داستان ازدواج شیر ، شیر یه روز تصمیم گرفت با نامزدش ازدواج کنه در وسط جشن و در گردهمایی با شکوه شیر ها به مناسبت این واقعه مهم موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی داماد وایساد و با صدای رسا و لرزان!! گفت ” داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک میگم و برای داداش گنده ای مثل تو آرزوی خوشبختی دارم” یکی از شیر های میهمان غرید که” موش فسقلی تو چطور به یه شیر می گی داداش؟” موش با احتیاط و به آرامی گفت ” با اجازه تو داداش عزیز منم قبل از ازدواج شیر بودم!!”
داستان ازدواج شیر
شیر یه روز تصمیم گرفت با نامزدش ازدواج کنه
در وسط جشن و در گردهمایی با شکوه شیر ها به مناسبت این واقعه مهم
موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی داماد وایساد و با صدای رسا و لرزان!! گفت ” داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک میگم و برای داداش گنده ای مثل تو آرزوی خوشبختی دارم”
یکی از شیر های میهمان غرید که” موش فسقلی تو چطور به یه شیر
می گی داداش؟”
موش با احتیاط و به آرامی گفت ” با اجازه تو داداش عزیز منم قبل از ازدواج شیر بودم!!”
بسیار زیبا و با مفهوم بود.مرسی.