متن یادداشت محمد کاظم انبارلویی با عنوان “نسبت اصلاح طلبان با اخلاق، عدالت و آزادی!” به شرح ذیل می باشد:
اصلاح طلبان چه می کنند، حال و روزشان چیست؟ ادامه ائتلاف آنها با اعتدالیون به کجا ختم می شود؟ نسبت آنها انقلاب و نظام کدام است؟ اینها سوالاتی است که ذهن برخی افراد از جامعه سیاسی کشور را به خود مشغول داشته است.
اخیرا نوشتهای خواندم که به بخشی از این سوالات پاسخ می دهد. (۱) سعید حجاریان یکی از تئوریسینهای جریان اصلاحات در باره حال و روز اصلاح طلبان می نویسد: «اصلاحات حال و روز خوبی ندارد… کسانی که به دنبال قیامهای خیابانی هستند ره به جایی نمیبرند… پروژههای انقلاب در انقلاب یا انقلاب مستمر ره به جایی نمی برد… اصلاح طلبان فکر نمی کردند ممکن است کرسی های شورای دوم به کلی واگذار شود یا گمان نمی کردند روزی دولت معجزه جایشان را بگیرند.
آنها گمان می کردند نبض جامعه را در دست دارند و چشمانداز سبزی در مقابلشان تا افق های دوردست گشوده است. آنها غافل بودند که ارتش ذخیره بیکاران و نیروهای حاشیهای قدرت گرفتهاند و ممکن است به خاطر یارانه تن به هر کاری بدهند.
آنها ندیدند بوش در آمریکا سر کار آمده است و چه نگاهی به ایران دارد، آنها ندیدند منطقه در حال میلیتاریزه شدن است. آنها ندیدند…»
او می نویسد: «جوهر اصلاحات، توسعه سیاسی است اما در کنار توسعه سیاسی لازم بود به مقوله عدالت هم پرداخته شود. غفلت از عدالت باعث شد عده ای با شعارهای پوپولیستی، خود را مدافع عدالت معرفی کنند.»
او راه حل برون رفت اصلاحات از وضعیت کنونی را این می داند که؛ اصلاح طلبان بتوانند در زمینههای اخلاق، عدالت و آزادی خط قرمزهای خود را تعیین کنند و از آن عدول نکنند تا بتوانند در ائتلاف ها شرکت و به قول او با «قدرت» گفتگو کنند! او اعتراف می کند که اصلاح طلبان در گذشته از این خطوط قرمز عبور کرده اند.
اصلاح طلبان دو دسته هستند؛ خوش خیم و بدخیم! خوش خیمها به انقلاب، اسلام و امام (ره) پایبندند و نمی خواهند از خطوط قرمز نظام عبور کنند اما اصلاح طلبان بدخیم سر در آخور اجنبی دارند و از آنجا فرمان می گیرند و هیچ نسبتی با اسلام، نظام و انقلاب و مردم ندارند.
در کارنامه اصلاح طلبان بدخیم دو شورش علیه نظام به تاریخ های ۱۸ تیر ۷۸ و ۸ ماهه اول سال ۸۸ ثبت است. برخی از اصلاح طلبان بدخیم از سیا جیره جنگی می گیرند که انقلاب را از مسیر سیاسی خود منحرف کنند.
در این جماعت از منافقین تا بهائیان و مارکسیست های آمریکایی و سلطنت طلب ها دیده می شوند. برخی دیگر از اصلاح طلبان از بی بی سی جیره فرهنگی می گیرند که به فرهنگ انقلابی و ایرانی بتازند و انقلاب را از مسیر معنویت و فرهنگ اصیل اسلامی جدا کنند.
اصلاح طلبان بدخیم هنری و فرهنگی از گوگوش تا سروش را در بر می گیرد.
برخی دیگر بده و بستان با جریان سرمایه داری غرب دارند و نمی گذارند انقلاب در حوزه اقتصاد سر و سامان بگیرد. این جماعت با تشکیل یک جریان ثروت و قدرت در کاخ های شمال شهر تهران روزگار عیش و عشرت خود را می گذرانند و به هیچ دین و ایمانی پایبند نیستند. پول را خدای خود، طلا را امام خود و بازی با نان مردم را سرگرمی خود می دانند.
حساب اصلاح طلبان خوش خیم از اصلاح طلبان بدخیم جداست، هر چند در ایام انتخابات آنها به هم می رسند و قدرت تبری از این جماعت از آنان سلب می شود.
حال ببینیم آیا اصلاح طلبان می توانند نسبت خود را با اخلاق، عدالت و آزادی تعیین کنند؟ کارنامه فکری آنها نشان می دهد که این توفیق را پیدا نمی کنند. واکاوی این عدم توفیق، مهم است. «آزادی» دال مرکزی گفتمان به اصطلاح اصلاح طلبی است.
تعریف آنها از آزادی، «رهایی نفس» است. یعنی درست همان قرائتی که از آزادی در غرب وجود دارد. این تعریف، آنها را به وادی تفکر الحادی لیبرالیسم می اندازد .
لذا با انقلاب فاصله می گیرند و بر نظام می تازند و نسبت خود را با اسلام به هم می زنند. به همین دلیل در قرائت «توسعه سیاسی» که اوایل شکل گیری اصلاحات مشغولیت ذهنی آنها بود، گفتند؛ توسعه سیاسی یعنی مدرنیزاسیون، مدرنیزاسیون یعنی دموکراتیزاسیون، و دموکراتیزاسیون یعنی سکولاریزاسیون! وقتی که در اتوبان سکولاریسم قرا ر گرفتند سر از لائیسم در آوردند و تا سرحد آتش زدن خیمه های عزاداران امام حسین علیه السلام در فتنه ۸۸ پیش رفتند.
شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» و حذف «اسلام» از «جمهوری» در شورش های خیابانی سال ۸۸ از این مهم سرچشمه می گرفت. اگر آنها در تعریف آزادی به این قرائت و مبانی اسلامی روی بیاورند که؛ آزادی یعنی «رهایی از نفس»، می توانند نسبت خود را با اسلام و انقلاب تعریف کنند.
اصلاح طلبان در تعریف «عدالت» همین گیر را دارند. چون از فقد تئوریپردازی و نظریهپردازی در این زمینه رنج می برند و به دام سوسیالیسم در اوایل انقلاب و پس از آن به دام سرمایهداری و لیبرالیسم افتادند. محصول کار همان شد که گفتند غفلت از مفهوم عدالت باعث شد قدرت را واگذار کنند.
وقتی در فهم و شناخت «آزادی» و «عدالت» به بیراهه می روند قطعاً نسبت خود را به طور طبیعی با «اخلاق» از دست می دهند. کژراههای که در اخلاق تا کنون رفته اند آنها را به وادی «ماکیاولیسم» انداخته است.
اصلاح طلبان در مفهوم آزادی به سوی جواز ماهواره و اینترنت پرسرعت بدون فیلتر و هر آنچه نفس انسان اقتضا کند، می روند و خود را در همین مرتبت زندانی می کنند.
اصلاح طلبان در درک مفهوم عدالت به کژراهههای صدبار تجربه شده اقتصاد سوسیالیسم و لیبرالیسم و سرمایهداری افسار گسیخته می روند . لذا موجد فاصله وحشتناک طبقاتی و عمیق کردن دره فقر و غنا می شوند.
آنان به این ترتیب به سمت اخلاقی سوق پیدا می کنند که تفسیر قابل قبولی از این زندگی جهنمی را به دست دهد.
راه برون رفت اصلاح طلبان از حال و روز کنونی چیست؟
اولین راه حل آن است که یک بازخوانی دقیق از مفهوم «اصلاحات»، «اصلاح طلبی» و «اصلاح خواهی» بکنند.
«و اذا قیل لهم لا تفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون. الا انهم هم المفسدون و لکن لایشعرون» (سوره بقره آیات ۱۱و۱۲) (چون به آنها گفته می شود در زمین فساد نکنید، می گویند ما خود اصلاح طلب هستیم. به هوش باشید که آنها فسادگرانند لکن نمی فهمند.)
آنچه اصلاح طلبان به زعم خود در جامعه می خواهند پیاده کنند تا امور «اصلاح» شود، خود نوعی فساد است . چون ریشه در تفکر کفر، الحاد و شرک غرب دارد. آنها دانش اصلاح طلبی خود را از کسانی می گیرند که خودشان منشأ فساد هستند و اساساً انقلاب برای مقابله با آنها به پا شده است.
دیدگاههای اصلاحی آنها ریشه در قرآن، وحی و اسلام ندارد. لذا گام اول این است که آنها به این فهم برسند که این افکار ، اعمال و رفتار، اصلاح نیست، افساد است.
گام دوم آن است که راه صلاح را از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام و در عصر ما از اهل آن (علما و دانشمندان اسلامی و مراجع عظام تقلید) جستجو کنند.
بند ناف تفکر خود را از اتاق های فکر در غرب جدا کنند. جریان اصلاح طلبی از مشروطه تا کنون گرفتار فهم غلط از مفهوم «عدالت» و «آزادی» است. این فهم غلط گریبان برخی نخبگان جامعه را رها نمی کند، به طوری که حتی می خواهند دیگ پلوی اعتصاب و تحصن را بار بگذارند، اصرار دارند حتماً در سفارت انگلیس باشد.
جریانی که نام خود را اصلاح طلب گذاشتهاند و راه افساد را طی می کنند تا به مبانی امام و رهبری و قرائت آنان از اسلام و نظام و انقلاب ایمان نیاورند، سالها و قرنها در این بیراهه می روند و به عنوان بزرگترین مانع توسعه و پیشرفت کشور عمل می کنند. چنین اصلاحاتی را نمی شود گفت زنده باد!
حجاریان می نویسد: «این کشور آفت زده است و اصلاحات تنها نیرویی است که می تواند به دفع آفات آن کمک کند»! در اینکه کشور آفت زده است تردیدی نیست اما آفت آن از همین جریان اصلاح طلب است که سر در آخور فکری غرب دارد و از مشروطه تا کنون گریبان مردم، انقلاب و کشور را رها نمی کند.
این جریان حلقه وصل بازگشت استبداد و استعمار به کشور طی یکصد سال اخیر بوده است که خوشبختانه با هوشمندی امام و رهبر انقلاب در ایام انقلاب اسلامی توطئه آنها نقش بر آب شد و سر آنها در غائله منافقین، بنی صدر، منتظری و نیز در شورشهای ۱۸ تیر ۷۸ و غائله غائله فتنه سبز به سنگ خورد.
اگر اصلاح طلبان کاری برای انقلاب می خواهند بکنند، از کژراهه های گذشته فاصله بگیرند و با جبهه واحد انقلاب همراه شوند و اجازه دهند مردم مسیر انقلاب را آن طور که اسلام می خواهد، طی کنند.
پی نوشت:
۱- مقاله؛ کدام اصلاحات زنده است؟ ، سعید حجاریان ، دو ماهنامه چشم انداز ایران ، شماره ۱۰۶