همانان که نه با تکیه بر تجربه و تدبیر که با اتکا به اعتمادی که معمار انقلاب به آنان داشت در اوج جوانی عنان امور را در رده های مختلف به دست گرفته و عموما به قصد قربت و نیت خدمت، برای حفظ نظام و انقلاب تمام مساعی خویش را به کار گرفتند.
آنان که شاید نه از جهت تشنگی قدرت بلکه از سر بی اعتمادی حاضر نیستند میانه ی میدان را به نسلی دهند که نه تنها حق انتخاب کردن، که حق انتخاب شدن نیز دارد.
کهنه سوارانی که نه به صراحت که به لطافت از کنار هشدارهای رهبری معظم، نه در خصوص استفاده و انتصاب بلکه فراتر از آن در باب اعتماد به جوانان عبور کردند و تنها با نقشواره های تصنعی گاه و بی گاه ذائقه ی نسلی خسته را نشانه می روند که فقط و فقط به قدرت موج آفرینی شان ایمان دارند و نه چیز دیگر.
مدیرانی که گویا از فرط مشغله ها هنوز این فرصت را نیافتند تا لحظه ای بنگرند و تغییر رنگ موی و محاسن شان را به نظاره بنشینند تا به باور تغییر نسل برسند. نسلی که تربیت یافته ی خودشان است. نسلی که رمز بقای انقلاب را باید در وجود آنان معنا نمود.نسلی که امروز به شور و شعوری رسیده که می تواند انقلابی دیگر بیافریند اما این بار به نفع نظام و مردم.
نسلی که اگر امروز سیمرغ وار بال های خسته را نگشاید و به پرواز در نیاید روزی خواهد رسید که باید همچون ققنوس برای تولدی دوباره بسوزد و خاکستر شود. نسلی که باید خود به میدان بیاید و تمام وجودش فریاد خواسته هایش باشد.فریادی که جان ببخشد به تن خسته و رنجورش.
آری، نسل خسته باید جان بگیرد.