به گزارش سایپا نیوز و به نقل از اعتدال،تا گفتم «آزادی» فوراً جلوی پام ترمز کرد, پراید بود اما جای سالمی در بدنهاش وجود نداشت, گرد و خاک همه جای ماشین را گرفته بود, صندلیها هر کدام ساز خودش را میزد به ویژه صندلی سمت شاگرد که گویی اصلاً به جایی وصل نبود و با هر ترمز به شدت تکان میخورد. رانندهاش پیرمردی بود بازنشسته, میگفت: متولد ۱۳۲۴ است, اما برای تامین مخارجش نیاز دارد بیشتر کار کند. میگفت این روزها اگر بخواهی راحت زندگی کنی باید سه مزد داشته باشی؛ یک مزد برای پاس کردن اجازه خانه, یک مزد برای تامین مخارج خورد و خوراک و یک مزد هم برای پسانداز؛
هرم گرمای هوا و ترافیک کلافه کننده بود, تردد این همه خودرو خود به خود در گرم شدن بیشتر دمای کلان شهر تهران بیتاثیر نیست, آمارها نشان میدهند که بیش از ۴ میلیون در شهر تهران پلاک شدهاند, این در حالی است که روزانه صدها هزار خودرو با پلاک شهرستان هم در این کلان شهر تردد میکنند.
ماشیناش مدل ۸۴ بود. رادیو ماشین روی موج ۱۰۴ تنظیم شده بود اما تنها یکی از چهار بلندگو صدایی بیرون میآمد. گویی آنتن رادیو هم مشکل داشت چرا که تنها در بعضی جاها صدا شفاف بود. پشت چراغ که ایستاد صدای رادیو بهتر شد گوینده خبری خواند از توقف تولید پراید. سیگاری آتش زد و گفت : بجای اینکه فکری به حال ما بکنند میخواهند تولید ماشین ما را متوقف کنند. گفتم خب آخه هزار جور از این پراید اشکال میگیرند. گفت: همهاش الکی است, پراید بهترین ماشین واسه استفاده داخل شهری است. هزینه نگهداریش خیلی کمه.
تو ترافیک سید خندان گیر کرده بودیم, خودروها از هر طرف, نه با حق؛ که با زور راه میگرفتند. ترافیک سید خندان هم واقعاً طوری شده که آدم را به گریه میاندازد. میگفت خونهش جایی تو یافتآباده, یک آپارتمان ۶۰ متری با چهار سر عایله, صبحها و عصرها چند ساعتی برای تامین بخشی از مایحتاج زندگیاش از سر ناچاری مسافر کشی میکنه. ترافیک بیعلت سید خندان اعصابش را بهم ریخته بود, دستش را برد به سمت دکمه ضبط ماشین, موجی عوض کرد و صدایی موسیقی آذری از تک بلندگوی ماشین برخاست تا حدی آرام گرفت و دوباره شروع کرد به صحبت کردن.
گفت آلان قیمت پراید چنده؟ گفتم حدود بیست میلیون تومان, گفت من این را خریدم هفت میلیون, از سال ۸۴ تا الان هم داره کار میکنه. اصالتاً اهل آستارا بود, سالها پیش برای کار آمده بود اینجا و آب تهران را خورده بود. میگفت با این ماشین هر سال چند بار میرم آستارا, واقعاً برای من عجیب بود, ماشینی که من بهش اعتماد نداشتم سالم تا آزادی بره؛ چند بار در سال با این ماشین میره آستارا !
بعد از گذشتن را گره کور ترافیک سید خندان راه باز شد البته نرسید به تونل رسالت باز هم ترافیک بود ولی ترافیکش چندان آزاردهنده نبود. همینکه راه باز میشد راننده ساکت میشد. گویی هم او در سیر و سلوکی بود هم من در اندیشه که بلاخره چرخ زندگی این افراد چرا باید به این سختی بچرخد؟
داشتیم به آزادی نزدیک میشدیم, باز هم ترافیک شد اما این بار هر طوری بود بالاخره راهی گرفت و به سمت میدان آزادی پیش رفتیم. پیاده شدم اما در این فکر بودم که اقتصاد آزاد میتواند نسخه درمان کننده باشد یا اقتصاد دستوری؟ به نظرم رسید اغلب مشکلات ما از همین اقتصاد دستوری است. پیرمرد راننده راست میگفت بجای آنکه تولید پراید به دستور متوقف شود باید کاری کنند تا گزینههای هم شان و هم وزن این ماشین بیشتر شود در این حالت مردم خودشان تصمیم میگیرند که پراید بخرند یا نخرند. چرا به جای دستور دایره انتخاب گستردهتر نمیشود؟ تا زمانی که اقتصاد بر اساس دستور اداره شود نمیتوان به آینده اقتصادی کشور امیدوار بود, پس راه حل همان است «پیش بسوی آزادی»
احمد فرهادی