به نظرتان تا چه میزان در شناساندن نقاط ضعف و قوت زنان ایرانی موفق عمل شده است؟
بعید می دانم رسانه ها به ابعاد ضعف زنان بیشتر پرداخته باشند، چون اکنون شاهد هستیم که رسانه ملی همواره توانمندی های زنان را به رخ می کشد و وقتی مناسبتی فراهم می شود، از کمیت و کیفیت حضورشان در عرصه های مختلف می گوید و قبل و بعد از انقلاب را مقایسه می کند. به نظر من بیشتر توانمندی های زنان از طریق رسانه ملی نمایش داده و حتی در برخی موارد نسبت به این توانمندی ها اغراق هم شده است. رسانه وقتی به تفاوت ها توجه نکند، برای جلب احساسات ممکن است مقداری اغراق کند که ظلم بیش از حدی در تاریخ به زنان روا شده است. من نمی گویم تبعیض یا ظلمی به زنان نشده بلکه معتقدم تنها تبعیض و ظلم نبوده و زنان ما در تاریخ مان زندگی کرده و کارکرد داشتهاند، نقش آفرین بوده اند ، حضور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته اند، لذا نباید تنها از یک منظر نگاه کرد و ناشیانه کل تاریخ را زیر سوال برد. برخی به دلیل آنکه حساسیت کار خود را بالا ببرند یا حساسیت عمومی را برانگیزند، غلو کرده و قسمت خالی لیوان را برجسته می کنند.
اگر در حساس سازی نسبت به واقعیت جامعه زنان درست عمل شده بود، اکنون در مساله حقوق زنان به عدالت جنسیتی رسیده بودیم؟
درست است که به زنان ظلم هم شده و به همین خاطر باید ما تبعیض مثبت روا بداریم یعنی آنجایی که ظلم شده باید نگاه ویژه به زن داشته باشیم اما زن همیشه تحت ستم نبوده و قدرت زیادی داشته است. ولی از منظر لیبرالیزم و فمنیسم نمی توان به زن شرقی نگاه کرد. زن شرقی حقوق سنتی خود را حفظ کرده و حقوق جدیدی هم باید برآن مترتب شود ؛ اما زن غربی حقوق سنتی و کارکرد خود را هم از دست داده است، یعنی بحران خانواده درآنجا واقعا جدی است. ما ممکن است طلاق در جامعه مان افزایش پیدا کرده باشد ولی این مساله هیچگاه به بحران فرهنگی و اجتماعی و معرفتی خانواده مبدل نشده است؛یعنی کماکان موضوع کانون خانواده جدی است و به دلیل جدی بودن خانواده، کاستی ها و ضعف ها برجسته تر دیده می شود.این خوب است که رسانه مساله طلاق را برجسته ببیند، چون حساسیت دارد اما در غرب این حساسیت کمرنگ است وبه نوعی برخی مسائل را تحت عنوان آزادی زن مطرح می کنند که به عنوان یک امر عادی شهروندی تلقی می شود اما در جامعه ما چنین نیست و ما شاهد حساسیت هایی هستیم و همه حساسیت ها چه حساسیت های مدنی و چه حساسیت های رسمی به سمتی رفته که خانواده تحکیم پیدا کند و جلوی طلاق گرفته شود. در حال حاضر شاهد هستیم مجلس، دولت ، قوه قضاییه و… در این زمینه تلاش می کنند چون حکایت از آن دارد که این امر اجتماعی به هر حال گریبانگیر حتی قدرت رسمی ما هم شده و یک خواسته عمومی، به یک مساله سیاسی تبدیل شده و نهادهای رسمی را به چاره جویی ترغیب کرده است.
برای نقش آفرینی زن در فرآیند توسعه پایدار آیا بستر اجتماعی لازم فراهم شده است؟
در یک نگاه کلی ما باید سعی کنیم مطالبات مربوط به زنان را هم از زاویه یک انسان و هم از زاویه یک زن دنبال کنیم. از زاویه یک انسان،مطالبات یک زن همان مطالبات مربوط به مشترکات هر دو جنس زن و مرد است و از زاویه یک زن ، مطالبات مربوط به ویژگی زن است. به هر حال یکسری اشتراکات و تفاوتهایی وجود دارد. تفاوت های مربوط به زن و وجه فیزیولوژیک و روانشناختی و احساسات او مخصوصا یک زن شرقی ایرانی باید حتما در دستور کار قرار گیرد. ما نمیتوانیم با عینک فمنیستی چیزی را برای زن بخواهیم چراکه نقض غرض است. به نظر می رسد کسانی که می خواهند مطالبات زنان را دنبال کنند هم باید به آن اشتراکات مربوط به حقوق شهروندی زن و مرد مخصوصا حقوق تضییع شده زن در ذیل همین حق شهروندی مشترک تاکید داشته باشند و هم حقوق بخش زنانه را دنبال کنند که این حقوق هم متناسب با بافت تاریخی و فرهنگی شان و هم متناسب با بافت فیزیولوژیک و سایکولوژیک آنهاست. زن حق دارد همسر و مادر شود همان طور که مرد حق دارد همسر و پدر شود. اگر در این بین موانعی هست باید برطرف شود وآن حقی که مربوط به زندگی مشترک و خانواده است، بیشتر حق مربوط به زن است تا مرد. درست است که مرد هم از این حق همانند زن برخوردار است اما خانه قلمروی حکومتی زن است که نباید از او گرفته شود. در واقع زن ناخدای کشتی خانواده است و اوست که سامان و پرورش می دهد و اصولا کانون اقتدار زن، خانواده است و حیف است به اسم دفاع از زن این کانون اقتدار از او سلب شود. هر زن قابلیت هایی دارد که می تواند در سایر عرصه های غیرخانوادگی هم موفق باشد و این صرفا اقتصادی هم نیست بلکه اجتماعی،فرهنگی، ارتباطی و … است . مهم آن است که این دو قابل جمع باشند که قابل جمع هم هستند.