افق نیوز/دربار پهلوی بهخوبی میدانست که هدف حاجآقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. همچنین رژیم میدانست که ایشان رهبر و قلب تپندهی این قیام هست و هیچچیز نمیتواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله میگیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری میگشتند.
زندگی
حاج آقا نورالله از نوادگان مرحوم کاشف الغطا بود. وی در سال ۱۲۸۷ ه.ق در اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در حوزه اصفهان شروع و پس از چندی برای تکمیل درس به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در محضر میرزا حسین شیرازی و میرزا حبیبالله رشتی به تحصیل پرداخت. وی سپس در سال ۱۳۰۰ ه.ق به اصفهان مراجعت کرد و آنجا علاوهبر تدریس، در کنار برادرش آیتالله آقا نجفی وارد مبارزه شد. پس از وفات آقا نجفی، رهبری اصفهان به دوش او افتاد و به «آیتالله» مطلق معروف شد.[۱] ازآنجاکه حاج آقا نورالله به تأسی از قیام تنباکو و پیامدهای آن شرکت اسلامیه را تأسیس کرد، شرح مختصری از این قیام در ادامه خواهد آمد.
شاهان قاجار برای اینکه مخارج خوشگذرانی و عیش و نوش و سفرهای خود را تأمین کنند از کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه و … پول قرض کرده و در عوض امتیازهایی به آنها میدادند که باعث سلطه هرچه بیشتر آنها بر کشور میشد؛ ازجمله این امتیازها، امتیاز انحصار خرید و فروش تنباکو به مدت ۵۰ سال به شخصی به نام تالبوت انگلیسی بود.[۲] به موجب این امتیاز کشاورزان ایرانی باید مانند بردگانی برای انگلیسیها کار کرده و آنها محصولات کشاورزان را با قیمت بسیار پایین خریداری میکردند. این دوران زیاد دوام نداشت. با هوشیاری علما و آگاهی مردم نسبت این موضوع، مردم دست به اعتراضاتی در شهرهای مختلف ایران زدند و در نتیجه آن، آیتالله میرزای شیرازی با فتوای یکخطی و تاریخی خود: « الیوم استعمال تنباکو و توتون بأیِ نحو کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است»[۳]، ازیک طرف باعث لغو امتیاز ننگین تنباکو شد و از طرفی دیگر با این فتوا سیلی محکمی به گوش انگلیس زد و باعث شد بساط کمپانی انگلیسی از ایران برچیده و سلطهی استعماری به طور موقت از کشور قطع شود. درنتیجه، این قیام بزرگ و تاریخی سرلوحه و موتور محرک سایر قیامهای و حرکتها و جنبشها در داخل کشور محسوب شد.
حاج آقا نورالله و تأسیس شرکت اسلامیه
پس از قیام تنباکو، دو مجتهد اصفهانی، حاج آقا نورالله و حاج آقا نجفی به این فکر افتادند که علاوهبر نفی کالاها و منسوجات خارجی میتوان امکانات داخلی را در جهت تولید بسیج نموده و با ابتکار ایرانی به تولید منسوجات پرداخته و ملت را برای حمایت از آن تشویق کرده، ابعاد تحریم کالاهای بیگانه را تحقق بخشید. برای تحقق این امر حاج آقا نورالله معتقد بود « باید اسباب کسب و تجارت داخله را فراهم آورد که از اول صادرات مملکت بقدر واردات باشد.» همچنین میگفت: «اگر مسلمین دارای ثروت و مکنت شوند و تجارت و زراعت و فلاحت آنها ترقی کند و فقر و پریشانی آنها رفع شود، البته در کمال خوبی میتوانند حفظ علم اسلام را نمایند»، آنان با همین رویکرد شرکت اسلامیه اصفهان را در سال ۱۳۱۶ ه.ق با همکاری جمعی از تجار تأسیس نمودند. استقبال مردم و حمایت مراجع عظام تقلید از کالاها و منسوجات ایرانی باعث رونق شرکت شد و به تدریج حوزه عمل خود را به سایر شهرها و سپس به کشورهای خارجی گسترش داد. این گسترش به حدی بود که روزنامهها و نمایندگان انگلیس، رشد آن را سکته به منافع انگلیس در کلیه منطقه خلیجفارس اعلام نمودند.[۴]
حاج آقا نورالله و جنگ اول بینالملل
مبارزات مرحوم حاجآقا نورالله به دو بخش تقسیم میشود: مقابله با قدرتهای خارجی و مبارزه با استبداد. این دو بخش، کاملاً در زندگی و در مبارزات وی محسوس و قابل تفکیک است؛ لیکن با رضاخان هم که مبارزه میکند، گویی برایش کاملاً روشن است که رضاخان پیش کرده همان خارجی است، و در جهت اهداف آنها گام برمیدارد و به همین دلیل حاج آقا نورالله با سیاستهای او مقابله میکند.
در زمان جنگجهانی اول، با وجود اینکه ایران اعلام بیطرفی میکند ولی مورد اشغال نیروهای متفقین (انگلیس و روس) قرار میگیرد. در این هنگام حاج آقا نورالله در قسمت مرکز و جنوب ایران به جمعآوری نیرو میپردازد. وی در اصفهان به مردم آموزش نظامی داده و هستههای فدایی ملی را تشکیل میدهد. او همچنین سپس مردان بختیاری و قشقایی را به صحنه نبرد کشانده، با گسترش دامنه قیام، قوای ژاندارمری را نیز به خود ملحق نموده، علیه دول اشغالگر اعلام جنگ داده و اصفهان را تحت تصرف کامل درمیآورد. اما با حملهی نیروهای روسی به اصفهان و به توپ بستن این شهر، نیروهای حاج آقا نورالله زیاد نتوانستند دوام بیاورند و حاجآقا نورالله به عراق پناه میبرد.[۵]
حاج آقا نورالله و رضاخان
به دنبال غروب سلطنت قاجاریه و قدرت یافتن پهلوی اول، سیاست مقابله با روحانیت شدت مییابد و نخستین قدم برای دور کردن روحانیت در عرصه سیاسی و اجتماعی، نوسازی دستگاه قضایی بود. علیاکبر داور وزیر عدلیه و حقوقدان تحصیلکرده اروپا مأمور این کار شد.
وی توانست بهسرعت حقوقدانان نوگرا را بهجای قضات سنتی بنشاند، قوانین جدیدی را با الهام گرفتن از قوانین اروپایی تهیه کند و در مسائلی چون ازدواج، طلاق و حقوق مربوط به حضانت کودکان ایجاد کند که با احکام شرع مغایر بود. تا پیش از نوسازی دستگاه قضایی کار قضاوت بر عهده روحانیت بود. وی علاوه بر آن، کار ثبت اسناد را که پیش از آن در اختیار روحانیون بود، به وکلای جدید سپرد.
سیاستهای ضد دینی رضاشاه با واکنش علما همراه شد و حاج آقا نورالله یکی از پرچمداران مبارز این عرصه به شمار میرفت که با بصیرت تمام توانست با نهضتی فراگیر علیه سیاستهای استبدادی رضاشاه مقابله کند. و نقش روحانیت را در عرصیه سیاست به حاکم وقت نشان دهد.
حاج آقا نورالله برای مقابله با رضاشاه و تهیه مقدمات درگیری به حرکت معقول و منظمی دست زد و مدت کمی قبل از شروع قیام با تأسیس نوعی تشکیلات نیمه مخفی در پوشش اتحاد اسلام به این کار مبادرت نمود. اساسنامه و مواد این تشکیلات از اصولی منضبط و بههم پیوسته درست شده و نشانگر مبارزه ریشهای با نارساییها و معضلات اجتماعی- سیاسی ایران آن روز است. اهداف نیمه مخفی اتحاد اسلام دقیقاً در مقابله با چیزی قرار داشته که رضاخان ماهیت حکومت خود را بر اساس آن بنا نهاده بود. وی از دو واقعه مهم، بهترین بهرهبرداری را در جهت پیشبرد اهداف خود بر علیه سیاستهای رضاشاه کرد:
۱- نظام اجباری
این قانون در خرداد ۱۳۰۴ ش، در زمان ریاست وزرایی رضاخان به تصویب رسید، اما اجرای آن با احتیاط و تأخیر همراه بود تا اینکه در سال ۱۳۰۶ ش استاندار اصفهان، ادارهی نظام اجباری را تأسیس و اعلامیهای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری، موجب تشنج و آشوب در اصفهان شده، تظاهرات و تعطیل عمومی آغاز شد و مردم به منزل علما پناه آوردند. علت اعتراض مردم دو چیز بود:
چون زندگی مردم یک زندگی کشاورزی و دامداری بود جوانان تنها تکیهگاه و نانآور خانواده بودند. در صورت اعزام اجباری آنها، نظام اقتصادی خانوادهها متلاشی میشد.
از لحاظ اخلاقی، نیرویهای نظامی چنان بدنام بودند که مردم از اعزام جوانانشان به سربازی وحشت داشتند.
این دو علت مردم را نگران کرده و به شورش کشاند. مردم معترض به منزل علما هجوم آوردند، اما همه علما میگفتند: تا آیتالله حاج شیخ نورالله پیشقدم نشود، از ما کاری ساخته نیست.
۲- بخشنامه مخبرالسلطنه
در همین اثنا نخستوزیر وقت، مخبرالسلطنه، بیانهای را در دوم شهریور بخشنامه کرد. این بخشنامه نشاندهنده سیاست مبارزه با روحانیت و سرکوب کردن آنها توسط دربار بود. همچنین در این بخشنامه، امربهمعروف و نهی از منکر را که ابزار علما برای اعتراض به دولت بود، ممنوع کرد. در این بیانیه آمده بود «چندی پیش به این طرف مشاهده میشود که اشخاصی به نام حفظ دیانت و جلوگیری از منهیات، داخل یک سلسله عناوین و اظهاراتی میشوند و میخواهند به این وسیله اذهان عامه را مشوب ساخته و در جامعه القاء نفاق و اختلاف کنند… دولت اجازه نمیدهد خودسرانه بهصورت موعظه و نهی از منکر و بهانهی تبلیغات مذهبی، نیّات مفسدتکارانه و خودسرانه و ماجراجویانهی خود را به جامعه وارد و در اذهان مردم تولید شبهه و نفاق نمایند. این قبیل اشخاص… در حکم مفسدین فیالارض محسوب… مستوجب هرگونه تعقیب و تنبیه و مجازات هستند…».[۶]
انتشار این اطلاعیه در سراسر کشور، موجب نگرانی علما شد و فهمیدند که درگیری با روحانیت آغاز شده است. به همین دلیل انتشار این بخشنامه فرصت بسیار مناسبی برای هماهنگی و دعوت به قیام همهی روحانیون ایران را فراهم ساخت. از طرفی قانون نظام اجباری مورد اعتراض مردم بود و انتشار بخشنامه مخبرالسلطنه نیز باعث بسیج شدن مردم و روحانیت در یک جبهه شد. این اعلامیه مبارزه با رضاشاه را جدی کرد و علمای اصفهان به رهبری حاجآقا نورالله به این نتیجه رسیدند که برای تعمیم مبارزه باید به قم که مرکز حوزه تشیع ایران است مهاجرت و از آنجا خواستههای خود را اعلام کنند. سرانجام در تاریخ ۱۵ ربیعالاول از اصفهان عازم قم شدند و در آنجا مورد استقبال آیتالله حائری، زعیم حوزه، قرار گرفتند و پس از استقرار، علمای بزرگ شهرستانها نیز در قم به مهاجرین پیوستند.[۷]
به دنبال این مهاجرتها و قیام سراسری علما، زمینه حرکت بزرگ و اساسی در عزل رضاخان از سلطنت به وجود آمد. دستگاه استبداد در تهران متوحش بود، رضاخان در جمعی از رجال گفته بود: «مدرس کم بود حالا آخوندها هم علیه من به قم لشکرکشی نمودهاند. با این لشکر چه کنم؟» همچنین در مورد حاجآقا نورالله گفته بود: «این قضیه کوچکی نیست، آن اصفهانی آدم خطرناکی است».
خواستههای مهاجرین
رضاخان برخلاف میل خود گروهی را برای مذاکره با مهاجرین نزد حاجآقا نورالله فرستاد تا ببیند درخواست آنان چیست. در ابتدا مردم و روحانیون خواستار الغای نظام اجباری بودند، ولی حاجآقا نورالله با درک موقعیت و با وجود نهضت فراگیر، هدف جزئی را نامتناسب دیدند و همچنین برای اینکه ثابت کند، رضاخان بههیچوجه اهل منطق و قانون نیست، درخواستهای اساسی دیگری در شش ماده تنظیم کرد که شامل موارد زیر است:
- جلوگیری یا اصلاح و تعدیل نظاموظیفه؛
- اعزام پنج نفر از علما مطابق « اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه» به مجلس؛
- جلوگیری کامل از منهیات شرعیه؛
- ابقاء و تثبیت محاضر شرع؛
- تعیین یک نفر به سمت ناظر شرعیات در وزارت فرهنگ؛
- جلوگیری از نشر اوراق مضره و خطرناکی که به عناوین مختلف انتشار مییافت و تعطیل مدارس بیگانگان.[۸]
با توجه به اصول ششگانه فوق متوجه میشویم که حاج آقا نورلله به خوبی میدانست که در آینده نزدیک تمام قوانین و مقررات اسلامی بهوسیله پادشاه منسوخ خواهد شد و مجلس بهصورت آلت فعل و صحنه اجرای نمایشنامههای دربار درخواهد آمد، قوه قضاییه از میان میرود، مهمترین ارگان تربیت یعنی وزارت معارف و فرهنگ در اجرای خواستههای خارجیان میکوشد و مبلغ فرهنگ غربی خواهد شد. همچنین توجه به نشریات تحت سانسور شدید دوره پهلوی اول که کاری جز توهین به مقدسات و القای اندیشههای صرفاً غربی نداشتهاند، حاج آقا نورالله را بر آن داشت با مشاهده وضع موجود جامعه درخواستهای خود را مبتنیبر اصلاح این امور تنظیم کند. حاج آقا نورالله به خوبی به اوضاع زمانه خود آشنا و از روحیات رضاخان آگاه بود. او براساس همین اطلاع درخواستهایی از رژیم وقت میکند که در صورت اجرا، باعث اصلاح جامعه میشد و از طرفی رضاخان مستبد را نیز کنترل میکرد.
مهاجران از خواستههای خود کوتاه نمیآمدند. هیئتی که برای مذاکره با علما به قم آمده بودند خواستههای مهاجران را که از جمله انتخاب پنج نفر از علمای طراز اول و نیز این که یکی از آنها باید مدرس باشد، شنیده و انتقال دادند. نخستوزیر این پیشنهادها را به عرض شاه رساند و رضاشاه به ناچار موافقت نمود. از طرف علما تلگراف سپاسگزاری به شاه مخابره گردید. دست خط تلگرافی نیز در دلجویی آقایان به تاریخ سیام آذر۱۳۰۶ صادر شد و قرار بر این بود که از طرف دولت لایحهای مقتضی در زمینهی اصلاحات موردنظر هیئت علما تهیه و به مجلس تقدیم شود. این لایحه از طرف دولت تهیه و به مجلس تقدیم شد، اما قبل از آنکه در مجلس طرح شود، در شب چهاردهم دیماه شیخ نورالله منقلب و درگذشت.[۹]
مرگ مشکوک
دربار پهلوی بهخوبی میدانست که هدف حاجآقا نورالله چیزی جز سرنگون ساختن حکومت رضاخان نیست. همچنین رژیم میدانست که ایشان رهبر و قلب تپنده این قیام هست و هیچچیز نمیتواند او را ساکت نماید، به همین جهت تصمیم به ترور حاج آقا نورالله میگیرند اگرچه چند سال قبل اقدام به ترور وی کردند ولی موفق نبودند، اکنون به دنبال فرصت مناسب دیگری میگشتند. برای این عمل دو کار را انجام دادند:
در اوایل دیماه ۱۳۰۶ باگذشت صد روز از مهاجرت و قیام، مختصر کسالتی بر رهبر قیام عارض شد. در همان روز آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری برای عیادت به منزل حاجآقا نورالله رفته و همراه ایشان چند نفر از اطبا نیز آمده بودند. همهی آنها متفقاً نظر دادند که مسئله مهمی نیست و عارضه آقا فقط تب و کسالت مختصری است که با استراحت بهزودی برطرف میشود. اما حکومت که هیچکدام از ترفندهایش برای مقابله با قیام به نتیجه نرسیده بود و خطر اوجگیری مجدد نهضت با پیوستن مجتهد مشهور آذربایجان (آیتالله آقا سید صادق) به حاجآقا نورالله را حس مینمود، دست به کار اجرای توطئه بزرگی شد. روز دوشنبه اول صبح ناگهان مأموران همراه پسر رکنالدوله حاکم قم و یک پزشک وارد خانه حاجآقا نورالله شدند و گفتند که اعلیحضرت برای معالجه شما دستور اعزام پزشک دادهاند. و بدون اینکه فرصت جواب و عکسالعمل به ایشان بدهند، پزشک فوری ایشان را معاینه نموده سپس اظهارنظر مینمایند که شما به بیماری مالاریا مبتلا شدهاید، دوای شما تزریق آمپول کنین است و باید هرچه سریع تزریق شود، حاجآقا نورالله مخالفت میکنند ولی بهزور آمپول را به ایشان تزریق کرده و بلافاصله خانه را ترک میکنند.
در ادامه رژیم برای اینکه اقدامات اولیه و تزریق آمپول را لاپوشانی کند؛ سه نفر از پزشکان تهرانی را از طرف دربار و شخص رضاخان در لحظه جان دادن بر سر بالین حاج آقا نورالله حاضر میکند، در حالی که کار از کار گذشته بود و وی به دیار باقی شتافته بود. در نهایت آنها مدعی شدند ما تمام توان خود را برای نجات جان آیتالله انجام دادیم، و سرانجام پزشکان علت فوت را مسمومیت اعلام میکنند. روشن است که این بخش از جنایت را به حالت انسان دوستانه به نمایش گذارند، بهنوعی که دربار بتواند از آن کمال استفاده تبلیغاتی را بنماید. روزنامههای یومیه تهران خبر اعزام اطبا را از طرف شاه با تبلیغات فراوان و همزمان با خبر شهادت حاجآقا نورالله انعکاس دادند. [۱۰]در نتیجه نهضتی که از اصفهان شروع شد و در مدت کوتاهی سرتاسر ایران را به حرکت درآورد و مرجع وقت آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی از آن حمایت کرد و میرفت که به پیروزی برسد؛ اما با شهادت رهبر نهضت، عقیم ماند و بهسرعت شایعه شد که پزشکانی که از طرف شاه برای معالجه حاج شیخ نورالله رفته بودند وی را با آمپول از پا درآوردند.[۱۱]
منابع:
http://www.haadi.ir/s/632
[۱] روحالله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع (عصر جهاد مرجعیت – دوران بحران)، علیون، ۱۳۹۰، ص۱۲۴
[۲] شیخ حسن اصفهانی کربلایی، به کوشش رسول جعفریان، تاریخ دخانیه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،تهران:۱۳۸۲، ص ۸۶
[۳] همان، ص۱۳۸
[۴] موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاجاقا نورالله، موسسهی مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۸، ص۳۱
[۵] همان، ص۲۱۲
[۶] روحالله حسینیان، پیشین، ص ۱۲۵
[۷] همان، ص۱۲۸
[۸] رضا مختاری اصفهانی، پهلوی اول از کودتا تا سقوط،نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۰، ص۱۷۷
[۹] روحالله حسینیان، پیشین، ص۱۳۱
[۱۰] موسی نجفی، پیشین، ص۳۰۱-۳۰۳
[۱۱] حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد۴، نشر ناشر، ۱۳۶۲، ص۳۹۷