در جامعه ما “لویاتان” سیاست در همه جا حضور دارد و سایه اش بر همه چیز سنگینی میکند؛ از ورزش گرفته تا دانشگاه ها، از مساجد گرفته تا سبک پوشش و نوع زندگی مردم.
محمد ناظری؛ سیاست زدگی همواره یکی از مسائل مورد بحث در جامعه ما بوده است. نگاه سیاسی به تمام مسائل از فقر و اعتیاد گرفته تا ورزش و سینما.
به اعتقاد عماد افروغ ما به یک گرفتاری به نام سیاستزدگی مبتلا هستیم؛ به این معنا که ظاهرا همهچیز سیاسی است، جز سیاست.
سیاست زدگی به یک تعبیر، به معنای نگاه صفر و یک داشتن، نگاهی مبتنی بر تاکید و تکذیب مطلق یا نگاهی معطوف به “یا با ما یا علیه ما” داشتن است، آن هم از جنس سیاسیاش و با تمام ملزومات و دلالتهای ساختاری و ایدئولوژیک آن در کشور.
دکتر بیژن عبدالکریمی در گفتگو با فرارو این نوع رویکرد را واکنشی به ساختار غیر طبیعی جامعه میداند.
به اعتقاد او سیاسی کردن و سیاسی شدن تمام مسائل در جامعه ما تابع نیات و اراده افراد نیست و حاصل وضعیت اجتماعی و تاریخی ماست.
متن کامل مصاحبه بیژن عبدالکریم با فرارو در ادامه میآید:
یکی از مسائلی که در سالهای اخیر همواره مطرح بوده است بحث سیاسی شدن همه مسائل است. از موضوعات اجتماعی مثل اعتیاد گرفته تا سینما و ورزش. پرسش اول این است که آیا در کل، این ارتباط سیاست با تمام موضوعات طبیعی است؟ آیا واقعا سیاست بر تمام موضوعات جامعه تاثیر میگذارد؟
عبدالکریمی: اینکه تمام مسائل را سیاسی ببینیم در واقع یک واکنش طبیعی به ساختار غیر طبیعی جامعه ماست. یعنی جامعه ما یک ساختار غیر طبیعی دارد و واکنش و نتیجه این ساختار غیر طبیعی، همین چیزی است که شما میفرمایید.
مرادم از ساختار غیر طبیعی این است که در جامعه ما حوزه سیاست بسیار بزرگ است. در حالی که در یک جامعه طبیعی اینطور نیست. در اینجا به اعتبار خاصی از جامعه طبیعی و غیر طبیعی صحبت میکنم نه به صورت مطلق.
در جوامع طبیعیِ امروزین، سپهر سیاست، سپهر اقتصاد و سپهرعلم، تکنولوژی و فرهنگ با هم تناسب دارند، اما در جامعه ما “لویاتان” سیاست در همه جا حضور دارد و سایه اش بر همه چیز سنگینی میکند؛ از ورزش گرفته تا دانشگاه ها، از مساجد گرفته تا سبک پوشش و نوع زندگی مردم.
بنابر این وقتی سیاست خیلی بزرگ میشود، طبیعی است که هر مسالهای به طور طبیعی با سیاست پیوند بخورد.
موضوع سیاسی شدن یا سیاسی کردن مسائل اجتماعی، فرهنگی و… را به اعتبارِ فاعل آن میتوان به دو دسته تقسیم کرد. یکی سیاسی کردن موضوعات توسط حکومت و دیگری سیاسی کردن موضوع از طرف مردم. رابطه این دو دیدگاه به سیاست در چیست؟ آیا میتوان یک دیدگاه را متقدم و تاثیرگذار بر دیگری دانست؟
عبدالکریمی: این مساله، مسالهای نیست که تابع اراده و تصمیم گیری افراد باشد. یک مساله اخلاقی نیست. این وضعیت حاصل شرایط اجتماعی-تاریخی ما است.
عبدالکریمی: این مساله، مسالهای نیست که تابع اراده و تصمیم گیری افراد باشد. یک مساله اخلاقی نیست. این وضعیت حاصل شرایط اجتماعی-تاریخی ما است.
یعنی در جامعه ما سیاست همه جا حضور دارد؛ نه اینکه سیاست اراده میکند، نه اینکه سیاست مداران میخواهند در همه جا حضور پیدا کنند، بلکه نهاد سیاست در روند حیات اجتماعی و تاریخی ما به نحوی است که این نهاد در همه جا حضور دارد و همه حوزهها به نحوی با سیاست ارتباط برقرار میکنند.
این یک مساله اخلاقی یا مسالهای تابع نیات یا اراده سیاست مداران نیست؛ این وضعیت حاصل “واقعبودگی” و “هستیبودگی” اجتماعی- تاریخی ماست؛ و در چنین شرایطی معلوم است که خود مردم هم همه مسائل را با نهاد عظیم سیاست ارتباط دهند.
آیا این امر میتواند نتیجه کارکرد نادرست دستگاه سیاست باشد؟
عبدالکریمی: شما فاعلیت را به دولت میدهید. این امر نه مربوط به دولت است نه ملت. این امر مربوط به ساختارهای اجتماعی و تاریخی ماست که هم ملت و هم دولت و قدرت سیاسی ما را احاطه کرده و آنها در بر گرفته است. این امر احاطه کننده همان چیزی است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
عبدالکریمی: شما فاعلیت را به دولت میدهید. این امر نه مربوط به دولت است نه ملت. این امر مربوط به ساختارهای اجتماعی و تاریخی ماست که هم ملت و هم دولت و قدرت سیاسی ما را احاطه کرده و آنها در بر گرفته است. این امر احاطه کننده همان چیزی است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
آیا اگر دولت کارکرد درستی داشته باشد فضا طور دیگری خواهد بود؟
عبدالکریمی: مرادتان از کارکرد درست چیست؟
عبدالکریمی: مرادتان از کارکرد درست چیست؟
به این معنا که نهاد دولت مسائل را علمی و تخصصی نگاه بکند و سیاست را وارد مسائل تخصصی جامعه نکند. نگاه جهت دار و با هدف بهره برداری سیاسی از مسائل جامعه مثل فرهنگ و ورزش حذف شود.
عبدالکریمی: این موضوع مستلزم این است که نهادهای علمیِ حقیقی و پویا داشته باشیم که در حال حاضر وجود ندارد. قدرت سیاسی هم آنقدر بزرگ است و ملت و نهاد بخش خصوصی به قدری کوچک هستند که به طور طبیعی در این تعادل بین ملت ضعیف و دولت بزرگ معلوم است که وزنه به سمت دولت و نهاد سیاست میچرخد و همواره کفه ترازو به نفع سیاست سنگینی میکند.
با توجه به فرمایشات شما اگر این ساز و کارهای پویا در کشور شکل بگیرد آیا میتوان انتظار داشت که سیاستزدگی هم در جامعه از بین برود و یا باز طبق فرموده شما بخاطر مسائل اجتماعی-تاریخی سیاستزدگی بر کل جامعه حاکم خواهد بود؟
عبدالکریمی: پاسخ دادن به این پرسش مقداری با قوه تخیل امکان پذیر است. اولا روند جهانی به سمتی است که مردم آرام آرام از سیاست دوری میکنند و به زندگی فردی و “اتمیزه شده” خودشان درمی غلتند. اگر در جوامعی مثل جامعه ما هم مردم به مسائل سیاسی توجه دارند بخاطر فشارهای بیش از اندازهای است که به زندگی مردم وارد میشود.
عبدالکریمی: پاسخ دادن به این پرسش مقداری با قوه تخیل امکان پذیر است. اولا روند جهانی به سمتی است که مردم آرام آرام از سیاست دوری میکنند و به زندگی فردی و “اتمیزه شده” خودشان درمی غلتند. اگر در جوامعی مثل جامعه ما هم مردم به مسائل سیاسی توجه دارند بخاطر فشارهای بیش از اندازهای است که به زندگی مردم وارد میشود.
اگر ما از درآمد بالایی برخوردار بودیم و مردم زندگیشان را به سهولت انجام میدادند عموم مردم به مسائل سیاسی بی تفاوت بودند.
اما الان، چون فشار زیاد است و مردم درآب، نان، گاز، سوخت، انرژی، هوا و همه چیز مشکل دارند، خب! راحتترین فرمول همین است که مردم این مسائل را به عنصر سیاست برگردانند و سیاست را مقصر ببینند.
چرا که فهم و تحلیل عمیق تری نه در میان مردم، نه در میان مدیران و سیاست مداران و نه در میان روشنفکران و دانشگاهیان ما وجود ندارد. یعنی عموم مردم ما از مسئولین گرفته تا ملت، کمتر فهمی از ساختارهای خودمان دارند و کمتر درک میکنند که شرایط کنونی ما عاملش افراد نیستند عاملش ساختارهایی هستند که ما اسیر آنیم.
بنابر این هر فردی که روی کار میآید مردم به ضد او تبدیل میشوند. یعنی افرادی که با رأی و حمایت مردم روی کار میآیند بعد از یک مدتی همین مردم نسبت به آن فرد بی تفاوت میشوند یا نسبت به او موضع منفی میگیرند، بدون اینکه این آگاهی را پیدا کنند که در واقع بسیاری از مسائل ما معلول ساختارهاست.
آیا جنبه مثبتی هم در سیاسی شدن مسائل وجود دارد؟ به عنوان مثال آیا میتوان آن را ناشی از ” آگاهی سیاسی” مردم و بی تفاوت نبودن به کنش سیاستمداران دانست؟
عبدالکریمی: برخورداری از حساسیت اجتماعی و احساس تعلق داشتن به سرنوشت اجتماعی از بی تفاوتی اصیلتر است، اما در میان مردم ما نگرانی از وضعیت اجتماعی بیشتر ناشی از محدودیت امکانات در زندگی فردی خودشان است.
عبدالکریمی: برخورداری از حساسیت اجتماعی و احساس تعلق داشتن به سرنوشت اجتماعی از بی تفاوتی اصیلتر است، اما در میان مردم ما نگرانی از وضعیت اجتماعی بیشتر ناشی از محدودیت امکانات در زندگی فردی خودشان است.
یعنی یکی از ویژگیهای جامعه ما این است که افراد به دنبال راهحلهایی برای نجات فردی هستند و کمتر به صورت اجتماعی میاندیشند، اما وجود حساسیت اجتماعی در جوامعی مثل مارا میتوان در کل به عنوان یک عنصر مثبت تلقی کرد.
آیا میتوان گفت از آنجایی که سیاسی شدن موضوعات خوشایند بازیگران سیاست است، آنها به حفظ و بازتولید این روند کمک میکنند؟ به طوری که وقتی هر مسالهای صرفا به اعتبارِ عامل آن- حزب یا طرفدار یک گروه سیاسی- قضاوت شود، بازیگران سیاسی از نقد شدن کارشناسانه و نیاز به پاسخگویی مصون میمانند و به اعتبار جناح سیاسی خود قضاوت میشوند نه جزئیات فعالیتشان.
عبدالکریمی: فکر میکنم خیر. برای مدیران و مسئولین سیاسی خوشایند نیست که مردم همه مسائل را سیاسی بدانند.
یعنی آنجایی هم که دولتمردان مسائل را به سمت سیاسی شدن پیش میبرند ناشی از همان شرایط اجتماعی- تاریخی است که خودشان به عنوان فردی که در جامعه ایران رشد کرده اند، از آن تاثیر میپذیرند؟
عبدالکریمی: در واقع مسئولین هم با زبان بی زبانی و آگاهانه یا ناآگاهانه و بیشتر ناآگاهانه خواهان بیان این نکته هستند که بسیاری از مسائل ناشی از قصور دولتمردان نیست بلکه ناشی از ساختارهاست، اما آنان کمتر به ساختارها و سرشت تاریخیشان آگاهی دارند.
عبدالکریمی: در واقع مسئولین هم با زبان بی زبانی و آگاهانه یا ناآگاهانه و بیشتر ناآگاهانه خواهان بیان این نکته هستند که بسیاری از مسائل ناشی از قصور دولتمردان نیست بلکه ناشی از ساختارهاست، اما آنان کمتر به ساختارها و سرشت تاریخیشان آگاهی دارند.