رسیدگی به این پرونده از اوایل سال ۹۳ و همزمان با شکایت مردی در پلیس آگاهی تهران آغاز شد. شاکی به ماموران گفت: دیروز عروسی دخترم بود. مردی سراغم آمد و ادعا کرد من با دخترش تصادف کردهام. برای صحبت با این مرد، سوار خودرویش شدم که او حرکت کرد و پس از طی مسافتی دو نفر دیگر هم سوار ماشین شدند. آنها با تهدید مرا ربوده و با انتقال به خانهای، چهار ساعت آنجا زندانی کردند.
بعد هم با حکم جلبی مرا تحویل کلانتری دادند. در آنجا متوجه شدم مردی که با او اختلاف مالی دارم، این آدمربایی را طراحی و اجرا کرده است. او حکم جلب همراه نداشت و به همین دلیل مرا ربود و چهار ساعت در خانهای نگه داشت تا حکم جلب به دستش برسد. حالا از او به اتهام آدمربایی شکایت دارم.
پس از این شکایت، ماموران تحقیقات خود را آغاز کرده و متوجه شدند متهم در روستایی حوالی اراک زندگی میکند. به همین دلیل با دستور قضایی راهی روستا شده و مرد ۶۰ ساله را دستگیر کردند.
متهم در بازجویی منکر آدمربایی شد و گفت: من فقط حکم جلب دادگاه را اجرا کردم. آدمربایی صحت ندارد و شاکی دروغ میگوید.
با تکمیل تحقیقات، پرونده برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده پای میز محاکمه قرار گرفت.
در ابتدای جلسه دادگاه شاکی به قاضی گفت: از ۲۰ روز قبل از حادثه مردی در تماس با من و صاحب قبلی خودرو مدعی بود که من با دختر او تصادف کردهام و پایش شکسته است. روز حادثه عروسی دخترم بود که این مرد سراغم آمد. صاحب قبلی خودرو هم بود. آنها خواستند سوار ماشین شوم. من که از نیت آنها خبر نداشتم، قبول کردم. بعد از طی مسافتی کوتاه متهم و پسرش سوار شدند. آنها مرا از افسریه ربوده و به خانهای در یافتآباد بردند.آدمربایان چهار ساعت مرا در آن خانه زندانی کردند.
وقتی نوبت به دفاع متهم رسید، او اتهامش را رد کرد و گفت: شاکی از دوستان باجناقم است. ۲۵ سال قبل او همراه باجناقم به خانهام آمدند. باجناقم مدعی بود او بهخاطر بدهی قرار است زندانی شود و نیاز به ۸۰۰ هزار تومان پول دارد. من خانهام را فروخته بودم و این پول را به او قرض دادم تا یک هفتهای بازگرداند، اما بعد از گرفتن پول فرار کرد. من هم شکایت کرده و حکم جلبش را گرفتم. بعد از جستوجوی بسیار دستگیرش کردم. در دادگاه تعهد داد یک ماهه پول را پس میدهد، اما این کار را نکرد. ۱۸ سال فراری بود تا اینکه شماره او را پیدا کردم. پسرم با تقلید صدا با او تماس گرفت و خودش را دختر معرفی کرد.
شاکی به موضوع شک نکرد، به همین دلیل با او قرار گذاشته و در یافتآباد دستگیرش کرده و با حکم جلب تحویل پلیس دادیم. من یک چوپان هستم و تمام داراییام را از دست دادم. شاکی باعث شد من مجبور شوم در روستا در خانه اجارهای زندگی کنم. او نهتنها زندگی من، بلکه آینده فرزندانم را هم خراب کرد.
پس از دفاعیات متهم، قضات دادگاه برای صدور حکم وارد شور شدند.