فراتاب – پرونده ویژه سی امین سالیاد بمباران شیمیایی سردشت: طبق نتایج پژوهشهای روان شناسی در باب سوانح فشارزا (استرسور)ی که می توانند زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهند، مانند تصادف، طلاق، از دست دادن و غم فقدان عزیزان، و…، جنگ، شدید ترین نوع آن است و بیشترین تاثیرات را بر قربانیان بر جا می گذارد. از دیدگاه روان شناختی، جنگ از ویژگیهای سرشت آدمی تلقی شده و بسته به نوع نگرش حاکم بر جوامع و دهن روان شناسان مختلف عقاید مختلفی در رابطه با نوع انگیزه های افراد آدمی در شکل گیری جنگ وجود دارد برخی عقیده دارند که انسان بنا به فطرت خود کینه ورز، خشن، متجاوز و زیادهخواه است و این صفتها او را به جنگ واداشته است و برخی نیز عقده هایی مانند شکست، گنهکاری، و احساس حقارت در اشکال مختلف آن را دلیل بوجود آمدن جنگ ها می دانند. گرچه بنده قصدی برای تحلیل ریشه شناسی دلایل ایجاد جنگ ندارم، اما لازم می دانم که به بررسی پیامدهایی که ناشی از وقوع جنگ است، بپردازم.
مفهوم جنگ صرفا دال بر شلیک گلوله و خمچاره و صدای گلوله جنگی و اصابت توپ و خمپاره و… نیست، بلکه به پیامدها و تبعاتی نیز اشاره دارد که بدنبال آن می آید، مانند حمله داعش به شهر شنگال و یا اشغال موصل در شمال عراق و پیامدهایی که بدنبال آن برای ساکنان این شهرها اعم از تجاوز، برده فروشی، بی خانمان شدن ساکنان آن و تحمل شدترین نوع برخوردها و شکنجه ها از سوی متجاوزین همراه بود و یا نوع عوارضی که در اثر استنشاق گازهای شیمیایی و یا تماس آن با پوست به فرد عارض می شود و ممکن است عوارض روانی همیشگی متوجه فرد نماید، مانند اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) از نوع اولیه و ثانویه، افسردگی، انزوای اجتماعی، کاهش احساس عزت نفس، طرد روانی، کاهش تعاملات و ارتباطات اجتماعی و احساسات غم و ناامیدی. در این بین شدید ترین نوع اختلالی که شدیدترین نوع تاثیر را متوجه فرد می نماید اختلال استرس پس از سانحه است که بهمراه سایر اختلالات ذکر شده ی ناشی از عوارض مواد شیمیایی، درد و تاثیرهمیشگی را در درون فرد و بر زندگی وی بر جا می گذارد، دردی که دیگر نمی توان آن را صرفا درد نامید بلکه به رنجی ذهنی و روانی تبدیل می شود و روح و روان فرد را نیز درگیر می سازد.
رنج پدیده ای جدا از درد، و تجربه ای مبهم در زندگی فرد و ستیزی بی پایان برای حفظ زندگی سلامتی و حفظ کنترل بر زندگی است. به عقیده ماسلی(۲۰۰۵۵)رنج احاس ناخوشایندی است که دامنه آن از یک ناراحتی جسمی و یا روانی زودگذر تا مراحل بالاتری چون اندوه زیاد، احساس ناامیدی فراگیر و بی تفواتیو کرختی عاطفی است. کاسل(۲۰۰۴) معتقد است که رنج زمانی ایجاد می شود که فرد به صورت بالقوه خطر وجود یک فاجعه یا تغییر منفی قریب الوع را احساس می کند و معمولا توام با سطح بالای اضطراب است، اضطرابی که خیلی از روانشناسان از آن با عنوان مادر بیماری های روانی نام می برند و سختی ها، فشارها و استرس هایی که مصدومین شیمیایی تجربه می کنند نه از نوع یک درد صرف، بلکه از نوع شدیدترین رنج هایی است که آدمی می تواند تجربه کند. مصدومین شیمیایی مصایب و سختی های زیادی را در طول زمان تحمل می کنند که این سختیها در طول سالیان و شاید در طول هر شبانه روز تکرار می شوند. خیلی از ما انسان ها گاها درگیر مشکلات و ناتوانی های می شویم که زندگی را به کام ما تلخ می کند و شاید در صورت تشدید آن حتی آرزوی مرگ خود را بکنیم، در حالیکه مصدومین شیمیایی با علم به اینکه این عوارض، مصایب و آلام تا لحظه ی مرگ وجود دارند، با آن ها دست و پنجه نرم می کنند، عوارض و مصایبی که بواسطه تاثیر نوع مواد شمیایی به کار رفته که خاصیت ناتوان کنندگی دارند، روز به روز و با افزایش زول عمر فرد، وی را ناتوان تر می سازد و تقریبا امید به زندگی را از آنان سلب می کند.
برای مثال پدری که باید تکیه گاه و حامی همسر و فرزندان خود باشد، اما بدلیل عوارضی که گازهای شیمیایی در بدن وی برجا گذاشته است، هر شب با ناله ازخواب می پرد و ناخواسته خواب همسر و فرزندانش نیز مختل می شود و درگیری ذهنی که در ذهن وی ایجاد می شود و احساسات گناه، طرد و ناکارآمدی که در وی رنجی جانسوز ایجاد می کنند. یا مصدوم شیمیایی که هر شب با خس خس سینه از خواب بر می خیزد و باید محلولی از جوهر نمک و وایتکس را ترکیب کند و چند دقیقه نفس بکشد… اینها دردهای جسمانی نیستند که به راحتی فرد با آنها کنار بیایند اینها مصائبی هستند که هر روز برای فرد آسیب دیده تکرار می شوند و باید آنها را تحمل کنند الی ابد… .
اینجاست که به یک از مفاهیم جالب فیلسوف بزرگ آلمانی یعنی نیچه بر میخوریم؛ مفهوم ابدیت. تصور اینکه یک فرد همه زندگی خود را تا روز مرگ به یک شکل زندگی کند. شاید برای یک فرد عادی امکان اینکه به راحتی طوری زندگی خود را برنامه ریزی کند که چنینی اتفاقی نیفتد وجود داشته باشد گرچه به خودی خود تصور و تفکر درباره اینکه من به عنوان یک فرد عادی همه سالهای باقیمانده زندگی خودم را مانند یک ماه گذشته یا یک سال گذشته بی هیچ کم وکاستی زندگی کنم تصوری فلج کننده و دردناک است، اما مصدومین شیمیایی ما هر روز و هر ماه و هر سال خود رابدین شیوه زندگیو با این تصور زندگی می کنند، با این تفاوت که ممکن است بدلیل خاصیت ناتوان کنندگی بر جا مانده از مواد شیمایی فردایشان بدتر از امروزشان باشد. و کسانی که چنین رنجی را تحمل کرده اند و می کنند، نه تنها ضعیف نیستند بلکه انسان های قوی هستند که دلایل محکمی برای زنده ماندن و زندگی کردن یافته اند، اما نکته کلیدی در این است که حفظ کردن دیدگاه و امید و انگیزه برای سال های متمادی بسیار سخت و روح فرساست و این افراد هم مانند همه افراد جوامع انسانی و بلکه بیشتر از همه آن ها به کمک های حمایتی نیاز دارند.
با توجه به نظریه های اگزیستانسیالیسم(وجودی) در روان شناسی یکی از مواردی که در کار کردن با این افراد بسیار حائز اهمیت است، استفاده از مفهومرنج و تغییر معنای رنج است که گل سرسبد نظریه پردازانی که بر روی این مفهوم کارکرده اند ویکتور فرانکل است که خود سالها در اردوگاه کار اجباری آشوویتس و در مجاورت کوره های آدم پزی اسارت کشید و بیشتر اعضای خانواده اش را از دست داد و توانست معنایی جدیدی در مواجهه با این شرایط خلق کند. بنابراین یکی از مواردی که می تواند به آسیب دیدگان و جانبازان جنگی بویژه مصدومین در خلق دیدگاهی جدید به رنج کمک کند استفاده از خلق معنای تازه، معنا درمانی و معنویت درمانی است، لازم است جانبازان و مصدومین شیمیایی مهارت های را برای موجهه با شرایط موجود زندگی شان، مواجهه با استرس ها و مهارتهای حل مساله بیاموزند که اگر این تغییر حاصل شود و و بتوانند دیدگاهشان را به سختی هایی که می کشند تغییر دهند توانایی بیشتری در مواجهه با شرایطی دهشتناکی که دارند پیدا می کنند.
از این رو لازم است که این افراد از منابع حمایتی روانی برخوردار باشند تا بتوانند مانند اهرمی در مواقع تشدید فشارها و رنج ها به آن ها متوسل شوند و مانند یک جعبه ابزار در مواقع بحرانی از آن استفاده نمایند. علم روان شناسی به دلیل ذات و ماهیت یاری رسانی خود در پی ان است که به افراد کمک نماید. ولی نکته ای که مهم بنظر می رسد اینکه متاسفانه ما حتی پژوهش کافی هم در این زمینه در بعد روان شناسی نداریم. اگر می خواهیم مدل هایی برای کار با افراد آسیب دیده و مصدوم شیمایی و یا در معنای عام جانبازان و مصدومین جنگی داشته باشیم، ابتلا به ساکن باید به پژوهش در این زمینه بپردازیم ولی آیا پژوهش های کافی در این زمینه انجام گرفته است؟ در بازدیدی که از سایت پژوهشگاه مهندسی و علوم پزشکی جانبازان کشور داشتم به بالغ بر یکصد و شصت مقاله برخوردم اما تعداد مقالاتی که از منظر روان شناس به این مقوله پرداخته باشند، متاسفانه انگشت شمار است. از این رو یکی از اهدافی که برای همایشی که برگزار کردیم متصور شدیم، پتانسیل جذب مقالات در همایشات سال های اتی است که به نظرم هدف کاربردی و یک خروجی مناسب برای پنل روانشناسی همایش امسال بود. بنده به عنوان دبیر پنل روان شناسی امید دارم که در طول یک سال آینده و سنوات آتی بتوانیم گام های عمالی ویژه ای در کار با مصدومین شیمیایی برداریم و برای این کار سنگ بناهای اولیه را هم در این راه برداشته ایم که شامل تصویب مواردی چون
- انجام پژوهش جهت ساختن الگویی مناسب برای کار با افراد آسیب دیده با تاکید بر رویکرد مراقبت مشارکتی و معنا درمانی
- تشکیل کارگروهی روانشناختی برای جذب مشاوران و روان شناسان علاقمند و توانا برای آموزش دوره های لازم
- تشکیل کارگاه هایی برای انتقال آموزش ها به افراد آسیب دیده و خانواده های انها توسط مدرسین آموزش دیده؛
- فرخوان برای دریافت مقالات بر اسا پژوهش های کمی و کیفی در همایش علمی سال آینده؛
- تعیین چشم انداز کوتاه مدت یک ساله و پنح ساله و تعیین مسیر آینده در دو بعد پژوهشی و درمانی؛
در پایان به عنوان پنل روانشناسی از زحماتی که انجمن برای برگزاری این همایش در یک قالب علمی تشکر ویزه می کنم و امید دارم که به همایش امسال به عنوان سنگ بنا و حلقه گمشده ی همه همایش های این چند سال اخیر در رابطه با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای بمباران شیمایی سردشت و همه شهدای جنگ تحمیلی نگریسته شود و از مسئولین امر نیز درخواست دارم که با تسهیل اقدامات تعیین شده موجبات دلگرمی مصدومین شیمایی و ادای دین به شهدای حادثه بمباران شیمایی سردشت را فراهم نمایند.
سید رحمان حسینی، دانشچوی دکترای روانشناسی دانشگاه خوارزمی و دبیر پنل روانشناسی همایش بمباران شیمیایی سردشت