مزدوری آل سعود از آغاز تا کنون/ بخش پایانی
پیشتر اشاره شد که بریتانیا تبلیغات رسانهای و فرهنگی بزرگی را به راه انداخته بود تا اشغال و غصب سرزمین فلسطین را در جهان اسلام «عادی» و مایه «رفاه و آرامش» مسلمانان نشان دهد و آنان در تمام مدتی که خود را صلحطلب نشان میدادند؛ بیوقفه مشغول سرکوب مردم فلسطین و انفجار خانههای معترضانشان بادینامیت بودند (نک: تصاویر تاریخی شماره ۱ و ۲) شیوهای که بعدها اسرائیلیها آن را ادامه دادند.
تصویر ۲ – تخریب خانههای فلسطینیها در یافا به دست سربازان بریتانیایی– ۱۹۳۶م
استعمارگران کوشیدند تا از طریق رسانهها بر آگاهیهای مسلمانان اثر بگذارند و موجبات دگرگونی در تفکر، احساس و عمل آنها را فراهم آورند تا بهجای مداخله مستقیم و پرهزینه سربازان بریتانیایی و یا آمریکایی، این خود مردمِ مستعمرات باشند که خواستار اعمال سلطه و نظامات استعماری غربیها شوند. این شیوه در حال حاضر نیز با اشکال ظریفتری انجام میپذیرد. نمونهای از آن را میتوان در تألیفِ مجموعه داستانهای گرافیکی «The ninety nine» تألیف «نایف المطوع» روانشناس کویتی مشاهده کرد که از سال ۲۰۰۶م منتشرشدهاند. هدف اصلی نایف مطوع از عرضه این مجموعه، تغییر دیدگاههای مردم مسلمان منطقه درباره ایالاتمتحده آمریکا و اسرائیل است. او میکوشد تا در قالب روایتِ قهرمانان داستانهای کتابهای مصورش، این باور را در کودکان مسلمان ایجاد کند که میتوان به اسرائیل بهگونهای مثبت اندیشید و قتلعام کودکان مظلوم غزه را فراموش کرد. انتشار این مجموعه با حمایتِ وزارت خارجه دولت آمریکا همراه بوده است و باراک اوباما و هیلاری کلینتون، رسماً در ضیافتی در کاخ سفید از نایف مطوع تمجید و تقدیر کردند؛ امّا اینها بخشی از داستان عادیسازی قتلعام کودکان مظلوم فلسطینی و داستان رنج بیپایان آنهاست؛ واقعه مهمتر را باید در نقش حکّام عربی بهویژه آل سعود دید که به اقتضای افکار عمومی مسلمانان، خوب سخن میگفتند؛ امّا عملکردی بهغایت مخرب داشتند.
تصویر شماره ۳ – جان فیلبی
جان فیلبی (حاج عبدالله) که قبلاً درباره او سخن به میان آمد، در خاطرات خود، به سفر سال ۱۹۴۵م «سمحا ایرلخ»، به ریاض اشاره دارد که دلّال آن سفر نیز خود فیلبی بود. ایرلخ از اعضای گردانهای کُشتار فلسطینیها بود که زیر نظر مناخم بگین فعالیت میکردند و با این سابقه تاریک، طبیعی بود که بعدها جزو مقامات ارشد اسرائیل شود. در آن زمان ملک عبدالعزیز آل سعود قول یاری و حتی مساعدت نظامی به فلسطینیها داده بود و یکی از اهداف سمحا ایرلخ از آن سفر، توضیح خواستن از ملک عبدالعزیز درباره علّت ایراد چنین سخنانی بود که ظاهراً مغایر با تعهدات آل سعود به بریتانیا بود. در آن دیدار، ملک عبدالعزیز برنامه دولتش را در یک جمله بهوضوح روشن کرد: انتظار نداشته باشید ما با اعراب درباره حمایت از دولت یهودی سخن بگوییم؛ «عملکرد ما را ببینید و سخنان ما را رها کنید!» اتفاقاً وظیفه دانشگاهها و مراکز پژوهشی جهان اسلام آن است که معنای اصلی همین جمله ملک عبدالعزیز را برای جهان اسلام روشن و آشکار کنند. رفتار آل سعود در مورد فلسطین عمدتاً کوشش جهت خاتمه جهاد مردمی و دعوت فلسطینیها به سازش با شرایط «دولتهای بریتانیا و ایالاتمتحده آمریکا» بوده است. این رویکرد موجب خاموش کردن آتش قیام فلسطینیها در سال ۱۹۳۶ م (ببینید: تصویر شماره ۱) شد و گروههای فلسطینی را درباره ادامه جهاد دچار چنددستگی کرد. و زمانی که ترومن رییسجمهور وقت آمریکا در نوامبر ۱۹۴۵ تأکید کرد که آمریکا در پی برنامهای بزرگ جهت مهاجرت بیشترین تعداد یهودیان به فلسطین است تا کشور خود را بسازند! و بریتانیا نیز در ۲۹/۱/۱۹۴۶ م رسماً سیاست مهاجرت آزاد یهودیان به فلسطین را اعلام کرد و بنا شد تا کمیتهای متشکل از نمایندگان بریتانیا و آمریکا، «مشکل فلسطینیها»؟! را حل کنند؛ سعودیها در آن زمان به دنبال اقناعِ کشورهای عربی بودند که راهحل مسئله فلسطین تنها محدود به ارسال نماینده به بریتانیا و آمریکا میشود. شواهد متعددی از این سیاست را میتوان در کتاب «بریطانیا و ابن سعود – العلاقات السیاسیه أثیرها علی المشکله الفلسطینیه» مشاهده کرد. بعدها عبدالله بن عبدالعزیز پادشاه وقت سعودی، با برگزاری «همایش گفتوگوی ادیان» (نیویورک – ۲۰۰۸ م) گام بلندتری را در علنی کردن روابط محکم فیمابین آل سعود با اسرائیل برداشت و با دعوت از شیمون پرز، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، عملاً کوشید تا صهیونیسم را بهمثابه بخشی از فرایند گفتگوی ادیان قرار دهد!
حال که سخن به اینجا رسید باید به میراث مکتوب ناصر السعید (۱۹۲۳ – ۱۹۷۷ م) ، از زمره نسل اول معارضان دولت سعودی، اشاره کرد. او در کتاب قطور خود (در بیش از یک هزار صفحه) با عنوان «تاریخ آل سعود» شرح مبسوطی از ریشههای یهودی آل سعود را ارائه داده است. مهمتر از مبحث «یهودیانِ مخفی» در جهان اسلام، که درباره آل سعود و نیز برخی از شخصیتهای جمهوری ترکیه به رهبری آتاتورک (معروف به «دونمه» ها) از سوی برخی نویسندگان معاصر مطرح شده است و شواهد متعددی را نیز ارائه دادهاند، آنچه مهمتر است آشکار شدن روابط محکم بالفعلی است که آنان با صهیونیستها در جهت ایجاد تغییرات وسیعی در جهان اسلام برقرار کردهاند. ناصر السعید با ارائه اطلاعاتِ جالبتوجهی از روابط جان فیلبی (حاج عبدالله) و پرسی کاکس، شرح مبسوطی از «تاریخ خیانت آل سعود به فلسطین» را ارائه داده است. او نشان داد که برای شناخت ماهیت واقعی پادشاهان آل سعود باید آنها را در مراکز قدرتِ صهیونیسم جهانی (آمریکا و بریتانیا) ردیابی کرد. در حقیقت وهابی پژوهی امروزی بسیار متفاوت با دوران گذشته است که احیاناً به پارهای از تألیفات کلامی و یا انواعی از ردیهنویسیها محدود میشد. امروزه آگاهی امت درگرو انجام مطالعاتی راهبردی از جنس اطلاعات و عملیات و فراتر از محدوده مطالعات ارزشمندِ کلامی است. آل سعود و وهابیت کنونی، را دیگر نباید منحصر در یک فرقه مذهبی دید، بلکه آنان جریانِ سیاسی متصل به شبکه وسیعی از کانونهای قدرت غرب هستند که با هم در موضوعاتِ کلان راهبردی، هماهنگ و یکدست عمل میکنند.
در چنین وضعیتی باید با رصد مداوم وقایع و اندیشهها، ارتباطاتِ آل سعود را با شبکههای قدرتِ جهانی آشکار کرد و آنان را به چالش طلبید. «ایجاد سؤال» مهمترین رسالتی است که مسلمانان باید در مبارزه با خطر جریانهای تکفیری انجام دهمد. امت باید بپرسد که کاپیتان دیوید شکسپیر یهودی در فرماندهی سپاه عبدالعزیز آل سعود چه میکرده است که جانش را نیز بر سر آن گذاشت؟ امت اسلام باید بداند که «شیخ حاج عبدالله» یا همان «جان فیلبی» کیست که در زمان ورود به مکه در حرم الهی امامت جماعت را عهدهدار شد و عبدالعزیز آل سعود در پشت او نماز خواند و معترضان به امامت او تهدید به قتل شدند؟ (اگر روایتِ قتل آنان صحت نداشته باشد) جهان اسلام باید با این سؤال مواجه شود که چرا پرسی کاکس از میان همه گزینههای استعمار بریتانیا، آل سعود را انتخاب کرد؟ بریتانیاییها چه چیزی در سعودیها دیدند که به حمایت از آنها پرداختند ؟ امت اسلام باید بپرسد که حلقه آموزش مأموران مخفی بریتانیا در ریاض که توسط فیلبی ایجاد شد، چگونه شکل گرفت و به چه نتایجی انجامید؟ نمونه بارز مکتبِ فیلبی را میتوان در یکی از شاگردانش بنام سر جان باگوت گلوب (Sir John Bagot Glubb) مشاهده کرد که به اردن اعزام شد و او کسی است که در شکست اعراب از اسرائیل در ۱۹۴۸ میلادی نقش مهمی ایفا کرد.
در مواجهه با وهابیت، باید در کنار مطالعات سنتی، دائماً با طرح سؤالاتی درباره ماهیت عقاید و اندیشهها و عملکردهای خاندان آل سعود ایجاد سؤال کرد. یکی از موضوعاتی که سخت موردتوجه ناصر السعید بود آن بود که چرا حکمِ شریعت اسلامی فقط برای مردم عادی اجرا میشود و نه برای شاهان و شاهزادگان آل سعود؟ او در کتاب خود تصاویر متعددی از حضور خاندان آل سعود در مجالسِ لهو و لعب را که در مجلات اروپایی منتشر میشدند؛ نشان داد و این سؤال را مطرح کرد که چرا حکم شریعت درباره آل سعود (به دلیل مصرف مشروبات الکلی و یا روابط نامشروع) اعمال نمیشود؟ و آیا میتوان عنوان خادمالحرمین را به چنین کسانی اطلاق کرد؟ ناصر السعید همانند سایر منتقدان رژیم آل سعود تحت تعقیب قرار گرفت و رژیم آل سعود برای آنکه به منتقدان خود ضرب شستی نشان دهد، او را در ۱۹۷۷ میلادی در لبنان ربود و هیچگاه از سرنوشت او خبری به دست نیامد.
پس از مرگ ملک عبدالعزیز جان فیلبی به دلیل اختلاف با ملک سعود، از کشور سعودی اخراج شد و چنانکه دکتر علی الوردی در کتاب «الاشراف و ابن سعود» بیان کرده است، از زمره دلایل اخراج او ارتباطش با «عمّال صهیونیسم» اعلام شد که نشان میداد که ارتباط او با اسرائیل بر کسی پوشیده نیست و فیلبی مبدل به مهرهای سوخته شده است. فیلبی به لبنان رفت و در آنجا درگذشت. «کیم» پسر بزرگش، بر روی قبرش نوشت: «بزرگترین کاشف جزیره العرب»
به دنبال اعطای امتیازات نفتی به شرکت استاندار اویل (در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۹) و کشف چاههای نفت، تولید انبوه نفت در عربستان سعودی (پس از جنگ جهانی دوم) شروع شد و پای شرکتهای نفتی آمریکایی به منطقه باز شد (و اتفاقاً یکی از دلالان اصلی نفتی ملک عبدالعزیز همین جان فیلبی بود.)
اکتشاف نفت و توسعه آن، بر قدرت مالی ملک عبدالعزیز و پسرانش افزود و از نیازمندی آنان به اقتصاد موسم حج کاست. در نتیجه، از سویی کمکهای مالی غرب به اسرائیل افزایش مییافت و از سوی دیگر، آزادی عمل سعودیها در حجاز بیشتر میشد و بر امکانات مادیشان جهتِ گسترش عقاید سلفی – وهابی خویش در سراسر جهان اسلام میافزود.
اما اتفاق فرهنگی مهمتری که توسط آل سعود صورت میگرفت، تخریب امکان مقدس مسلمین بود. تخریبهای اولیه در قالب همان شیوهای روی دادند که امروزه توسط سازمانهای تروریست وهابی مانند داعش صورت میگیرد؛ امّا تخریبهای بعدی در قالب زدودن نشانههای اسلامی و نوسازی به سبک غربی در محیطهای مقدسی چون مکه و مدینه بود.
تروریسمی که اینک در سوریه، پاکستان، افغانستان، عراق و سایر نواحی جهان با اسامی مختلفی چون القاعده، طالبان، داعش، جبهه النصره و … فعالیت میکند، حاصل فعالیتِ پرسی کاکسها و فیلبیهای معاصر است که به صورتی ناپیدا در جوامع اسلامی در رفت و آمدند و میکوشند در میان صفوف مسلمانان رخنه کنند و با بهرهبرداری سیاسی از وهابیّت، زمینههای جنگهای داخلی خونین و طولانی مدتی را در جهان اسلام تدارک ببینند.
در خاتمه خاطرهای از بصیرت علّامه محمدتقی قمی نقل میشود که در مصاحبهای با یکی از روزنامههای مصری (روز الیوسف ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶ م) به خاطرهای اشاره کرده است. او میگوید روزی لویی ماسینیون، خاورشناس معروف فرانسوی، ناگهان وارد ساختمان دارالتقریب قاهره شد و سپس در محفلی که دکتر حسنین هیکل نیز حضور داشت، درباره فاطمه زهرا (سلامالله علیها) و حق ایشان از میراث پیامبر (ص) سخن گفت که بلافاصله علّامه قمی متوجه منظور ماسینیون در ایجاد اختلاف در دارالتقریب شد و خطاب به او گفت: «اینهمه شور و شوق شدید شما نسبت به فاطمه برای چیست؟ موضوع را به خودمان واگذارید و در زمین پاک مسلمانان، بذر تفرقه و نفاق نکارید؛ بهتر آن است که شما با توجه به موقعیت و مقامی که در کشور خود دارید از دولت متبوع خود بخواهید به آزار و شکنجه مسلمانان الجزایری پایان بخشد.»
دکتر کامیار صداقت ثمرحسینی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی