قرآن کریم اهمیت خاصی به مفهوم استکبار قائل شده است به نحوی که این واژه با مشتقات آن، ۴۸ بار در قرآن کریم تکرار شده است. ۴ مورد از آن به استکبار ابلیس و ۴۴ مورد باقی به استکبار انسان اشاره دارد.بر این اساس در نهج البلاغه نی که “اخ القرآن” است این مفهوم مورد توجه قرار گرفته است و در موارد متعددی در خصوص “کبر” سخن گفته شده است که اوج آن در طولانی ترین خطبه نهج البلاغه یعنی خطبه ۱۹۲ موسوم به ” قاصعه” قابل مشاهده است.استکبار از ریشه”کبر” و کبر به معنی خود بزرگ بینی است.علی(ع) در نهج البلاغه از کبر به عنوان بزرگترین عیبها(اکبر العیوب)، نقطه عزیمت سرکشی ها(راس الطغیان) و عظیم ترین دام های شیطان(مصیده ابلیس العظمی) یاد کرده است.خود برتر بینی می تواند مناشی مختلفی داشته باشد.به عنوان نمونه امیرمومنان در خطبه ۱۹۲، حسب و نسب را از جمله این مناشی دانسته و می فرمایند:
“ألا فالحذر مِن طاعهِ ساداتِکُم وَ کُبَرائِکُمُ الذینَ تَکَبَّروا عَن حسبهِم، و تَرفَّعُوا فَوقَ نسبِهِم، و ألقُوا الهجینَهَ علی ربٍّهم، و جاحَدوُا ا ما صَنعَ بِهم؛ مُکابَرَهً لقضائِهِ، و مُغالَبَهً لاَّلائِهِ؛
هان کناره گیرید و بپرهیزید از بردن فرمان مهتران و بزرگانتان که از تبار خویش خود را بزرگ دیدند، و برتر از نژاد خود فرا رفتند، و عیب و زشتی را بر پروردگارشان افکندند، و نیکی و نعمت خدا نسبت به خود را انکار کردند، و اینها همه را بهمنظور سرکشی و ستیز در برابر فرمان او در پیش گرفتند، و برای چیرگی یافتن بر نعمتهایش به انجام رسانیدند.”
ایشان در فرازی دیگر از این خطبه ، با اشاره به داستان ابلیس که جنس خود را از آتش و جنس آدم را از گل دانست و از همین روی در مقابل آدم سجده نکرد، نژاد را یکی از عوامل ایجاد تکبر می دانند.
در قرآن کریم نیز قدرت و ثروت و به تعبیری زور و زر («وَ نَادَی فِرْعَوْنُ فیِ قَوْمِهِ قَالَ یَاقَوْمِ أَ لَیْسَ لیِ مُلْکُ مِصْرَ وَ هَذِهِ الاْءَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتیِ أَ فَلَا تُبْصِرُون»؛ «و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر [کاخ] من جاری نیست؟ آیا مشاهده نمی کنید) از جمله دیگر عواملی هستند که می توانند به کبر منجر شود.
کبر آنگاه که درباب استفعال قرار می گیرد و به صورت استکبار ظاهر می شود به معنی طلب از دیگران برای به رسمیت شناختن این خودبزرگ بینی و کرنش در مقابل آن معنی می دهد. نتیجه چنین درخواستی، ایجاد راوابط نامتعادل و یکطرفه هست. بر این اساس در این رابطه که دو طرف دارد، در مقابل مستکبر، مستضعف قرار می گیرد. اسـتـضـعـاف از مـادّه (ضـعـف ) اسـت. مستضعف به کسی گفته می شود که به استضعاف کشیده شده و خودش و دیگران او را ضعیف و ناتوان می شمارند.نتیجه این معادله دوطرفه که در یک طرف آن چنانچه گفته شد مستکبری قرار دارد که خود و دیگران او را برتر می دانند و در طرف دیگر مستضعفی هست که خود و دیگران او را ضعیف و حقیر می شمارند، کرنش و اطاعت مستضعف در مقابل مستکبر است.چنانچه خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:فاستخف قومه و اطاعوه؛ فرعون قوم خود را خوار شمرد و آنها نیز او را اطاعت کردند.”
ایـن حـقـیـقـت از آیـه “اِنَّ فـِرْعـَوْنَ عـَلا فـِى الاَرْضِ وَ جـَعـَلَ اَهـْلَهـا شـِیـَعـاً یـَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مـِنْهُمْ” نیز استفاده مى شود که نخست ، از علوّ و برترى جویى فرعون سخن گفته شده است و سپس از استضعاف گروهى از مردم .
عملیات استضعاف، اشکال مختلفی می تواند داشته باشد که از جمله آنها می توان به سه استضعاف فکری، اقتصادی و سیاسی اشاره کرد:
الف- استضعاف فکری:
از جمله مظاهر استضعاف، استضعاف فکری است.در این استضعاف، فرد از جهت فکری ضعیف و ناتوان نگه داشته می شود و اجازه رشد فکری به وی داده نمی شود.امام صادق(ع) در روایت مهمی که در مذمت بنی امیه فرموده اند با اشاره به همین مساله بیان می دارند:
ان بنی امیه رخصوا الناس فی تعلیم الایمان و منعوهم تعلیم الشرک لکی اذا حملوهم علیه لم یعرفوا
در این روایت شریف بیان می شود که بنی امیه مردم را در تعلیم ایمان آزاد گذاشتند اما آنان را از تعلیم شرک بازداشتند تا آنگاه که شرک برآنان حمله می کند آن را نشناسند.
علی(ع) در خطبه ۵۳بیان می دارند که فتنه ها از آنجا آغاز می شود که گروهی هواهای نفسانی دارند که می خواهند از آن تبعیت شود و برای همین احکامی را ابداع می کنند که آن هواهای نفسانی را تئوریزه کند.به همین منظور بخشی از حق را با بخشی از باطل می آمیزند و مردم را در فهم حق و باطل دچار اشتباه می کنند.
از لوازم استضعاف فکری، حساسیت زدایی از جامعه نسبت به مسائل اساسی و به عبارتی غیر سیاسی کردن آنها و نیز مشغول کردن انها به مسائل سطحی و دست چندم است.امیرمومنان بارها از اینکه جامعه نسبت به تعطیلی”عظیم حق” و انجام”عظیم باطل” حساسیت نشان نمی دهد برمی آشوبد و از همگان می خواهد که از گفتن کلام حق و مشورت به عدل باز نایستند.بدیهی است لازمه چنین گفتنی، در جریان قرار گرفتن و پیش از آن حساس بودن و تحلیل کردن است. در جـامـعه استکبار زده ، عموم مردم عوام نگه داشته می شوند و قدرت تـحـلیـل و فـهـم مـسائل از آنها گرفته می شود.قرآن کریم در این باره می فرماید:
سَحَرُوا اَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاءُوا بِسِحْرٍ عَظیمٍ؛ چشم مردم را سحر کردند و آنان را ترساندند و سحر عظیمى پدید آوردند.
به عنوان مثال جریان اموی که نمونه بارز استکبار هست تلاش می کرد که مردم را دچار تخدیر ناشی از فساد نماید. مقام معظم رهبری در این باره می فرمایند:
همان مدینه اى که اولین پایگاه تشکیل حکومت اسلامى بود، بعد از اندک مدتى به مرکز بهترین موسیقى دانان و آوازخوانان و معروف ترین رقاصان تبدیل شد؛ تا جایى که وقتى در دربار شام مىخواستند بهترین مغنیان را خبر کنند، از مدینه آوازهخوان و نوازنده مىآوردند! این جسارت، پس از صد یا دویست سال بعد انجام نگرفت؛ بلکه در همان حولوحوش شهادت جگر گوشهى فاطمه زهرا سلام الله علیها و نور چشم پیامبر و حتى قبل از آن، در زمان معاویه اتّفاق افتاد! بنابراین، مدینه مرکز فساد و فحشا شد و آقازاده ها و بزرگزاده ها و حتى بعضى از جوانان وابسته به بیت بنى هاشم نیز، دچار فساد و فحشا شدند! بزرگان حکومت فاسد هم مى دانستند چه کار بکنند و انگشت روى چه چیزى بگذارند و چه چیزى را ترویج کنند. این بلیه، مخصوص مدینه هم نبود؛ جاهاى دیگر هم به این گونه فسادها مبتلا شدند”
ب- استضعاف اقتصادی:
در استضعاف اقتصادی، مستکبر به جهت برخورداری از مال و مکنت، دیگرانی را که بی بهره هستند تحقیر می نماید.در قرآن کریم در این باره می خوانیم:
فـَقـالَ الْمـَلاَء الَّذیـنَ کـَفـَرُوا مـِنْ قـَوْمـِهِ… وَ مـا نـَریـکَ اتَّبـَعـَکَ اِلا الَّذیـنَ هـُمْ اَراذِلُنـا بـادِىَ الرَّاءْىِ… ؛ سـران کـافر قوم نوح گفتند:… و جز [گروهى از] فرومایگان ما، آن هم نسنجیده ،نمى بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد.
اراذل جـمـع (ارذُل ) و به معناى (حقیر و پست ) است. در دیـدگـاه مـلا ، هـمـه ارزش هـا در مال ، قدرت و ثروت خلاصه مى شود و آنان که از این ملاک بـهـره اى نـدارند، بى ارزش و از اراذل شمرده مى شوند.
بـه تـعبیر علاّمه طباطبائى آنان مـى خـواسـتند بفهمانند که اگر سخن تو حق مى بود، بزرگان قوم ، ثروتمندان و قدرتمندان از تو پیروى مى کردند و چون فقیران و محرومان به تو نزدیک شده اند، پس سخن تو بی ارزش است.علی(ع) در خطبه قاصعه به شدت بر این نوع نگاه حمله کرده و می فرمایند:
” پس همانا خداوند سبحان بندگان متکبّر را با دوستان خود که در چشم آنها ناتوانند مى آزماید، وقتى که موسى بن عمران و برادرش هارون علیهم السّلام بر فرعون وارد شدند، و جامه هاى پشمین بتن، و چوب دستى در دست داشتند، و با فرعون شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و ملکش جاودانه بماند و عزّتش برقرار باشد، فرعون گفت: «آیا از این دو نفر تعجّب نمى کنید که دوام عزّت و جاودانگى حکومتم را به خواسته هاى خود ربط مى دهند در حالى که در فقر و بیچارگى به سر مى برند اگر چنین است چرا دستبندهاى طلا به همراه ندارند» این سخن را فرعون براى بزرگ شمردن طلا و تحقیر پوشش لباسى از پشم گفت، در حالى که اگر خداى سبحان اراده مى فرمود، به هنگام بعثت پیامبران، درهاى گنج ها، و معدن هاى جواهرات، و باغات سرسبز را به روى پیامبران مى گشود، و پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را همراه آنان به حرکت در مى آورد. امّا اگر این کار را مى کرد، آزمایش از میان مى رفت، و پاداش و عذاب بى اثر مى شد، و بشارت ها و هشدارهاى الهى بى فایده مى بود، و بر مؤمنان اجر
و پاداش امتحان شدگان واجب نمى شد، و ایمان آورندگان ثواب نیکوکاران را نمى یافتند، و واژهها، معانى خود را از دست مى داد. در صورتى که خداوند پیامبران را با عزم و اراده قوى، گرچه با ظاهرى ساده و فقیر مبعوث کرد، با قناعتى که دلها و چشمها را پر سازد، هر چند فقر و ندارى ظاهرى آنان چشم و گوشها را خیره سازد. اگر پیامبران الهى، داراى چنان قدرتى بودند که مخالفت با آنان امکان نمى داشت، و توانایى و عزّتى مى داشتند که هرگز مغلوب نمى شدند، و سلطنت و حکومتى مى داشتند که همه چشم ها به سوى آنان بود، از راه هاى دور بار سفر به سوى آنان مى بستند، اعتبار و ارزششان در میان مردم اندک بود، و متکبّران در برابرشان سر فرود مى آوردند، و تظاهر به ایمان مى کردند، از روى ترس یا علاقه اى که به مادّیات داشتند.”
نکته مهم آنکه بهره مندی مستکبر در سایه فقر و ناداری مستضعف رقم می خورد.علی(ع) در این باره در تعبیری می فرمایند:
إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلاَّ بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِی، وَاللهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذلِکَ.
در این بیان ایشان می فرمایند درویشی گرسنه نماند جز آنکه توانگری از حق او خود را به نوایی رساند.
ج- استضعاف سیاسی:
از جمله مظاهر استضعاف فکری، پایین آورده شدن افق فکری جامعه در حوزه سیاسی است. در روایتی از پیامبر مکرم اسلام(ص) داریم که فرمودند: “کما تکونوا یولی علیکم؛ همانگونه که هستید بر شما حکومت می شود”.اگر در جامعه ای امثال یزید و عبدالملک مروان و… حکومت می کنند نشانه آن است که شخصیت آن جامعه در همان حد است. واضح است اگر مردم رشد کنند، تن به حاکمیت چنین اشخاصی نمی دهند.علی(ع) می فرمودند:” اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله”.اگر جامعه از لحاظ فکری رشد بیابد آنگاه تشخیص می دهد که پیراهن حکومت برای تن چه کسی گشاد و برای تن چه کسی تنگ و برای چه کسی مناسب است.علی(ع) در جریان جنگ صفین با اشاره به همین حقیقت در خطبه ۵۱ فرمودند که معاویه گروهی از نادانان و گمراهان را دور خویش جمع کرده است.به عبارتی نادانی و گمراهی است که باعث می گردد گروهی معاویه را به سروری بپذیرند.