ایمان هادی
سالها قبل در میان ویرانههای شهر باستانی مایاها لوحی متشکل از تکههای شکسته خطوط تصویری هیروگلیف یافت شد که نام آن را لوح تاریخی شماره ۶ و یا لوح «تورتوگرو» گذاشتند. در این لوح اشاره روشنی به سال ۲۰۱۲ و اتفاقی که در آن میافتد دیده میشود. دانشمندان میگویند مایاها معتقد بودند در این روز یعنی ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲، ۹ خدا به زمین بر میگردند. البته این لوح تا حدودی ساییده و تخریب شده بود و بعضیها به صحت متن موجود در آن شک داشتند. اهمیت ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲ زمانی بیشتر شد که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۱، موسسه ملی باستانشناسی و تاریخ مکزیک، از وجود یک شی دست ساز دومی پرده برداشت. یک آجر خشتی که در شهر باستانی مایاها یعنی کومال کالکو کشف گردید که حکاکی روی آن، به اعتقاد بسیاری، به تاریخ دقیق ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ اشاره دارد. در این آجر خشتی تاریخ ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ و بازگشت ۹ خدا بوضوح بیان شده بود.
رستاخیز مورد اشاره در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ میتواند ترکیبی از تغییرات قطبی، فوران آتشفشانها، زمین لرزهها و امواج بسیار بزرگ و سهمگین در سراسر کره زمین باشد. یعنی یک رویداد فاجعهبار برای سیارهی زمین. مایاها معتقد بودن که سیاهچاله مجرای تولد جهان هستی است و در ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲، زمین، خورشید و این سیاهچاله کاملاً با هم همراستا میشوند، که یک دوره تقویمی مایایی پایان می پذیرد و این رویداد در هر ۲۶ هزار سال اتفاق میافتد.
هالیوود با دستمایه پیشبینی تقویم مایایی سالهای متمادی درباره این رویداد فیلمهای فراوانی تولید و عرضه کرد. و در سال ۲۰۰۹ بر اساس پیش بینی اقوام مایا فیلمی با عنوان «۲۰۱۲» را ساخت که به نابودی کره زمین بر اساس فجایع طبیعی اشاره دارد.
در این مجموعه آثار همواره وحشت آخرالزمانی با موضوع نابودی کره زمین چاشنی تفکیکناپذیر یا به عبارتی کلیشه همیشگی این آثار است. این پیش بینی آخرالزمانی مایایی در هالیوود تبدیل به یک گونه مستقل شد. به عبارت دیگر رویکرد ایدئولوژیک مایایی در هالیوود مجالی برای تولد ژانر فاجعه (Disaster movies) فراهم آورد. بر خلاف نظریه انحرافی منتقدان سینمایی وطنی که اصرار به پنج ژانر اصلی در سینما دارند، هالیوود با رویکردهای متفاوت دستهبندیهای تازهتری را ارائه میدهد و منتقدان فرنگی ژانر «فاجعه» را به دستهبندیهای مرسوم سینمایی افزودند. گونه فاجعه تاکید روی فاجعه عظیم، نسبت شخصیتها و جغرافیا با فاجعه دارد و در ده سال اخیر است که آثاری که روایت آنها درباره نابودی کره زمین است در ژانر فاجعه تقسیمبندی میشود.
از نخستین آثار فاجعه با مضمون نابودی کره زمین در تاریخ سینما می توان به فیلمهای «وقتی دنیاها برخورد کردند» (رادولف مت)، محصول ۱۹۵۱ ، روزی که زمین آتش گرفت (وال گوست) محصول ۱۹۶۱ ، دنیا شکاف برمیدارد ( اندرو ماتون) محصول ۱۹۶۵، شهاب سنگ (رونالد نما) محصول ۱۹۷۹،و … اشاره کرد که از نمونههای کلاسیک ژانر فاجعه هستند.از ابتدای دهه نود میلادی موج ساخت فیلمهای فاجعه با تم و مضمون نابودی کره زمین اوج گرفت.
فیلمهایی مثل ضربه عمیق (میمی لدر)محصول ۱۹۹۸، آتشفشان دانته (راجر دانالدسون) محصول ۱۹۹۷، ولکانو (میک جکسون) محصول ۱۹۹۷، کره (جون آمیل) محصول ۲۰۰۳ ، روزی پس از فردا (رولند امریش) محصول ۲۰۰۴، به سوی طوفان(استیو کوآله)، ماگما؛ فاجعه آتشفشانی (یان گیلمور) محصول ۲۰۰۶ و سن آندرس (براد پیتون) محصول ۲۰۱۵ … از جمله آثاری هستند که در گونه «فاجعه» با مضمون نابودی کره زمین در اثر بلایای طبیعی و تغییرات محیط زیست ساخته شدهاند.
سالها از پیشبینی عملی – افسانهای قوم مایا و ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ گذشته است و پیش بینی تمدن مایا درباره نابودی کره زمین در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ فراموش شده است اما این فرمول نابودی کره زمین بر اثر بلایای طبیعی با کلیشههای متفاوتی دستمایه ساخت فیلم قرار میگیرد.
فیلم طوفان جغرافیایی ساخته «دین دولین» در واقع ادامه همان مسیر همیشگی هالیوود در امتداد ژانر فاجعه درباره تغییرات محیط زیستی که منجر به نابودی کره زمین میشود.
روایت از سال ۲۰۱۹، آغاز میشود. پس از بسیاری از بلایای طبیعی، یک ائتلاف بین المللی یک سیستم ماهواره ای کنترل آب و هوا به نام “پسربچه مشهور هلندی” به نام “پتروس” را میسازنند تا کنترل تغییرات جوی کره زمین را بر عهده گیرد. پس از آنکه پتروس توفانهای را خنثی میکند، کمیتهای از مجلس سنا، معمار ارشد این پروژه جیک لاوسون (جرارد باتلر) را از هدایت پروژه حذف میکند و هدایت پروژه را به برادرش مکس (جیم استورجس)، واگذار میکنند تا زیر نظر دپارتمانی از وزیر امور خارجه فعالیت کند.
سه سال بعد در سال ۲۰۲۲، یک تیم نظامی سازمان ملل متحد در افغانستان، در میان کویر بزرگ بسیار گرم روستای یخ زدهای را پیدا میکند که تمام اهالی آن از سرما یخ زدهاند.
مهندس محمود که در ایستگاه فضایی بین المللی هوا سازی (ICSS) کار می کند، متوجه وجود یک اختلال در ماهواره کنترل هوای افغانستان میشود و اطلاعاتی از ماهواره افغانستان را پنهانی بر میدارد و در کمدش پنهان میکند، اما چند دقیقه بعد توسط یک اقدام مشکوک کشته میشود.
«اندرو پالما» رئیس جمهور از اتفاقات رخ داده در افغانستان مطلع میشود و دستور به انجام تحقیقات، میدهد . چند روز از دستور رئیس جمهور نگذشته است که یکی دیگر از ماهوارهها درجه حرارت در هنگ کنگ را افزایش می دهد و باعث تلفات فراوانی می شود. رئیس جمهور دستور تحقیق فوری میدهد و مکس از برادرش که سابقا اداره ICSS را برعهده داشته میخواهد دوباره به هدایتگر ماهوارهای بازگردد.
دوست کالج مکس چنگ لانگ (دانیل وو)، که از حادثه هنگ کنگ نجات پیدا کرده با کمی تحقیقات تیم خرابکار را شناسایی میکند.
«جیک لاوسون» وارد ICSS می شود تا دادههای درون ماهوارههای خرابکار را بررسی کند اما موفق به این کار نمیشود چون سطح دسترسی او محدود شده است. «چنگ لانگ» نیز تقریبا با همین مشکل دست و پنجه نرم میکند اما کمی پس از تحقیق متوجه میشود اگر مشکل تغییرات ناگهانی آب و هوایی ادامه پیدا کند، یک حادثه جهانی به نام “طوفان جغرافیایی” رخ خواهد داد. «چنگ» پس از خروج از هنگ کنگ به ایالات متحده پرواز میکند تا ماجرا را برای مکس فاش کند.
در ICSS ، جیک و اوتی فاسبندر(الکساندرا ماریا لارا) یک درایو سخت را همراه با مهندس ماهواره بازیابی می کنند. آنها مشکوک به خیانت هستند و منبع خطا را جستجو می کنند اما مسیر کشف رایانهای آنها مسدود میشوند. کارکنان ICSS با خسارت ناشی از ماهوارههای ناسازگار و موج بزرگ تغییرات آب و هوایی مواجه هستند. چنگ لانگ به آمریکا میآید اما یک مهاجم عمدا باعث مرگ چنگ در یک حادثه ترافیکی می شود. چنگ قبل از مرگ به مکس می گوید “زئوس”.
در واقع پروژه زئوس شبیهسازی الگوهای آب و هوایی شدید برای ایجاد یک طوفان جغرافیایی بزرگ است .
جیک، فاسبندر و آنی آسیدا (آدپرو اودیه) اقدام به بازیابی داده های کپی داده شده کرده و ویروس بزرگی را کشف میکنند. خرابکاران از پروژه «پطروس» به عنوان یک سلاح استفاده میکنند، تا به اهداف بزرگتری دست پیدا کنند.
جیک به صورت برادرش می گوید او نیاز به راه اندازی مجدد سیستم دارد که نیاز به کد اصلی دارد که در اختیار رئیس جمهور است. مکس از نامزدش سارا (اَبی کورنیش)، نماینده سرویس مخفی و محافظ رئیس جمهور، برای دست آوردن کد پرس و جو میکند اما جوابی پیدا نمیکند.
در طول کنوانسیون ملی دموکراتها، مکس کشف میکند که کدهای خاموش کردن ماهواره هدایتگر اصلی، چشمان و دستهای رئیس جمهور است. از سوی دیگر لئونارد دکوم، وزیر امور خارجه، بعد از یک توطئه بزرگ، با استفاده از خرابکاری در ماهواره کنترل دما، قصد دارد که جایگزین رئیس جمهور شود. دکوم تلاش می کند تا مکس را به قتل برساند و او را به عنوان خرابکار معرفی کند. مکس فرار می کند و بلافاصله موضوع را به سارا اطلاع می دهد. مکس و سارا برای رسیدن به هدفشان در یک اقدام ظاهرا خرابکارانه رئیس جمهور را میربایند و دکوم و سایر وابستگانش را نابود میکنند.
تیم ICSS کنترل دمای زمین را بر عهده میگیرد اما ویروس برنامه خود تخریبی آغاز بکار کرده است. همانطور که بلایای تغییرات ناگهانی آب و هوا فاجعه میآفریند، جیک متوجه مهندس نرم افزار دانکن می شود. در این مواجه، دانکن به طور تصادفی از طریق پنجره شکسته، در فضای لایتناهی غرق میشود و جیک فرار میکند. همانطور که خدمه تخلیه می شود، جیک در مرکز ماهوارهای میماند تا اطمینان حاصل شود که سیستم مجددا راهاندازی میشود. مکس و سارا رئیس جمهور را به مرکز فضایی کندی اسکورت می رسانند، اما نمی توانند روند خود تخریبی ماهواره را متوقف کنند. با این حال، رئیس جمهور قادر به انتقال کد بیومتریک خود، به ایستگاه است و با راه اندازی مجدد میتوان از طوفان جغرافیایی بزرگ جلوگیری کرد.
جیک موفق به راه اندازی مجدد سیستم میشود و از رخ دادن طوفان جغرافیایی جلوگیری میکنند و به وسیله یک شاتل به زمین باز میگردد. شش ماه بعد، جیک به عنوان سر مهندس یک سیستم جدید ماهوارهای همچنان فعالیت می کند که اکنون توسط یک کمیته بین المللی اداره می شود.
آنچه در وهله نخست درباره تحلیل فیلم طوفان جغرافیایی باید مطرح کرد، دیدگاه کلیشهای سازندگان به ژانر فاجعه است. کارگردان این فیلم «دین دلوین» سالها تهیه کننده و دوست صمیمی رولند امریش است. امریشی مولف و استادکار مشهور ژانر فاجعه است. او دو گانه روز استقلال ، روزی پس از فردا ، گودزیلا (۱۹۹۸) سقوط کاخ سفید را در کارنامهاش دارد. در سینمای امریش در فیلمهای غیر متعارفترش مثل «میهن پرست» با حضور مل گیبسن درباره برخورد ارتش انگلیس با ساکنان ایالات متحده، بازهم امریش فرمول توسعه فاجعه را در متن و محتوای اثرش اجرا میکند و گاهی به جای فیلمنگاری دست به فاجعهنگاری بصری میزند که در نهایت تبدیل به فیلم میشود.
دین دلوین که سالها به عنوان تهیه کننده در کنار امریش فعالیت میکند و نگارش فیلمنامه را نیز خودش بر عهده دارد، مهمترین الگوهای داستانی از چند اثر امریش را در کنار هم قرار داده است و از ماحصل الگوهای تکراری،ظاهرا قصه تازهای خلق کرده است. از هر جنبه و زاویهای که به فیلمنامه نگاه کنیم رد تکرار و کپیکاری در آن موج میزند. پلات اصلی قصه بر مبنای فیلم ۲۰۱۲ رولند امریش بنا شده است.
دکوم در فیلمنامه در نقش وزیر امور خارجه، خرابکاری سیاسی – امنیتی، است که قصد دارد با یک توطئه بزرگ، زمینه حذف فیزیکی رئیس جمهور را فراهم آورد. مبنای دراماتیک خرابکاری یکی از اطرافیان امنیتی رئیس جمهور را میتوان در فیلم «سقوط کاخ سفید» رولند امریش جستجو کرد. فیلمنامه نویس چنان در آثار امریش غرق شده که نمیخواهد از جهان روایتهای امریشی خارج شود و میخواهد امریش گونه مخاطب را اغنا کند. اما مخاطب جهان تجربه شدههای قبلی امریش را پشت سر گذاشته است و در مقابل خود با مشتی کلیشه روبروست. کلیشههای مختصا فیلمهای آمریکایی است. روایتی مبتنی بر تقابل ایدئولوژیک، القا یک رفتارشناسی خاص از سیاستمدار درستکار آمریکایی، ورود یک انگل به سیستم درستکاران سیاسی و هزاران انگاره ایدئولوژیک و سیاسی که به ژانر فاجعه پیوند میخورد و تماشاگر حجم عظیمی از تصاویر ژانر فاجعه را به سبک آثار امریش تجربه میکند بدون آنکه قصه و روایتی نوین را تجربه کند، در نهایت فیلم و رویدادهایش به شما یک پیام گل درشت سیاسی هدیه میکند که رئیس جمهور ایالات متحده، درستکارترین موجود روی زمین است و هر گونه خیانتی را باید در دسیسهچینیهای وزیر امور خارجه جستجو کرد. این فیلم در سینماهای سراسر اروپا و آمریکا اکران میشود و به فاصله کوتاهی رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا برکنار میشود.