2

دخترانی که در دام مردان هوس ران اسیر می شوند!

  • کد خبر : 18525
  • ۰۴ آبان ۱۳۹۰ - ۲۲:۴۵

پدرت نباید یک حرف را ۲ بار تکرار کند و تو حق نداری بدون اجازه او یک کلمه حرف  بزنی! حواست را جمع کن و سنگین و باوقار باش و …! مادرم با این حرف های تکراری روی اعصابم راه می رفت و پدرم نیز که خاطره خوبی از دوران جوانی خواهرش ندارد به گمان […]

پدرت نباید یک حرف را ۲ بار تکرار کند و تو حق نداری بدون اجازه او یک کلمه حرف  بزنی! حواست را جمع کن و سنگین و باوقار باش و …!

مادرم با این حرف های تکراری روی اعصابم راه می رفت و پدرم نیز که خاطره خوبی از دوران جوانی خواهرش ندارد به گمان این که مبادا من نیز مثل عمه ام گول پسر جوانی را بخورم و سرنوشتم را به بازی بگیرم مرا زیرذره بین قرار داده بود تا مشکلی برایم به وجود نیاید.

زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری سیدی مشهد افزود: پدرم با سخت گیری هایش عذابم می داد و حمایت غیرمنطقی مادرم نیز از او باعث شد تا احساس تنهایی و افسردگی شدیدی پیدا کنم. من که واقعا از آن زندگی سرد و بی روح خسته شده بودم در راه مدرسه با پسر جوانی آشنا شدم که خودش را عاشق دلباخته ام نشان می داد. او با چرب زبانی هایش مرا شیفته خود کرد تا جایی که یک روز دلم را به دریا زدم و از خانه فرار کردم و همراه پسر مورد علاقه ام به یکی از روستاهای اطراف مشهد رفتیم.

متاسفانه با این کار اشتباه، همان بلایی که پدرم همیشه در مورد من از آن ترس و واهمه داشت برسرم آمد و با شرایطی که به وجود آمده بود خانواده ام به ناچار رضایت خود را با ازدواج من و احمد اعلام کردند. ما زندگی مشترک خود را بلافاصله آغاز کردیم. روزهای اول خیلی خوب و شیرین بود و احمد ادعا می کرد حاضر است برایم بمیرد. با این که پدر و مادرم مرا طرد کرده بودند اما احساس دلتنگی نمی کردم ولی خیلی زود فهمیدم که عجب اشتباهی کرده ام. شوهرم فردی هوس باز و بی مسئولیت است و به مشروبات الکلی و موادمخدر اعتیاد دارد.

نمی دانم چرا تمام فکر و ذهن این مرد درگیر فیلم های مستهجن و مسائل غیراخلاقی است و هیچ برنامه ای برای آینده اش ندارد. او در مدت کوتاهی با توسل به زور و تهدید مرا نیز به الکل و موادمخدر معتاد کرده است و اگر تا این لحظه کمک های مخفیانه پدر شوهرم نبود واقعا از گرسنگی می مردیم و به فلاکت می افتادیم. بیچاره پدر شوهرم از ترس خانواده اش که چشم دیدن من و احمد را ندارند به طور پنهانی به خانه ما می آید و کمکمان می کند. اما او هم خسته شده است و طاقت این همه بدبختی و سختی را ندارد.

زن جوان اشک هایش را پاک کرد و افزود: احمد در کمتر از یک سال پشیمان شده است و می گوید حوصله دیدن قیافه تکراری ام را ندارد. نمی دانم چرا این طور سرنوشتم را به بازی گرفتم. پدرومادرم با سخت گیری های دلسوزانه خود مرا خسته و افسرده کرده بودند ولی این توجیه خوبی برای اشتباهاتی که مرتکب شده ام نیست.

منبع: خراسان

لینک کوتاه : https://ofoghnews.ir/?p=18525

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آمار کرونا
[cov2019]