سیاستها، مواضع، تصمیمات و عملکردهای هر انسان حکیمی را باید از دو منظر دید و مورد مطالعه قرار داد: یکی نظر و دقت با بصیرت به “اهداف” و علم به چگونگی تحقق آنهاست – دیگری به حسب ظاهر؛ که البته این نیز مهم است، چرا که همان اهداف و باطن ملکوتی، در ظواهر تجلی و تحقق مییابد، تا برای همگان نیز مفهوم و قابل درک، شناخت، درس و عبرت باشد.
الف – اهداف کلی این حرکت و نهضت، که مکرر از سوی خود ایشان بیان گردید، به خوبی روشن میسازد که در آن زمان، شرایط، اوضاع و موقعیت، تنها راه چاره برای بازسازی و احیای دین اسلام، حرکت به سوی کربلا و استقبال از رویارویی تمام حق با تمام باطل میباشد. اگر چه به قیمت ریخته شدن خون امام زمان علیه السلام و شهادت ایشان تمام شود، که همام دَمِ تازه و زنده کننده بود. چنان که ایشان بیانات بسیاری در این خصوص داشتند، از جمله:
– « وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی، اُرِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ اَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ اَبِی عَلِىِّ بْنِ اَبِی طالِب؛ فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّهُ اَوْلى بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَىَّ هذا اَصْبِرُ حَتّى یَقْضِىَ اللّهُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ، وَ هذِهِ وَصِیَّتِی یا اَخی اِلَیْکَ وَ ما تَوْفیقی اِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ». »؛
ترجمه: من تنها به انگیزه اصلاح در امّت جدّم بپا خاستم، مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب (علیه السلام) رفتار نمایم! هر کس سخن حقّ مرا پذیرفت، پس خداوند به پذیرش (و پاداش) آن سزاوارتر است، و هر کس دعوت مرا نپذیرفت، صبر مىکنم (همچنان در اهداف و راهم استقامت میکنم) تا خداوند میان من و این مردم به حق داورى کند که او بهترین داوران است. ( فتوح ابن اعثم، ج ۵، ص ۳۳)
– « إنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الإسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِیَتِ الأمَّهُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلی الله علیه و آلهیَقُولُ: اَلْخِلافَهُ مُحَرَّمَهٌ عَلى آلِ اَبى سُفیانَ.»
پس از رسیدن سپاهیان حرّ، امام درباره دعوت کوفیان و نامههای آنان سخن گفت و فرمود: حال اگر مردم از دعوت خود برگشتهاند حاضر است از راهی که آمده برگردد! اما حر پاسخ داد: که وی از نامهها بیخبر است و مأموریت دارد که وی را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببرد حضرت حاضر به حرکت به سمت کوفه نشدند و قصد بازگشت کردند و به طرف حجاز به راه افتادند
ترجمه: (ایشان در پاسخ به پیشنهاد مروان بن حکم که با یزید بیعت کن) فرمودند: در این صـورت باید گفت: انا للّه و انا الیه راجعون و فاتحه اسلام را خواند (با اسلام خداحافظی کرد)، زیرا امّت اسلام گرفتار چوپانى همانند یزید شده است و من خودم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى فرمود: خـلافت بر آل ابوسـفیان حـرام است.
– این بیانات و سایر فرمایشات ایشان، حاکی از ضرورت امر است؛ در چنین ضرورتی، دیگر جنگ، صلح، نفرات، حامیان، مخالفان و … دیگر نقش چندانی ندارند. امر باید واقع شود، هر که پذیرفت و تبعیت و یاری کرد، اجرش باخداست؛ و هر که نپذیرفت، حُکمش باخداست؛ و در اهداف و راه امام علیه السلام، تغییری ایجاد نمینماید.
ب – قضای الهی:
وقتی مقدرات وقوع یک امر محقق شد، قضای (تحقق) آن نیز حتمی میگردد.
مقدرات یعنی اندازهها؛ پس اگر تمامی شرایط، حدودها، اندازهها، اسباب، علل و …، محقق و تجمیع شد که امام علیه السلام را بکشند و از سویی دیگر حفظ اسلام مستلزم این نهضت و شهادت گردید، حجت حق، راضی به “قضای الهی” میگردند. چنان که پس از گزارش فرزدق از از اوضاع کوفه، و این که «دلهای این مردم با توست، اما شمشیرهایشان علیه توست» فرمودند:
« صَدَقْتَ! للّهِ الاَمْرُو کُل یَوْمٍ هُوَ فِى شَأن اِنْ نَزَلَا لْقَضاءُ بِما نُحِبُّ وَنَرْضى فَنَحْمَدُاللّه عَلى نَعْمائِهِ وَهُوَ الْمُسْتَعانُ عَلى اَداءِ الشُّکْرِ وَانْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَمْ یَتَعَدَّ مَنْ کانَ الحَقُّ نِیَّتَهُ وَالتّقْوى سَرِیرَتَهُ »
ترجمه: درست گفتى ! مقدرات در دست خداست و او هر روز فرمان تازه اى دارد که اگر پیشامدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمتهاى خداوند سپاسگزاریم و هموست مددکار در سپاس و شکرگزارى براى او. و اگر حوادث و پیشامدها در میان ما و خواسته هایمان حائل گردید و کارها طبق مرام به پیش نرفت باز هم آن کس که نیتش حق باشد، و تقوا بر دلش حکومت مى کند از مسیر صحیح خارج نگردیده است (ارشاد مفید، ص ۲۱۸ – انساب الاشراف ، ج ۳، ص ۱۶۴ و …)
ج – اما، مواضع و عملکردهای ایشان به لحاظ ظاهر نیز بسیار اهمیت دارد و باید مورد توجه و تحلیل قرار گیرد.
– توجه به علل خروج از مدینه، حاکی از آن است که ایشان مجبور به این خروج شدند. بنابراین بازگشت به مدینه امکان و موضوعیتی نداشت، وگرنه همانجا میماندند و در جهت اهداف اقدام مینمودند.
– امام حسین علیه السلام مطلع شدند که قصد ترور ایشان در مکه و حین مناسک حج و داخل مسجدالحرام را نمودهاند، لذا از کعبه دور شدند و به ابن عباس فرمودند: «اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر کشته شوم، بهتر از یک وجب است». یعنی هر چه دورتر، بهتر. و نیز فرمود: «ابن زبیر! اگر من در کنار فرات دفن شوم، برای من محبوبتر است از این که در آستانهی کعبه دفن شوم». (سخنان حسین بن علی علیه السلام ، ص ۷۵)
– در مدینه نیز دیگر جایی برای ایشان نبود، فرمان رسید بود که یا بیعت کنند و یا کشته شوند.
– از این رو، خارج شدند، اما کوفیان که حکومت امیرالمؤمنین را تجربه کرده بودند و به اهل بیت ایشان علیهم السلام علاقه و ارادت داشتند، نوشتند که ما نیز مخالف حکومت یزید هستیم، پس به کوفه تشریف بیاورید و بر ما حکومت کنید، تا قدرتی واحد تشکیل دهیم و …. .
– امام علیه السلام، به رغم شنیدن خبر شهادت مسلم و هانی، به راه خود ادامه دادند، چرا که صِرف خبر ترور کفایت نمیکند، گزارش آخر مسلم نیز نرسیده بود و بسیاری از او دعوت کرده بودند … و دیگر آن که حجت باید تمام میشد. اما هنوز به کربلا نرسیده بودند که سپاه حرّ راه ایشان را مسدود نمود.
قصد بازگشت:
پس از رسیدن سپاهیان حرّ، امام درباره دعوت کوفیان و نامههای آنان سخن گفت و فرمود: حال اگر مردم از دعوت خود برگشتهاند حاضر است از راهی که آمده برگردد! اما حر پاسخ داد: که وی از نامهها بیخبر است و مأموریت دارد که وی را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببرد حضرت حاضر به حرکت به سمت کوفه نشدند و قصد بازگشت کردند و به طرف حجاز به راه افتادند. «دینوری، اخبار الطوال، تصحیح عبد المنعم احمد، ص۲۴۷ »
بنابر این، ایشان امکان بازگشت به هر سرزمین دیگری در حجاز را مطرح کردند، اما اصلاً نگذاشتند از همانجایی که هستند حرکت کنند، چه رسد به این که عازم منطقهی دیگری شوند. برای همین است که واقعه در کربلا رخ داد
بنابر این، ایشان امکان بازگشت به هر سرزمین دیگری در حجاز را مطرح کردند، اما اصلاً نگذاشتند از همانجایی که هستند حرکت کنند، چه رسد به این که عازم منطقهی دیگری شوند. برای همین است که واقعه در کربلا رخ داد. چنان که در روز عاشورا نیز فرمودند: مرا در اینجا بین دو امر میخکوب کردهاند!
« أَجَلْ وَاللَهِ غَدْرٌ فِیکمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیهِ أُصُولُکم! وَتَأَزَّرَتْ عَلَیهِ فُرُوعُکم! فَکنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ! وَأُکلَه لِلْغَاصِبِ! أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه » (لهوف، بن طاووس، از ص ۸۵ تا ص ۸۸)
ترجمه: آری! سوگند به خدا که این مکر و حیله در شما بی سابقه و تاریخچه نیست! و بر این مکر، اصول و ریشه های شما پیوسته و آمیخته شده است! و شاخه های شما بر آن پرورش یافته و نیرو گرفته است! پس شما پلیدترین ثمره این درختید، که در کام صاحبش که ناظر آنست چون خار و استخوان گلوگیر می گردید! و در کام شخص غاصب و متعدّی لقمه گوارا می باشید!
آگاه باشید که این فرومایه، فرزند فرومایه (عُبیدالله بن زیاد) مرا بین دو چیز ثابت و میخکوب نموده است: یا با شمشیر جنگ کردن و شربت شهادت نوشیدن، و یا تن به ذلّت و خواری دادن؛ وهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه، چقدر ذلّت از ما دور است! »
منبع : پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات ایکس – شبهه