سپس پرسید: آیا من از طرف خودم آمدهام یا از طرف خدا؟ مردم سکوت کردند، کسی جرأت حرف زدن نداشت. ناگهان چوپانی پیش آمد و گفت:«جنابعالی نه از طرف خودت آمدهای و نه از طرف خدا، بلکه تو را اعمالِ ما آورده است. ما برای مردمِ دانشمند و باتقوا احترام قائل نشدیم و به مردم فرومایه و پست احترام گذاشتیم. لذا عملِ ما یک عکسالعمل داشت و آن آمدنِ تو بود.»
حکایت فوق بهترین پند و اندرز برای دوستان مدعی اصلاح طلبی است که به دنبال اصلاح جامعه هستند ولیکن از اصلاح عملکرد و رفتار خود غافل هستند و با عملکرد ضعیف خود تفکر ناب اصلاح طلبی را به محاق برده و می برند.
هنوز حماسه دوم خرداد ۷۶ را فراموش نکرده ایم. حماسه ای که انتظار میرفت سرٖآغازی باشد برای هموار گشتن مسیر دموکراسی و آزادی خواهی در کشور، ولیکن دیری نگذشت که اشتباه محاسباتی و تحلیل نادرست برخی دوستان که هنوز سرمست پیروزی بر رقیب بودند باعث بوجود آمدن مجلس ششم و وقایع پس از آن شد.
به یاد داریم با روی کار آمدن مجلس ششم فضای جامعه به سمت دو قطبی شدن پیش رفت و تندروی برخی نمایندگان فاقد تجربه در عرصه سیاست باعث گردید که خیلی زود پروژه عبور از رئیس دولت اصلاحات و یا عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری و پروژه ترور شخصیتی استوانه نظام آیت الله هاشمی در دستور کار قرار بگیرد و تخطی از اصول اصلاح طلبی زمینه ساز ظهور تندروی در جامعه گردید و عاقبتی جز تحصن و استعفای دسته جمعی نمایندگان اصلاح طلب درمجلس نیافت، اشتباهی که برای من و هم نسلان اصلاح طلبم نتیجه ای جز «انگ ضد نظام خوردن بر پیشانی» و «رد صلاحیت های گسترده» و «روی کار آمدن پدیده هزاره سوم» نداشت.
از اینکه در هشت سال سیاه دولت پاکدستان (که عکس العمل عمل گذشته ما بود) چه بر این دیار و مردمش گذشت می گذرم چرا که همگان از آن مطلع هستند. ولیکن چیزی که این روزها ذهن مرا بسیار مشوش کرده است تکرار تاریخ در جبهه اصلاحات است.
انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نقطه اوج اتحاد جناح های نزدیک به تفکر اصلاحات بود که همگان برای پایان دادن به یک دهه تندروی، تن به حکمیت و عقلانیت بزرگان اعتدال پیشه ای همچون آیت الله هاشمی رفسنجانی و رئیس دولت اصلاحات دادند و دیدیم که ثمره این اتحاد مبارک پیروزی و حاکمیت عقلانیت بر فضای سیاسی کشور بود، اگرچه هنوز مجلسی بود که ساز ناکوک میزد.
دو سال ابتدای فعالیت دولت تدبیر و امید اگرچه با کارشکنی های متعدد بازمانده های دلواپس در مجلس سپری شد و در مسئله برجام این سد، بزرگ و دست نیافتنی می نمود ولیکن چشم امید مردم و دولت به فداکاری های عقلای اصولگرایی همچون دکتر لاریجانی، کاظم جلالی، بهروز نعمتی و ابوترابی بود که با پذیرش ریسک سنگینی که می توانست به منزله پایان حیات سیاسی شان باشد، همنوا و همصدا با مطالبات مردم و با درایت مثال زدنی، قطار برجام را به سرانجام رسانده و دلواپسان را ناکام گذاشتند.
انتخابات مجلس دهم فرصتی بود تا دلواپسان کینه ها و عقده هایشان را با تیم رییس مجلس تسویه کنند و حذف نام کاظم جلالی و بهروز نعمتی از لیست اصولگرایان مرهمی بود بر زخم ها و جراحت های روح دلواپسان، ولیکن باز هم تدبیر و قدرشناسی بزرگان اصلاحات با محوریت آیت الله هاشمی و رئیس دولت اصلاحات چاره ساز شد و در میان انتقاد منتقدین، نام کاظم جلالی و بهروز نعمتی در لیست امید قرار گرفت.
لیست امید در حالی تکمیل گردید که اگر و اماهای زیادی در مورد افراد لیست وجود داشت و زمینه ساز اعتراض گشت. به یاد دارم که عدم توجه به جوانان شایسته اصلاح طلب و استفاده برخی کاندیداها از رانت آقازادگی و لجاجت و کینه شخصی آقازاده ی دکتر عارف از برخی چهره ها، لیستی بوجود آورد که در آن بسیاری از شایستگان پشت خط مانده نظاره گر ورود بی تجربه های بی رزومه شدند.
دکتر عارف نیز که در این میان در سر سودای ریاست مجلس را می پرورانید بی توجه به اعتراضات و گوش به فرمان و تحت تاثیر خانواده پای در مسیری می گذاشت که عاقبت خوشی را برای جریان اصلاحات ترسیم نمی کرد. اگرچه سیل خروشان مردم در انتخابات هفتم اسفند که به دعوت بزرگان به میدان آمده بودند کاخ آرزوهای تندروها را ویران کرد و تا حدود بسیار زیادی مجلس را با دولت هم نوا و هماهنگ کرده و کام مردم کشور را پس از سال ها شیرین کرد ولی دیری نگذشت که ساز ناکوک دکتر عارف و اطرافیانش حلاوت این پیروزی را به کام مردم تلخ کرد.
اصرار نابجای دکتر عارف در قضیه انتخاب رییس مجلس و عدم پذیرش نصایح افراد دلسوز و با تجربه و عدم درک صحیح فضای مجلس باعث گردید که در همان ابتدای راه لیست امید چند تکه شود و دکتر عارف که گویا مصلحت شخصی را بر مصلحت جریان اصلاحات ترجیح داده و چشم و گوش خود را در برابر مشورت ها و هشدارها بسته بود نه تنها در این انتخاب شکست خورده بیرون آمد بلکه با استراتژی غلط جریان اصلاحات را در انتخابات اکثر کمیسیون ها ناکام گذاشت، مسئله ای که اعتراض رئیس دولت اصلاحات را نیز نسبت به عملکرد ایشان در نحوه اداره فراکسیون و کارهایی که اعضای فراکسیون امید در مجلس می کنند به دنبال داشته است.
اگر چه شکست دکتر عارف در انتخابات ریاست مجلس ضربه سنگینی به پیکره این جریان سیاسی بود، ولیکن با شناختی که از روحیات ایشان دارم معتقدم که در نهایت ضربه ریاست ایشان بر مجلس به مراتب برای اصلاح طلبان سنگین تر بود و به عبارتی:«رسیده بود بلایی ولی به خیر گذشت!!».
هم چنین اعتقاد دارم اگر دکترعارف رئیس مجلس میشد با عملکرد ضعیف خود کاری می کرد که مردم در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو به سمت کاندیدای اصولگرایان بروند. پس از شکست در انتخابات ریاست مجلس، دکتر عارف روی به بازی خطرناکی آورده است که قطعا نوید روزهای سختی را برای جریان اصلاحات می دهد.
ایشان با نشانه گرفتن انگشت اتهام به سمت دیگران عملا از زیر بار مسئولیت شکست شانه خالی کرده و آغازگر ایجاد دودستگی دراین جریان با ریشه گردیده است، مسئله ای که یادآور اتفاقات تلخ مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری نهم است. دراز کردن انگشت اتهام به سمت دکتر روحانی، رئیس دولت اصلاحات، کاظم جلالی، بهروز نعمتی و دیگران و قهرکردن که تقریبا جزو لاینفک شخصیت ایشان می باشد نه تنها کمکی به آینده سیاسی اصلاح طلبان نمی کند بلکه می تواند سر منشا تکرار اتفاقات بد گذشته نیز باشد و دکتر عارف نیز با این اعمال نشان داده است که دارد مطابق میل جناح رقیب بازی می کند.
جناب عارف، امروز در حالی زمزمه ورود شما به انتخابات ریاست جمهوری شنیده می شود که گویا فراموش کرده اید شما هویت اجتماعی و سیاسی خود را مدیون گفتمان اصلاح طلبی و رئیس دولت اصلاحات هستید و حال که بزرگان این جبهه بر اتحاد و هم دلی و حمایت از دولت تدبیر و امید و شخص دکتر روحانی تاکید دارند، شما با چه استدلالی بر طبل نفاق میکوبید؟؟
جناب عارف، فراموش نکرده ایم که در انتخابات سال ۹۲ هم تا لحظه آخر در برابر درخواست بزرگان مبنی بر کنار رفتن از صحنه انتخابات و ائتلاف با دکتر روحانی مقاومت کردید و به نشانه قهر به زادگاه خود رفتید و وقتی با درخواست رئیس دولت اصلاحات مبنی بر ائتلاف مواجه گشتید با بی میلی انصراف خود را اعلام کردید و آن هم نه به نفع دکتر روحانی!!
جناب عارف، حقیقت هر چقدر هم بد باشد، هرگز در دراز مدت خطرناک تر از یک دروغ نیست و من هم تصمیم دارم که حقیقت ها را برایتان بازگو کنم، حتی اگر بهایش آن باشد که اطرافیان شما تقوا را زیر پا گذاشته و مرا «پوپولیست احمدی نژادی» بخوانند!!
دلم میسوزد، میخواهم فریاد بزنم ولی میدانم که با شنیدن فریادم رقیب را شاد خواهم کرد. نصیحت می کنم، فحش و تهمت شروع می شود، حرف می زنم غیر خودی خوانده می شوم، مهم نیست ولی ایکاش قلب و گوش خود را نبندید و به سخنانم توجه کنید چرا که هدف غایی من نجات اصلاح طلبان از دست فرصت طلبان است.
جناب عارف، چه زیبا گفت دکتر شریعتی که: «اگر نمی توانی خدمت کنی، برو تا خیانت نکنی» و امروز بزرگترین مطالبه من و هم نسلان من که جوانی خود را پای اصلاحات به میانسالی رسانده ایم این است که به قهر و تکروی های خود پایان دهید چرا که «این ره که تو میروی به ترکستان است»!!.
من و هم نسلان من هزینه ها دادیم تا گفتمان تمامیت خواهی و خیره سری و تکروی و اتهام زنی پایان بپذیرد و امروز در این اندیشه ایم که آیا همچون ملامت گران زلیخا که او را به خاطر عشق و علاقهاش نسبت به یوسف ملامت میکردند ولی خود نیز با دیدن یوسف بجای ترنج دست خود را بریدند، ما نیز وقتی در عمل قدرت را در دست گرفتهایم دست خود را بریدهایم؟
جناب عارف، امید دارم که سخنان این حقیر تلنگری باشد برای بازبینی و تجدید نظر در رفتارهای گذشته تان تا با اصلاح آن بتوانید هرچه سریعتر آب رفته را به جوی بازگردانید و جبران مافات کنید تا نیاید آنروزی که خدای ناکرده انگشت حسرت بر دهان گذاشته و بگوییم:« دشتمان گرگ اگر داشت نمی نالیدم، نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خورده!!.
علی اکبر محمودی
دهم مرداد ماه نود و پنج