عدالتخواهی و آرمانگرایی دو خصلت هستند و در کسانی به وجود میآید که دور از قدرت و ثروت باشند. به تعبیر بهتر، شرط دارا بودن دو خصلت اولیه دوری از دو خصلت بعدی است. جریان دانشجویی چه چپ قبل از انقلاب باشد و چه اسلامی و چه چپ مدرن باشد، به دنبال عدالتخواهی است. اگر دو نحله دانشجویی ۱۸۰ درجه نقطه مقابل هم باشند، باز هم جوهره رفتاری هر دو عدالتخواهی است، اما هرکس با دستگاه معنادهی خود عدالت را میفهمد، تفسیر میکند و مصادیق آن را تشخیص میدهد.
جریان دانشجویی در ایران عموماً در پروسه عدالتخواهی موفق نبوده است و بهرغم وجود اراده آن در جریان دانشجویی و حتی در رأس نظام، گفتمان عدالتخواهی با هویت دانشجویی کمتر توانسته است منشأ تحولات یا گرایشات عدالتخواهانه شود که عمدهترین دلایل آن به شرح ذیل است.
۱- جوان دانشجوی دور از قدرت و ثروت معمولاً عدالت را معادل مساوات میپندارد. به تعبیر دیگر به هر کس آوردهای داشته باشد، بدبین است. هر کس را که منزل خوب، ماشین بهتر، زندگی بهتر و درآمد مکفی داشته باشد، برنمیتابد. برایش مهم نیست که چگونه و از کجا آورده است، اما بر این باور است، چون عدهای ندارند ایشان هم نباید داشته باشد. چنین نگرشی به سوسیالیسم یا جامعه اشتراکی نزدیک میشود. اسلام ثروت مشروع را به رسمیت میشناسد و محترم میشمارد، اما عنصر دانشجو به کلی از متمکنین بیزار است و ممکن است وی را به صحنه منازعه بکشاند، بدون اینکه واقعاً طرف مدنظر مسئلهای داشته باشد. به تعبیر دیگر دانشجو به منشأ آورده کاری ندارد و فقط موجودی را میبیند و….
۲- عالم حقوق و قضا و دستگاه قضایی عدالتخواهی را با قانون به رسمیت میشناسد. لذا بیانیه، موضع و سخنرانی دانشجویی را با مقیاس حقوق میسنجد. حال آنکه دانشجو در صدور مواضع خود نمیتواند قانون را مبنای قضاوت قرار دهد. چه بسا از نگاه دانشجو خود قانون منشأ بیعدالتی است. بنابراین سنجش حقوقی مواضع دانشجویی باعث زمینگیر شدن آن شده است و بارها برخوردهای تند با دانشجویان عدالتخواه بر سر بار معنایی یک کلمه در یک بیانیه صورت گرفته است. مواجهه اینگونه ترس و محافظهکاری را جایگزین عدالتخواهی میکند و جریان دانشجویی یا منفعل یا زیرزمینی میشود.
۳- جریان دانشجویی عدالت را نه در فرآیندها که در مصادیق میجوید. عینیگرایی و جزئینگری او را با اشخاص درگیر میکند. به طور مثال دانشجو کمتر به اجرای عدالت در بین ساکنان شهر و روستا، تضاد طبقاتی و حقوقبگیران دولت، توزیع امکانات کشور، پدیده قاچاق، عقبماندگی و توسعه یافتگی توجه میکند، بلکه بر اشخاص متمرکز میشود. اشخاص نیز در اردوگاههای سیاسی ساکن هستند و اینچنین عنصر دانشجو به خطگیری از اردوگاه سیاسیون جبهه مقابل و ابزار شدن برای تخریب دیگران متهم میشود و ارزش کار وی نیز از حیز انتفاع ساقط میشود. شاید به همین دلیل مقام معظم رهبری در سفر به شیراز دانشجویان را از ورود به مصادیق نهی کردند.
۴- دانشجویان معمولاً اطلاعات خود که نهایتاً موضع آنان را شکل میدهد، از فضای عمومی دریافت میکنند. جو عمومی آنان را به موضع میکشاند. به کمتر حوزهای وارد میشوند که دیگران آن را تبلیغ و اطلاعرسانی نکرده باشند. رسانه نمیتواند برای دانشجو منبع متقن برای اعلام مواضع باشد. به همین دلیل معمولاً بازی میخورند و با اطلاعات نادرست به چالش حقوقی یا انضباطی گرفتار میآیند. شنیدهها نمیتواند مبنای قضاوت باشد. لذا تفحص و کنکاش و به حجت رسیدن برای اعلام یک موضع کمتر صورت میگیرد. در همین جا ممکن است سیاسیون کارکشته برای بیحیثیت کردن رقیب یا جناح مقابل با عواطف و احساسات جوانی بازی کرده و او را به کار گرفته باشد، اما عنصر دانشجو از این پروژه معمولاً بیخبر است.
بنابراین داشتن اطلاعات دقیق- که بسیاری از آنان در مراکز رسمی کشور در دسترس است- زمانشناسی کلاننگری در بیعدالتی در فرآیندهای اصلی کشور، استقلال در فهم بیعدالتی و داشتن مبنای محکم دینی برای مواجهه، لازمه عدالتخواهی است. هیچ فرد سیاسی که به دنبال رسیدن به قدرت است نمیتواند قبله عدالتخواهی دانشجو باشد؛ چراکه آن فرد سیاسی در هر صورت رقیب را فاقد صلاحیت میداند و تلاش میکند ابر و باد، مه و خورشید و فلک را در نفی و رد او به کار گیرد. در این مسیر ممکن است دانشجو را نیز با خود همراه و گرفتار مسائل غیرصحیح کند که گرفتاری حقوقی آن موجب خسران تاریخی خواهد شد.