فاطمه محمدی پور: در میان واحدهای پولی کشورهای دنیا شاید کمتر واحد پولی همچون دلار در تعاملات غیر اقتصادی دنیای غرب با دنیای استعمارزده تا این اندازه تأثیرگذار بوده است. تا جایی که این واحد پولی، لقب «بت اعظم» و «نشان مقدس» نظام اقتصادی غرب را یافته است. بنابراین بی تردید یکی از کشورهای مهم و تاثیر گذار در اقتصاد جهان آمریکا ست.
اما باید گفت که از دهه ۱۹۷۰ به این سو شاهد افول قدرت هژمونیک آمریکا در اقتصاد جهانی بوده ایم. مسئله اساسی این است که آیا قدرت اقتصادی ایالات متحده بعد از دهه ۱۹۷۰ کاهش یافته یا با رشد قدرتهای اقتصادی مانند ژاپن و اتحادیه اروپا نقش امریکا در اقتصاد جهانی کمتر شده است.
در گفتگوی خبرنگار مهر با پروفسور «جفری فریدن» استاد دانشگاه هاروارد ایالات متحده امریکا این موضوعات مورد بررسی قرار گرفته که در ادامه می آید. فریدن مشاور برخی بانکهای معروف آمریکا و سازمانهای اقتصادی در سراسر دنیاست. وی رئیس بخش اقتصاد سیاسی انجمن علوم سیاسی آمریکاست.
*بعد از جنگ جهانی دوم شاهد شکل گیری نهادها و رژیمهای پولی، تجاری و مالی بودیم که می توان به صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و گات(سلف سازمان تجارت جهانی) اشاره کرد. این نهادها عمدتا بر توسعه اقتصادی تاکید کرده اند و یک ایرادی که به آنها وارد است این است که یک دستور العمل مشخص برای جوامع و فرهنگهای مختلف ارائه داده اند. به نظر شما الگوهای توسعه در جوامع باید به چه صورت باشد؟
به نظر من فرهنگ و دیگر ارزشهای جوامع متفاوت مختص خود آنهاست؛ مادامی که این فرهنگ و ارزشها، استانداردهای مورد پذیرش حقوق بشری، سیاسی، اجتماعی و مدنی را نقض نکنند. معمولا تاکنون نهادهای اقتصادی به طور مستقیم در امور فرهنگی دخالت نکرده اند. ممکن است روندهای اقتصادی بین المللی – تجاری، مالی و اینترنت – توسط افراد به عنوان تهدیدی علیه سنت ها قلمداد شوند. اما از گذشته تاکنون این مسئله وجود داشته و هیچ دلیلی ندارد که فقط امروزه به عنوان تهدیدی علیه سنت ها قلمداد شوند.
*به دنبال شکست الگوی اقتصاد لیبرال برخی کشورها از جمله آمریکا بر خلاف این روند در اقتصاد مداخله کردند. به این معنا که دخالت دولت در برخی زمینه ها را مجاز شمردند. آیا این به معنای شکست الگوهای لیبرال یا نئولیبرال نیست؟
هیچ تحلیلگر اقتصادی و سیاستمداری در دوره مدرن باور ندارد که دولت هیچ نقشی در اقتصاد ندارد. مسئله در این مورد آن است که نقش دولت در امور اقتصادی به چه میزان و چگونه باید باشد. در مورد این موضوع طیف گسترده ای از نظریات وجود دارد و هیچ اجماعی بر روی مدل «صحیح» توسعه وجود ندارد.
*بعد از دهه ۱۹۷۰ میلادی شاهد افول قدرت هژمونیک آمریکا هستیم. به چه میزان مولفه های اقتصادی در این افول موثر بوده است؟ آیا از دهه ۱۹۷۰ این آمریکا بوده که تضعیف شده یا قدرتهای دیگر چون ژاپن و اتحادیه اروپا ظهور کرده اند؟
باید گفت که نقش آمریکا در اقتصاد جهانی به میزان قبل از دهه ۱۹۷۰ نیست و یکی از دلایل کاهش نقش آن در اقتصاد جهانی، هزینه های جنگ جهانی دوم است. اما ایالات متحده امریکا همچنان به عنوان مهمترین قدرت اقتصادی جهان و قدرتمندترین کشور جهان از لحاظ نظامی است. قطعا کشورهای دیگر به ویژه چین از لحاظ اقتصادی در حال ظهور هستند اما این کشور ها تهدیدی برای منافع ایالات متحده محسوب نمی شوند. در حال حاضر باید به این مسئله توجه کنیم که این قدرتهای جدید در عرصه اقتصاد بین المللی چگونه فعالیت خواهند کرد و رابطه آنها با قدرتهای قدیمی چگونه خواهد بود. توسعه مراکز جدید فعالیت های اقتصادی لزوما مراکز قدیمی را تهدید نمی کند. ژاپن و اتحادیه اروپا تقریبا در تمامی مسائل اقتصادی با ایالات متحده امریکا همکاری می کنند. بنابراین این کشورها قطعا تهدیدی برای منافع ایالات متحده امریکا محسوب نخواهند شد.
*بریکس به عنوان اتحادی میان کشورهای برزیل، روسیه، چین، هند و آفریقای جنوبی است. این اتحادیه آیا می تواند به یک بلوک قدرتمند اقتصادی تبدیل شود که مزایایی برای کشورهای عضو خود به همراه داشته باشد؟
پاسخ به این سوال منفی است. زیرا وجوه مشترک بسیار کمی میان کشورهای عضو این اتحادیه وجود دارد. برخی از کشورها مانند چین و روسیه از لحاظ اقتصادی قدرتمند بوده این در حالی است که کشور آفریقای جنوبی بسیار فقیر است. اگر این بلوک و کشورهای عضو آنها بتوانند در نهادهای اقتصادی مهم نفوذ بیشتری به دست آورند قطعا تمامی کشورهای عضو می توانند از منافع آن استفاده کنند.
*شاهد هستیم که آمریکا در منطقه آسیا از پیمان تجارت آزاد پاسیفیک و در منطقه اروپا از پیمان تجارت ترانس آتلانتیک حمایت می کند. چرا با وجود سازمان تجارت جهانی آمریکا در صدد تقویت سازمانهای منطقه ای- تجاری است؟ ایا این به معنای طی کردن روند عکس جهانی شدن نیست؟
آخرین دور مذاکرات سازمان تجارت جهانی در دوحه قطر به بن بست رسید. به همین دلیل کشورهای جهان از جمله ایالات متحده امریکا راههای دیگری برای توسعه روابط تجاری نزدیک تر با بقیه جهان در پیش گرفته اند. این گرایش قطعا به معنای دور شدن از فرایند جهانی شدن نیست بلکه تا حدی ادامه دهنده روند جهانی شدن با استفاده از استراتژی ها و ابزار دیگر است.