این افراد همیشه احساس بیپناهی کرده و فکر میکنند اگر کسی مراقبشان نباشد و برایشان تصمیم نگیرد، از عهده سادهترین کارها هم بر نمیآیند. به همین دلیل است که در نوجوانی خود را روی دوش خانوادهشان میاندازند و در آینده هم بهدنبال همسری میگردند که بتوانند برای سادهترین کارها و تصمیمها به او تکیه کنند. این افراد چون خود را دچار کاستیها و نقصهای بسیار میبینند دوست دارند که به دیگری بچسبند و تنها در کنار فرد دیگری احساس میکنند که کامل شدهاند.
نوجوانان خود مختاری که به هیچ صراطی مستقیم نیستند اغلب در بزرگسالی به کسانی تبدیل میشوند که از محدود شدن بیزارند و از اینکه کسی بخواهد آنها را از کاری که میخواهند انجام دهند باز دارد نفرت دارند. آنها فکر میکنند، نباید از قانونها و باید و نبایدهایی که همه افراد اجتماع از آن پیروی میکنند، تبعیت کنند و همیشه با تکروی کامل راه خودشان را میروند.
محرومیت از مهر و محبتی که کودک از اعضای خانوادهاش میگیرد، بحرانهایی را در بزرگسالی به همراه میآورد. در اغلب موارد چنین فردی کسی را نداشته که بتواند از او مراقبت کند، از عمق وجود به او و همه اتفاقاتی که پیرامونش میافتد اهمیت دهد و در واقع با تمام وجود و صادقانه عاشقش باشد. آنها در بزرگسالی هم اغلب نمیتوانند فردی را پیدا کنند که بهوجودشان محتاج باشد و به آنها اهمیتی واقعی دهد.
این افراد همیشه به بدترین جنبههای واقعیت یا تلخترین احتمالات روی میآورند. آنها فکر میکنند، با یک اشتباه ساده ممکن است ورشکسته شوند یا زندگی شان از هم بپاشد. ریشه چنین نگاهی به دوران کودکی فرد بر میگردد. اگر در مقطعی که او نیازمند کسب اطمینان از محیط زندگی و آدمهای اطرافش بوده، چنین اتفاقی نیفتاده باشد، آنها گاهی تا پایان عمر با نوعی بیاعتمادی و منفیگرایی زندگی میکنند.
این نشانهها میتواند از همان زمان بلوغ ظاهر شود و شدت بگیرد. افرادی که چنین شرایطی دارند اغلب بهنظر دیگران اهمیت زیادی میدهند و اغلب اوقات برای جلب توجه دیگران بیش از حد به ظاهر خود و شرایط اجتماعی شان توجه میکنند. تنها چیزی که برایشان مهم است اهمیت دادن دیگران و جلب توجهشان است.
ترس از تنهایی در کودکی میتواند ترسهایی را در بزرگسالی هم به همراه بیاورد. این افراد در آینده به خاطر ترس از تنها ماندن به دیگران میچسبند و فکر میکنند که روابط مهم زندگیشان دوام پیدا نخواهد کرد و همیشه در معرض جدایی و تنهایی قرار دارند. جالب اینجاست که این آدمها اغلب افرادی را برای زندگی مشترکشان انتخاب میکنند که متعهد نبوده و نمیتوانند در زندگیشان ماندگار شوند.
کودکان و نوجوانانی که همیشه درگیر سوءتفاهم و بیاعتمادی هستند، در آینده هم مشکلاتی خواهند داشت. این افراد هیچوقت نمیتوانند در ارتباطاتشان گارد ذهنی خود را کنار بگذارند و به دیگران اعتماد کنند. آنها فکر میکنند، همیشه در معرض تهدید و ضربههای دیگران هستند و فردی که در این لحظه مقابلشان ایستاده، ممکن است به آنها ضربه بزند. حتی اگر فردی با آنها برخورد مناسب و محبتآمیزی داشته باشد، نخستین چیزی که به آن فکر میکنند این است که ممکن است پشت این مهربانی چیز دیگری باشد.
بعضی افراد همیشه خودشان را در معرض اتفاقات ناگوار میبینند و فکر میکنند که بهزودی ممکن است درگیر حادثهای مثل سقوط هواپیما، توفان و… شوند. آنها همیشه از اینکه در اوج آرامش اتفاق ناگواری بیفتد و همه چیز را به هم بریزد نگران هستند.
شمادر کودکیتان مدام از اینکه کسی دوستتان نداشته و هیچ کس به شما اهمیت نمیداده شکایت میکردید؟ چنین افرادی در آینده هم فکر میکنند که لیاقت عشق، توجه و احترام دیگران را ندارند و بر این باورند، هر چقدر هم که تلاش میکنند، نمیتوانند یک شریک واقعی که به آنها احترام بگذارد یا احساس ارزشمند بودن را به آنها بدهد را پیدا کنند.
این افراد هم شباهت زیادی به گروه قبل دارند. با این تفاوت که آنها هیچ نظم و انضباطی در زندگی شان ندارند و با هر نشانه کوچک یا بیاهمیتی نسبت بهخود و کاری که در حال انجامش هستند ناامید میشوند.یا آن کار را نیمه تمام میگذارند و نمیتوانند روی یک مسیر مستقیم زندگی کنند.
آیا او هیچچیز را برای خودش نمیخواهد و خواستههایش را فدای دیگران میکند؟ این افراد در بزرگسالی هم همیشه نیازهای دیگران را بر احتیاجات خودشان مقدم میدانند و برای حفظ آرامش دیگران حاضرند همه خواستههای خود را نادیده بگیرند.
آدمهای بیش از حد سر به راهی که بیهیچ چون و چرایی نظر دیگران را میپذیرند، در زندگی آیندهشان هم اجازه میدهند که در روابطشان، افراد دیگر به آنها سلطه داشته باشند و همیشه از اینکه نتوانند رضایت دیگران را به دست بیاورند نگرانند.
این افراد فکر میکنند، هرگز موفق نخواهند شد و نبوغ و تواناییای ندارند تا بتوانند گلیمشان را از آب بکشند و مثل آدمهای اطرافشان بدرخشند. آنها در مدرسه، دانشگاه، اجتماع و محیط کارشان همیشه احساس میکنند که از دیگران ضعیفترند و هرگز نمیتوانند آیندهای که از آنها انتظار میرود را مقابل خود داشته باشند.