تا این که چند بازوکلفتِ خوشهیکل، فریاد میزنند که دربها باز شد. حالا همه به سوی ورودی ساختمان حمله میبرند. از مهمانان خواهش میشود که در صف قرار بگیرند تا راحتتر وارد شوند. ولی جایی که ایستادهایم، شبیه به ورزشگاههای پایینشهری است. فشار، فشار تا بهم خوردن تعادل. هیچ دو نفری روی یک خط حضور ندارند. عادت کردهاند که بدون وسیله نقلیه هم لایی بکشند.
نزدیک به محلی میشویم که باید کارت دعوتها را نشان دهیم. چند دوستی دمِ کارگران ساختمان را میبینند و اجازه ورود به ساختمان را بدون هیچ دعوتی پیدا میکنند. چند نفر دیگر هم در حال چانهزنی هستند. کارت سازمان لیگ را دارند، دعوت شدهاند، ولی اجازه حضور ندارند. بدون هیچ دلیل یا توضیحی.
بالاخره وارد ساختمان همایش شدیم. اگر شما هم مثل ما فکر میکنید که مشکلات بیبرنامگیها تمام شد، سخت در اشتباه هستید. به گوشهای از سالن میرویم. دعوا شده؟ نه. آبمیوه مجانی میدهند. مهمانان هم تشنهتر از آن که حوصله رعایت صف را داشته باشند. فشار بعدی برای دریافت آبمیوه وارد میشود.
سلفی بگیرها وارد میشوند. به حدی ازدحام زیاد شده که بادیگاردهای جدیدی وارد ساختمان میشوند. ولی عشق به تماشای آدم معروف تمامی ندارد. فکرش را کنید که دور غلامرضا بهروان هم برای عکس سلفی پر شده بود. تا این حد هر کسی که در دسترس بود مورد هجوم قرار میگرفت. با آمدن برانکو و محمد انصاری، جایی برای قدم زدن نبود. مجبور شدند که همه را به سالن پذیرایی دعوت کنند. «شام» تنها بهانهای بود برای خالی کردن فرش قرمز. دیگر ستارهها برای کسی ارزش نداشتند. حالا ساعت ۲۲٫۱۵ شده و هنوز نه خبری از شام است و نه مراسم. یادمان نرفته که قرار بود ساعت ۲۳ مراسم تمام شود. ۴۵ دقیقه ای هم منتظر آوردن شام میشویم. همین که شام را توزیع میکنند، دختر خانمی پشت بلندگو اعلام میکند که مراسم شروع شده به سالن بروید. در عرض شصت ثانیه، شش بار اعلام میشود. غذا هم آنقدر معطل مهمانان مانده بود که «خنک» شده بود.
وارد سالن میشویم. هیچکس روی صندلی نیست. مدیران با هم لابی میکنند و عکاسها با هم. سر و صدای ایجاد شده در حد کنسرت است. فقط روی اعصابتر.
ساعت پایان برنامه همراه شد با آغاز آن. بالاخره مراسم ساعت ۲۳ شروع میشود. از باشگاه استقلال به غیر از مدیر رسانهای، چند لیدر حاضر شدند. لیدرهایی که عادت به نشستن روی صندلی نداشتند. شروع به تشویق امید ابراهیمی کردند. پرسپولیسیها هم از طارمی میخواستند که استقلال را گلباران کند. فقط با لحنی زشتتر و استادیومیتر. تا پایان مراسم این روند ادامه داشت. مردم برای حمایت از بازیکنانشان هوار میکشیدند و عکاسان برای ثبت لحظهها.
افرادی که باید جایزه دهند هم عجیبترین بخش مراسم است. به غیر از تاج و سازمانیها کسی اینها را نمیشناسد. مدیرمالی فلان سازمان، سردارِ فلان جا و کلی از این دست آدمها.
از برترین داور خانم لیگ امسال مصاحبه میگیرند، او با کلی ذوق همه خانواده را پای تلویزیون میخکوب میکند، ولی خبری از پخش کلیپ نیست. امروز مصاحبه میکند که دخترش تا صبح گریه کرد که چرا تلویزیون زمانی برای نشان دادن مادرش نداشت. در قسمتهایی که برنده مسابقات مشخص بود، مسئولین پشت تریبون میرفتند و بعد از کلی رژه روی اعصاب مردم، پاکت نامه را باز میکردند تا گزینهای که مردم میدانند را معرفی کنند. البته اگر زودتر از آن استاد پیمان یوسفی در گافهایش اشاره به آن نداشت. از همه و همه تشکر شد، جز کاپیتان نکونامی که تازه از فوتبال کنار رفت و مهدی مهدویکیا که روز تولدش بود.
در آخر هم، همه رفتند روی سن. با خودی و غیرخودی، با آشنا و غیرآشنا سلفی میانداختند. و پایان یک شبِ اعصابخورد کن.
حسام محسنیان