غرب اعتبار و آبروی خود را صرف این ماجراسازی نکردهاند اما هر چه در این حوزه موضوع کوچک، خنده دار و مضحک دیده می شود در حوزه رسمی سیاسی آمریکا مسئله با ابعاد پیچیده و جدی نمایانده می شود.
در این تناقض رسانه ای، شانتاژ خبری، فشارسیاسی و فضاسازی جای خود را به تحلیل و تفسیر بر مبنای واقعیت داده است. از سوی دیگر با اینکه آشکار شده است که این طرح جامه سناریو بر تن دارد اما مسئله برای همه مهم به نظر می رسد. این اهمیت ناشی از چیست ؟ به نظر می رسد از چند منظر باید به آن نگریست.
۱ – چرا جامعه سیاسی آمریکا برای فوق العاده نشان دادن اهمیت این داستان بسیج شده است ؟
۲ – چرا طراح آمریکایی این ماجرا تلاش نکرده است تا سناریویی مستند تر بسازد
۳ – منافع حاصل از برخورد تمام عیار سیاسی آمریکا به نفع چه کسی، چه کشوری و با چه هزینه ای است؟
۴ – هدف یا اهداف سیاسی و دیپلماتیک واشنگتن از ماجرا چیست ؟
۵ – چه نتیجه ای برای کاخ سفید می توان متصور شد ؟ بدیهی است که پاسخ همه این سوالات روشن کننده همه ابعاد این ماجرا نیست و برای فهم ابعاد پیدا و پنهان آن باید به طرح پرسش های دیگری نیز پرداخت.
اما مسئله مهم این است که واقعی بودن ویا غیر واقعی بودن این سناریو تفاوتی در اهداف آمریکاییها ایجاد نمی کند. آنها اساسا وقتی یک تصمیم مهمی می گیرند جزئیاتی مانند اینکه بهانه چگونه فراهم شود برایشان کمتر ین اهمیت را دارد.
از قضا در اینجا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آمریکاییها با علم به ساختگی بودن این ماجرا، پروژه خود را پیش می برند. اساسا آنچه اهداف آمریکایی را خطرناک می کند همین مسئلهاست که چرا می خواهند بدون سند ومدرک علیه ایران به میدان بیایند و هدفشان از این همه هزینه سیاسی چیست ؟ این پروژه را می توان با چند ضلع شناخت که اهدافی کوتاه مدت و میان مدت را دنبال می کند. طر احی ماجرایی رسانهای برای انحراف افکار عمومی از جنبش وال استریت، بحران اقتصادی، تحت تاثیر قرار دادن موج بیداری اسلامی خاورمیانه، سر پوش گذاشتن بر بن بست سیاسی کاخ سفید در قبال طرح محمود عباس و… از جمله نیازهای سیاسی واشنگتن در روزهای تحت فشار اعتراض معروف به ۹۹درصدی مردم خود است که از نظر تحلیلگران می تواند موجب شکل گیری چنین ماجرایی شود. هر چند این ابهام باقی می ماند که اگر اینگونه است پس چرا این وظیفه به سازمان سیا برای طراحی یک سناریو قابل باور تر ودارای منافع ملموس برای ایران سپرده نشده است. بر این سیاهه البته دو موضوع دیگر هم می توان افزود.
۱ – زمینه سازی برای عبور اوباما از شعار خودش به طور رسمی و آشکار و به قول معروف صهیونیسم پسند ۲ – تلاش برای کنترل موج نهایی بیداری اسلامی در منطقه. از بعد اول به نظر می رسد نیاز های انتخاباتی آقای اوباما ایجاب می کند که ادبیات تازه ای در برابر ایران در پیش بگیرد. این ادبیات تازه باید قلدرمآبانه و متفاوت از شعار تغییر پیشین باشد.
بنابراین سناریویی ساخته می شود که اوباما بر بام رسانه ای آن چرخش سیاسی خود را به نمایش بگذارد و خیال لابی های یهود را راحت کند. در این شرایط تغییر سیاسیت اوباما اساسا هر چه با موضوع غیر واقعی تر اما جنجالی تر صورت بگیرد مورد رضایت بیشتر جریانات سیاسی خواهد بود. اما در بعد دوم که مربوط به بیداری اسلامی می شود باید به این نکته اشاره کرد که واشنگتن می خواهد به رهبران موج بیداری اسلامی پیام بدهد که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست اگر سمت و سوی خود را با پرچم کاخ سفید هماهنگ نکنند. در هر حال هر دو هدف خطرناک است و به دلیل اصرار کاخ سفید بر ماجراسازی از این رویداد سناریوگونه، اهداف آنها خطرناک تر به نظر می رسد.
ابتکار
«آقای رئیسجمهور، رضایتمندی بهتر از نارضایتی است» عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالیپناه است که در آن میخوانید:
در خبرها آمده که جوانی به دلیل توهین به رئیسجمهور شلاق خورد. قطعاً خبر خوشایندی نبوده، بهویژه آنکه همواره رسانههایی منتظرند که چنین اخباری را «پیرهن عثمان» کنند و از آب کره بگیرند. نهاد ریاستجمهوری به این خبر واکنش نشان داده و گفته که از سوی مجموعه دولت و شخص رئیسجمهور هیچگونه شکایتی در این زمینه نشده و خود رئیسجمهور تأکید کرده که «وقتی دانهدرشتها آزادانه به دولت توهین میکنند، راضی نیستم یک جوان به خاطر توهین به من شلاق بخورد.»
بهواقع آقای احمدینژاد توپ را به زمین قوهقضاییه پرتاب کرده است و البته رئیس دستگاه قضا بلافاصله توپ را به زمین قانون برگردانده و پاسخ داده که «قوهقضاییه برحسب قانون با توهینکنندگان به مسئولان نظام بهعنوان یک جرم دارای جنبه عمومی برخورد خواهد کرد و بهنظر میرسد نیازی به شکایت مسئولان نظام از اشخاص توهینکننده نیست.»
این «موشک جواب موشک» ها را داشته باشیم و گریزی بزنیم به ذخایر ارزنده حکایتهای پندآموز فرهنگ خودمان. پدربزرگ دانا، سعدی، در گلستان آورده که حاکمی دستور داد اسیری را بکشند. آن بیچاره در حالت ناامیدی به حاکم دشنام داد و بد و بیراه گفت که گفتهاند هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید. خلاصه حاکم پرسید این مرد چه میگوید. یکی از وزیران نیکمحضر گفت: او میگوید «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس».
حاکم به او رحم کرد و از سر خون او گذشت. وزیر دیگری که بر ضد او بود، گفت: همکاران ما و مشاوران حاکم نباید در حضور او سخن دروغ بگویند و گفت: ای حاکم، این شخص به شما دشنام داد. حاکم از این سخن ناراحت شد و گفت: آن دروغ پسندیدهتر از این راست است که تو گفتی؛ زیرا در آن دروغ مصلحتی بود و در این راست خباثت و بدجنسی وجود دارد. «دروغ مصلحتانگیز به که راست فتنهانگیز»
بیگمان اظهار نارضایتی رئیسجمهور محترم از اجرای حکم، کاری پسندیده و تحسینبرانگیز است. اساساً هر حاکمی تحت هر نامی نباید از رنجور گشتن و آزار دیدن زیردستان خشنود گردد، بهویژه اگر از طبقه فرودستان جامعه باشد.
مَلِ را همین مُلک پیرایه بس/ که راضی نگردد به آزار کس
بیتردید هیچ عقل سلیمی اهانت به دیگران را درست نمیداند، اگر توهین به مسئولان باشد، بدتر.
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
با همه اینها در کشوری هفتادمیلیوننفری، اشخاص با سلایق، نگاهها و آستانه تحمل متفاوتی زندگی میکنند و ممکن است بر همین اساس رفتارها و سخنان متفاوتی از آنان سر بزند، بهگونهای که برخی از این حرفها و کردارها دلخوریهایی را رقم بزنند. چنانچه مردم عادی به رفتارهای دلآزار واکنش منفی نشان دهند، ممکن است طبیعی جلوه کند؛ اما نابردباری حاکم پسندیده نیست.
خداوند فرمان و رای و شکوه/ ز غوغای مردم نگردد ستوه
بارها شده برای حوادثی که منجر به قتل یا نقص عضو گشته، حکم قصاص صادر شده است و بزرگان مملکت توصیه به گذشت نمودهاند و تأکید شده که لذتی که در گذشت است، در قصاص نیست. تحتتأثیر همین انتظارات برحق جامعه و آموزههای دینی و انسانی، بارها و بارها صاحبان حق از این لذت برخوردار گشتهاند و مردم هم خوشحال شدهاند. نمونهاش آمنه، دختری زیبا و جوان است که چشمان و زیبایی صورتش را به خاطر لجاجت جوانی کماطلاع و ناصبور از دست داد؛ اما او لحظه اجرای حکم «عفو» را برگزید.
شرق
«نشانی والاستریت» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیاوش جمادی است که در آن میخوانید:
چند روز پیش، اوباما در رثای استیو جابز گفت: «او نگاه تکتک ما را به جهان تغییر داد. او میخواست بگوید که هر روز طوری زندگی میکند که گویی آخرین روز است و این کار را انجام داد.» همزمان در میان معترضان والاستریت، مردی با نقابی نمادین پلاکاردی را به رهگذران نشان میداد با این شعار: «جهان بهاندازه نیاز هر کس دارد.
بهاندازه حرص هرکس ندارد.» این شعار قدیمی آیا حاصل نگاه تازهای است که امثال استیو جابز و ژولیان آسانژ با بیرون کشیدن رسانه افزار از چنگ زورمندان پدید آوردهاند؟ اگر آری، پس باید اوباما نگاه همدلانهای به معترضانی داشته باشد که خود میگوید «آنها صدای اعتراض به نحوه کارکرد نظام مالی در ایالات متحدهاند.»
همزمان آنان که چندی پیش جنبش موثرتری را با عنوان تیپارتی به راهانداختند اکنون معترضان والاستریت را برانداز و اراذل و اوباش مینامند. این دو جنبش اعتراضی به فاصله کمتر از یک سال در سرزمینی رخ داده است که بدون کتمان و مغلطهکاری، عدد معترضان تا حدی میتواند سنجه نیروی اجتماعی و دامنه نفوذ در میان مردم باشد.
در همه جای جهان همین که سیاست پایینسری جان تازهای به خیابان افسرده میدمد، پلیس نیز از جانب سیاست بالاسری حاضر میشود، اما این حضور اشکال متفاوتی دارد، این اشکال میان حفاظت از حق اعتراض تا سرکوب بیلگام خونبار درجات متفاوت و متعددی دارد. پلیس باتوم به دست در مقام نمایندگان خشونت قانونی برای نظم پولیس (شهر) با شکل حضور خود در خیابان و بعد از خیابان اعتبار عدد را تعیین میکنند. به بیانی سادهتر، جایی که شرکت در اعتراض به عنوان یک حق، عواقب وخیمی برای معترضان ندارد میتوان عدد آنها را عدد حقیقی آنها به شمار آورد.
برعکس، از روی عدد کسانی که در جایی چون چین، سوریه و بحرین ما فیالضمیر خود را در عرصه عمومی فریاد میکشند قطعا و بیتردید نمیتوان گفت که معترضان، منحصر به همین تعدادی هستند که گلو در برابر گلوله سپر کردهاند. عدد معترضان وقتی میتواند ملاک حقیقیتری برای نفوذ اجتماعی باشد که شرکت در عمل اعتراضی، حقی محفوظ و بیخطر باشد، اما ختم ماجرا به این فرمول گویای همه جوانب نیست.
عدد ابدی نیست، عدد کم یا زیاد میشود. راهاندازی اعتراض الزاما نقطه فرجامین نیست. تیپارتیها که به هر حال بر تغییر موثر عدد نمایندگان کنگره و سنا به نفع جمهوریخواهان موثر واقع شدند با دستهای پرپول به خیابان آمدند نه با دستهای تهی. آنها تشکیلاتی داشتند که همه خرپولهای آمریکا آن را تقویت میکردند. خرپولهای جهان برای شکست اوباما متحد شده بودند.
اسلامستیزها، نژادپرستان ضدمهاجر، سالخوردگان مرتجع، بنیادگرایان بهشدت متعصب مسیحی، مخالفان سیاست گفتوگو با ایران و مدافعان صدور دموکراسی با بمب و در یک کلام مظاهر منفورترین چهرهها و ایدهها در نظر خلق به پاخاسته خاورمیانه در کمال امنیت و آزادی با دهها بلندگو و پلاکارد و پرچم در مراسمی ضیافتگونه «نقل و نبات» پخش میکردند. هدف آنها تغییر جهان نبود. با اشغال شماری از کرسیهای سنا و کنگره صدای آنها نیز موقتا خوابید. شرکت در اعتراضات والاستریت نیز به هیچوجه به آن مخالفتی که رسانههای ما در بوق میکنند، نیست.
بالاترین مقام اجرایی آمریکا تا این زمان با احتیاط از حق اعتراض و حتی موضوع اعتراض حمایت کرده است. رسانه جدید بیهیچ کنترل و تهدیدی در اختیار معترضان است. برخی از معترضان میگویند که ما ملهم از میدان التحریر مصر هستیم، اما گردهمایی در والاستریت، با انواع و اقسام دوربینها و رسانه افزارها و صورتکها و پلاکاردها و برسهای نقاشی، کتابخانه، دوربینهای مجهز، وسایل آشپزی و مانند اینها گویای فضایی است به مراتب آزادانهتر و امنتر از میدان التحریر و همه میادین خاورمیانه. حتی میتوان گفت که امنیت گفتوگو، آزادی بیان و اعتراض به عنوان حقی اساسی و دایمی یکی از مهمترین خواستههای معترضان خاورمیانه است.
شعارهای پراکنده معترضان والاستریت باوجود پراکندگی و ناهمگونی، گویای اعتراض به بیعدالتیهایی است ناشی از انباشت سرمایه، دلالی و بورس بازی، ایجاد حبابهای مالی و نظام بانکی مبتنی بر اعتبار و پولهای کار ناکرده و توزیع نابرابر ثروت و بعضا صدور دموکراسی با لشکرکشی که پشتوانه انسانی آن مردم ساده و کمدرآمد آمریکاست و چشتهخواران حریص آن بورسبازان، بانکداران و دلالان نفت و اسلحهاند.
آنها که در یکسال گذشته در اثر ناتوانی از پرداخت وام بیخانه شدهاند، دانشجویانی در اثر بیکاری قادر به تادیه وامهای دوران تحصیل نیستند، قربانیان بودجههای جنگی، شماری از آن ۴۰هزار نفری که طبق آمارهای رسمی روی خط فقر زندگی میکنند، خسارتدیدگان از بحرانی که قلب آن با قلب نیویورک میتپد، کسانی که ایمان خود به رویای آمریکایی را از دست دادهاند، معترضان به جامعه ثروتمندی که در آن فقرا هر روز فقیرتر و خرپولها هر روز خرپولتر میشوند، اینها چهره اعتراض والاستریت را دورادور در برابر ما چون ترکیبی نمایش میدهد که دقیقا در تضاد با ترکیب تیپارتیهاست. اینکه چرا برخی رسانههای ما هم با آن و هم با این دستافشانی میکنند، معمایی است که حل آن از عهده ما خارج است.
دنیای اقتصاد
«بخش خصوصی و سود بانکی» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است که در آن میخوانید:
در سالهای گذشته بسیار رایج بود که برخی از تشکلهای اقتصادی با معرفی خود به عنوان نماینده بخش خصوصی مطالبات رانتی را به عنوان مطالبات بخش خصوصی مطرح میکردند که البته هنوز هم کموبیش آثار این نوع پدیده وجود دارد.
سوالی که مطرح میشود این است که آیا بخش خصوصی نماینده پذیر است؟
برای ورود به بحث، ابتدا فرض میکنیم حجم کل اقتصاد ایران ۳۰۰ میلیارد دلار است و همینطور فرض میکنیم ۲۰ درصد این حجم یعنی ۶۰ میلیارد دلار را بخش خصوصی تولید میکند. اگر سیاستهای اقتصادی بر این هدف متمرکز باشد که اقتصاد، ظرف ده سال، سالانه ۷ درصد رشد کند، حجم آن بعد از ده سال باید حدود دو برابر، یعنی ۶۰۰ میلیارد دلار شود. طبیعی است که اضافه شدن ۳۰۰ میلیارد دلار به حجم اقتصاد باید عمدتا توسط بخش خصوصی انجام شود. یعنی حجم بخش خصوصی در سال ۱۴۰۰ باید شش برابر و معادل ۳۶۰ میلیارد دلار شود.
حال مساله این است که منافع بخش خصوصی بسیار کوچک کنونی و منافع آن بخش خصوصی بزرگی که قرار است در آینده شکل بگیرد میتواند متضاد باشد یعنی کسی نمیتواند همزمان از منافع دو گروه ۶۰ و ۳۰۰ میلیارد دلاری دفاع کند. اما چرا؟ در پاسخ، ابتدا باید گفت که برای ایجاد فضای سالم رشد بخش خصوصی، دو عامل مهم مورد نیاز است، اول در دسترس بودن نقدینگی و دوم ارزان بودن نقدینگی. برای در دسترس بودن نقدینگی، لازم است نرخ سود بانکی در حدی باشد که بانکها بتوانند به همه تقاضاهای بازار به ویژه آن کارآفرینانی که میخواهند کارشان را از صفر شروع کنند (خالق ۳۰۰ میلیارد دلار) پاسخ دهند.
یعنی یک کارآفرین، وقتی به بازار مالی مراجعه میکند بتواند بدون داشتن رابطه یا اعمال هر مفسده دیگر صرفا بر اساس توجیه فنی اقتصادی طرحش، از منابع بانک استفاده کند. در صورتی که اگر نرخ سود بانکی کمتر از حد تعادلی باشد تنها رانتخواران و بخشی از تولیدکنندگان موجود که صدایشان شنیده میشود میتوانند از منابع بانکی استفاده کنند که البته به نوعی همه آنها رانتخوار محسوب میشوند، زیرا به تجربه ثابت شده است هر کالایی که یارانهای شود تقاضا برای آن افزایش خواهد یافت یعنی کسانی هم که حتی نیاز موثری به آن ندارند در زمره تقاضاکنندگان قرار میگیرند. البته جالب است در این شرایط هم، یارانه از سوی دولت پرداخت نمیشود بلکه از جیب سپردهگذاران بانکها که نوعا فقرای جامعه هستند پرداخت میشود. واژه فقر در جمله اخیر، بر فقر نسبی دلالت دارد و نیاز به توضیح دارد.
همانطور که میدانیم پول، ابزاری است که دارای سه کارکرد؛ ۱- سنجش ارزش، ۲- ذخیره ارزش و ۳- ابزاری برای مبادله کالا و خدمات میباشد. کارکردهای اول و دوم در اثر تورم دچار خدشه خواهند شد، اما خدشه به کارکرد ذخیره ارزش، تبعات خاص خود نظیر آشفتگی بازارهای مختلف را خواهد داشت.
به همین دلیل قانونگذار برای کنترل این آشفتگی و برای جلوگیری از ظلم به ضعفا، ماده ۹۲ قانون برنامه پنجم را وضع کرد تا سود علیالحساب یکساله بانکها کمتر از نرخ تورم سالانه نباشد که در غیر این صورت از اقشار ضعیف جامعه، مالیات اخذ شده است، زیرا آنها برای رهایی از فقر نسبی، مجبور به پسانداز و انباشت سرمایه هستند. در صورتی که در اثر تورم، پسانداز آنها به طور نامحسوس مورد تجاوز قرار میگیرد.
بنابراین برای در دسترس بودن نقدینگی لازم است سود بانکی کمتر از حد تعادلی نباشد که در غیر این صورت، تسهیلاتی که حق نیازمندان واقعی از جمله کارآفرینان جدید است نصیب کسانی میشود که در خوشبینانهترین حالت، آن را صرف ناکارآمدیهای خود میکنند. در صورتی که هیچ تولیدکنندهای نباید ضمانت همیشگی برای بقا داشته باشد. تولیدکنندهای موفق است که در یک نظام عادلانه، همیشه در میان خوف و رجا فعالیت کند و بداند در صورت تنبلی، سوءمدیریت یا نقایص دیگر، باید جای خود را به هموطن دیگری بدهد.
ارزان کردن نقدینگی نیز به دو روش امکانپذیر است. روش اول، برای ارزانسازی همان است که توضیح داده شد که روش غیرتعادلی است و هماکنون در کشور ما انجام میشود یعنی نرخ یارانهای مناسب برای رانتخواران که موجب کمیابی نقدینگی میشود. روش دوم که روش سالم و اصلی ارزانسازی تسهیلات بانکی است، ارزانسازی از طریق حذف تورم است.
یعنی اگر نرخ تورم، صفر شود کارآفرینان میتوانند به راحتی به تسهیلات بانکی ارزان مثلا با نرخ ۴ درصد دسترسی داشته باشند، زیرا در این شرایط نفس وامگیری از بانک هیچ سودی برای وامگیرنده نخواهد داشت و تسهیلات بانکی تنها منافع کسانی را که طرحهای سودآور اقتصادی داشته باشند تامین خواهد کرد.
جهان صنعت
«معافیت بیمهای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا نمیشود» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم سارا ثبات است که در آن میخوانید:
شانه خالی کردن صندوق تامین اجتماعی از اجرای دستورالعمل معافیت بیمهای کارفرمایان به بهانه نبود نرمافزار مانع تحقق اهداف دولت برای ایجاد ۵/۲ میلیون شغل جدید در سال ۹۰ است.
با اینکه سه ماه از تصویب دستورالعمل اجرایی بند «و» ماده «۸۰» قانون برنامه پنجم در مورد معافیت بیمهای کارفرمایان میگذرد تا جایی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز حدود ۴۰ روز است این قانون را به واحدهای مرتبط (از جمله صندوق تامین اجتماعی) ابلاغ کرده اما سازمان تامین اجتماعی به بهانه تهیه نرمافزار مربوطه و عدم اختصاص بودجه پیشبینی شده توسط معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاستجمهوری از اجرای این قانون سرباز میزند.
براساس این دستورالعمل که قرار است طی پنج سال اجرا شود، کارفرمایانی که نیروی کار جدید به کار گیرند در سال اول ۹۰ درصد، سال دوم ۸۰ درصد، سال سوم ۷۰ درصد، سال چهارم ۶۰ درصد و سال پنجم ۵۰ درصد از سهم پرداخت بیمه معاف خواهند شد به عبارتی این دستورالعمل جهت حمایت کارفرمایان و تشویق آنها به جذب نیروی کار جدید و ایجاد اشتغال است اما با وجود گذشت چند ماه از ابلاغ آن هنوز اجرایی نشده است از این رو لازم است وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با پیگیری موضوع مانع اتلاف زمان برای اجرای قانونی شود که میتواند کمک به ایجاد اشتغالزایی کند.